مطلبی جذاب از امین

 
هیدروژن با این که وجوه مشترکی با بعضی از گروه ها داشت نتوانست در هیچ یک از گروه‌های جدولی تناوبی اجازه‌ی اقامت کسب کند. ابتدا به سراغ قلیایی‌ها رفت و با آن‌ها اظهار قومیّت کرد. قلیایی‌ها چون او را مانند خود پوشیده در اوربیتال دیدند و به خصوص شنیده بودند گاه او را با عنوان کاتیون نام می‌برند وی را در گروه خود پذیرفتند. حتی لیتیم اتاق فوقانی را به او اختصاص داد. امّا بعد حرکاتی از هیدروژن سر زد که باعث گفتگوها و ایجاد شک و تردیدها گردید.
لیتیم به سدیم گفت او گاه برای برقراری پیوندها با ما اظهار تمایل می‌کند. کِی این رسم بین ما بود؟
سدیم: شنیده‌ام H کاملاً عریان است و هیچ پوششی از الکترون ندارد. واقعاً بی‌شرمی نیست؟
لیتیم: اگر الکترون هم پیدا کند. گاز می‌شود, فرار می‌کند. او بندبشو نیست. ما عنصر گازی نداشتیم؟
سدیم: اگر H در فعالیت‌های الکترولیتی مانند ما به کاتد می‌رود یک نیرنگ است. شنیده‌ایم گاه در چهره‌ی هیدرید H و به طور مذاب به آند می‌رود.
لیتیم: پیوند ما با عناصر دیگر از جمله هالوژن‌ها یونی است. کووالانسی نیست. امّا او پیوند کووالانسی برقرار می‌کند.
سدیم: بلی ما در خانواده‌ی خود عنصری این گونه دورو نداریم. او گاه کاتیون و گاه آنیون می‌شود.
لیتیم: فعالیت ما در حالت فلزی زبانزد خاص و عام است. برّاق و رسانای الکتریسیته هم هستیم او چه شباهتی به ما دارد؟
سدیم: درست است او از تبار ما نیست. ما کِی آنیون شده‌ایم؟ باید عذرش را خواست.
هیدروژن سراغ خانواده‌ی هالوژن‌ها می‌رود و خود را منسوب به آن‌ها معرفی می‌کند و می‌گوید: من مانند فلوئوروکلر گازی شکل هستم. حتی با همة کوچکی و سبکی حجمی برابر آن‌ها اشتغال می‌کنم (4/22 لیتر), شما بیشترین تمایل وصلت را با قلیایی‌ها دارید. من هم بی‌میل نیستم. من به صورت ملکولی مانند شما دو اتمی هستم.
آن‌ها او را پذیرفتند, امّا زمانی بعد احساس می‌کنند این یک وجبی آن‌ها را فریب داده است, چرا که او کاهنده است و آن‌ها اکسنده. او چه ربطی به آن‌ها دارد. عذرش را می‌خواهند.
هیدروژن سراغ خانواده‌ی کربن می‌رود و اظهار هم‌بستگی می‌کند و می‌افزاید لایه‌ی ظرفیت من مانند لایه‌ی ظرفیت شما نیمه‌پر است. ما الکترونگاتیویته مشابه داریم و به جای پیوند یونی پیوند کووالانسی برقرار می‌کنیم. اما الماس و سیلیسیم با آن وقار و داشتن شبکه وسیع کووالانسی از ابتدا نسبتی بین خود و آن جزء ناچیز ندیدند و بی‌اعتنا طردش کردند. بلی هیدروژن از آن به بعد گوشه‌ی تنهایی برگزید و دانست کسی که چند چهره دارد تنها می‌ماند.
نظرات 21 + ارسال نظر
استاد یکشنبه 24 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 12:24 ق.ظ

آفرین امین

مرتضی یکشنبه 24 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 01:30 ب.ظ

به نام یکتای مهربان
سلام به همه

یک روز وقتى بیدار شد، نوشته‌ی بزرگى را در روبروی خود دید که روى آن نوشته شده بود:
«دیروز فردى که مانع آرامش شما در زندگی بود، درگذشت. شما را به شرکت در مراسم تشییع جنازه که ساعت ‌١٠ در .... برگزار مى‌شود، دعوت مى‌کنیم.»
در ابتدا، فکر کرد یک شوخی است، اما پس از مدتى، کنجکاو شد که بداند کسى که مانع آرامش او در زندگی مى‌شده که بوده است....
این کنجکاوى، تقریباً تمام مردم را ساعت‌١٠ به ... کشاند. رفته رفته که جمعیت زیاد مى‌شد، هیجان هم بالا مى‌رفت. همه پیش خود فکر مى‌کردند:
«این فرد چه کسى بود که مانع آرامش ما در زندگی بود؟ به هر حال خوب شد که مرد!»
مردم در صفى قرار گرفتند و یکى یکى نزدیک تابوت مى‌رفتند و وقتى به درون تابوت نگاه مى‌کردند، ناگهان خشکشان مى‌زد و زبانشان بند مى‌آمد.
آینه‌اى درون تابوت قرار داده شده بود و هر کس به درون تابوت نگاه مى‌کرد، تصویر خود را مى‌دید. نوشته‌اى نیز بدین مضمون در کنار آینه بود:
«تنها یک نفر وجود دارد که مى‌تواند مانع رشد شما شود و او هم کسى نیست جز خود شما. شما تنها کسى هستید که مى‌توانید زندگى‌تان را متحوّل کنید.
شما تنها کسى هستید که مى‌توانید بر روى شادى‌ها، تصورات و موفقیت‌هایتان اثر گذار باشید. شما تنها کسى هستید که مى‌توانید به خودتان کمک کنید.
زندگى شما وقتى که دوستانتان، والدین‌تان، رییستان، شریک زندگى‌تان یا محل کارتان تغییر مى‌کند، دستخوش تغییر نمى‌شود.
زندگى شما تنها فقط وقتى تغییر مى‌کند که شما تغییر کنید، باورهاى محدود کننده خود را کنار بگذارید و باور کنید که شما تنها کسى هستید که مسئول زندگى خودتان مى‌باشید.
مهم‌ترین رابطه‌اى که در زندگى مى‌توانید داشته باشید، رابطه با خودتان است. خودتان را امتحان کنید. مواظب خودتان باشید. از مشکلات، غیرممکن‌ها و چیزهاى از دست داده نهراسید.
خودتان و واقعیت‌هاى زندگى خودتان را بسازید. دنیا مثل آینه است. انعکاس افکارى که فرد قویاً به آن‌ها اعتقاد دارد را به او باز مى‌گرداند. تفاوت‌ها در روش نگاه کردن به زندگى است.»

امین یکشنبه 24 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 02:14 ب.ظ

استاد یه دوووونه ای شاه دونه ای و آن ذره که در حساب ناید ماییم شرمندمون کردین بابا

امین اگه گفتی؟ یکشنبه 24 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 02:40 ب.ظ

سلام

یک دانشجوی شیمی عاشق دختر استادش که پروفسور شیمی بود می‌شود و از استاد اجازه‌ ازدواج با دخترش را می‌خواهد. پروفسور کمی فکر می‌کند و روی یک کاغذ نوشته‌ای را می‌نویسد و به دانشجو می‌گوید : (حدس بزن اینجا چی نوشته شده و رضایت مرا بدست بیاور. )دانشجو نگاهی به ورقه می کند و روی آن یک رشته رقم که پشت سر هم نوشته شده بود می بیند :
69663717263376833047
شما باید رمز این ارقام را کشف کنید و بگویید معنی این ارقام چیست؟

راهنمایی:این یه معماست .. بیشتر به هوش ربط داره و اطلاعات شیمی کمی می خواد و به اعداد به جدول تناوبی مربوط می شه ...
میتونین به کتاب مسئله پروفسور نوشته ایزاک اسیموف مراجعه کنین!!! هرچند که برای جواب دادن به کتاب یا جدول تناوبی نیاز نیست اما اگه باشه بهتره

[ بدون نام ] یکشنبه 24 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 10:04 ب.ظ

البته تا مدتی ممکن است با شارلاتان بازی و ریا ظاهرا کار خود را پیش ببرند.

امداد غیبی دوشنبه 25 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 12:38 ق.ظ

نویسنده: ...
آقای ...
من هیچ مشکلی ندارم که ...
من هرجا نظر بدم بانام اصلی خودم نظرمو میذارم لااقل تو که اینو میدونی.

استاد دوشنبه 25 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 03:55 ب.ظ

ترک دنیا به مردم آموزند .
خویشتن سیم و غله اندوزند .
(سعدی)

استاد دوشنبه 25 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 03:57 ب.ظ

أَتَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبِرِّ وَتَنْسَوْنَ أَنْفُسَکُمْ وَأَنْتُمْ تَتْلُونَ الْکِتَابَ أَفَلاَ تَعْقِلُونَ (بقره 44)
ترجمه: آیا امر می کنید مردمان را به خوبی وفراموش می کنید خودتان را و شما می خوانید کتاب را آیا پس نمی یابید به عقل؟

آشنا سه‌شنبه 26 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 12:58 ق.ظ

سلام
فوق العاده بود.....

استاد سه‌شنبه 26 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 12:18 ب.ظ

به نام خدا
امین سلام
همش تو سوال می کردی (و خیلیهاش بی جواب می می موند) حالا من یک سوال می کنم (نخواستی جواب نده)

در سریال جاودانه امام علی (ع) وقتی قصر خلیفه سوم در محاصره بود مروان از پشت بام قصر به محاصره کنندگان ناسزا می گفت. یکی از حاضران جوابش را داد. و چه جواب دندان شکنی و چه جمله زیبایی. در آن پاسخ به نظرم از کلمه کلیدی التماس معکوس استفاده شده بود. تو که به این امور دقیقی آیا یادت هست؟

امین سه‌شنبه 26 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 08:50 ب.ظ

سلام
صادقانه جواب نمی دانم دادن را از شما آموختم استاد نمی دونم اما در حاصل جمع سکوتها مشتاقانه منتظر شنیدن این جواب هستم چرا که معتقدم استفاده از بیان معکوس اگر چه صراحت سخن عادی را ندارد اما از تیزی و تلخی کلام هم می کاهد و در عین حال فصیحانه کلام را پخته می کند (و البته این نظر من است یک نظر کاملا شخصی .)

و اما جواب سوال خودم

اینجا تعدادی عدد داریم:

69663717263376833047
20 عدد

اگر جفت جفت در نظر بگیریم ، میشه :
69=tm
66=dy
37=rb
17=cl
26=fe
33=as
76=os
83=bi
30=zn
47=ag

اگر حروف را کنار هم بگذاریم میشود:

tm dy rb cl fe as os bi zn ag
معنا ندارد
tm dy rb cl fe as os bi zn ag
حروف اول را بگذاریم:
t d r c f a o b z a
باز هم...
حروف دوم را بگذاریم:
m y b l e s s i n g
=
my blessing


ممنون امین

[ بدون نام ] چهارشنبه 27 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 06:34 ق.ظ

دست چینی از دیوان حافظ .باشد که اگر “حافظ دان” هم نیستیم، “حافظ خوان” بشویم، گر چه برای گاهی کوتاه. باور من بر اینست که ما تا “خود” را نشناسیم، نمی توانیم “دشمن” را شناسایی کنیم



صوفی نهاد دام و سر حقّه باز کرد
بنیاد مکر با فلک حقّه باز کرد

بازی چرخ بشکند شش بیضه در کلاه
زیرا که عرض شعبده با اهل ناز کرد

ساقی بیا که شاهد رعنای صوفیان
دیگر به جلوه آمد و آغاز ناز کرد

این مطرب از کجاست که ساز عراق ساخت
و آهنگ بازگشت به راه حجاز کرد

ای دل بیا که ما به پناه خدا رویم
زانچ آستین کوته و دست دراز کرد

صنعت مکن که هر که محبت نه راست باخت
عشقش بروی دل در معنی فراز کرد

فردا که پیشگاه حقیقت شود پدید
شرمنده رهروی که عمل بر مجاز کرد

ای کبک خوش خرام کجا میروی بناز
غّره مشو که گربه زاهد نماز کرد

حافظ مکن ملامت رندان که در ازل
ما را خدا ز زُُهد ریا بی نیاز کرد

استاد چهارشنبه 27 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 10:09 ق.ظ

سلام
این هم قسمتی ازمطلبی از دکتر دادکان راجع به مساله علی کریمی به نقل از سایت شبه ۳

کد خبر : 23420 زمان ارسال خبر : سه‌شنبه 26/05/1389 ساعت : 14:41



محمد دادکان: معترضان به کریمی همه پاک‌اند و منزه؟



رییس اسبق فدراسیون فوتبال با انتقاد از شرایطی که در فوتبال ایران به وجود آمده است، گفت: امروزه افراد فهمیده‌اند که با دروغ پردازی، ریا و ظاهرسازی و استفاده از کارهای ریاکارانه می‌توانند به مقاصد خود که همان اهداف مالی است، برسند.



--------------------------------------------------------------------------------


به گزارش ایسنا؛ محمد دادکان که به شهادت بازیکنان هم‌نسل‌اش یکی از بازیکنان با اخلاق فوتبال ایران بود و در تمام دوران بازیگری‌اش حتی یک کارت زرد هم دریافت نکرد و همچنین در مدت 4 سال و سه ماه ریاست‌اش در فدراسیون، فوتبال درگیر مسائلی که امروز شاهدش هستیم،‌ نبود در گفتگو با ایسنا، درباره مسائل اخلاقی که در فوتبال ایران به وجود آمده است، گفت: قصد مصاحبه نداشتم اما چون می‌بینم شرایط در فوتبال ایران به گونه‌ای است که همه اصل را رها کرده‌ایم و چسبیده‌ایم به مسائل حاشیه‌ای، باید صحبت‌هایی را مطرح کنم. اولا باید بگویم در ماه مبارک رمضان قرار داریم و باید تمامی کارهایی که انجام می‌دهیم به خاطر اصلاح امور باشد. در پاسخ به شما باید بگویم کدام فرهنگ؟ اول باید برویم در سطح جامعه ببینیم که آیا جامعه ما پذیرای فرهنگ هست یا خیر؟ به هر حال فوتبال بخشی از این جامعه است. متاسفانه در این روزها تظاهر و مردم فریبی حرف اول را در جامعه ما می‌زند و شرایط در باشگاه‌های ما هم بهتر نیست. کدام باشگاه می‌تواند ادعا کند که به مسائل فرهنگی پرداخته و اگر باشگاهی را پیدا کردید که مدعی فرهنگ سازی در فوتبال است بدانید که او هم دروغ می‌گوید!

وی با بیان این که کار فرهنگی می‌تواند پالایش خوبی در مسائل فنی به وجود بیاورد، گفت: امروز آدم‌های ناتوان که به دنبال آمال و آرزوهایشان هستند، به افراد برچسب منشوری بودن می‌زنند.

دادکان با اشاره به اتفاقی که برای علی کریمی افتاده و با بیان اینکه حرف‌هایم کلی است، گفت: می‌گویند "عیسی به دین خود و موسی به دین خود". برو خودت را بساز که الگو شوی. نمی‌خواهد در رسانه‌ها و بین دولتی‌ها از خودت الگو بسازی. این مردم هستند که باید الگو را انتخاب کنند. اگر کسی اشتباهی می‌کند، باید بدانیم که ما را به جای فرد متخلف داخل قبر نمی‌گذارند. نمی‌توان با چوب و تکفیر آداب و فرهنگ ایجاد کنیم. آقایان در خفا هزاران مشکل دارند و وقتی کسی در ظاهر اشتباهی می‌کند می‌خواهند آبروی او را ببرند. این عین بی‌دینی است. دین ما می‌گوید که نباید آبروی آدم‌ها را برد.

وی با بیان اینکه کسانی که حرف از اخلاق و فرهنگ می‌زنند، خودشان از همه بدترند گفت: بروید در زندگی این افراد و ببینید که چقدر خودشان ناپاکترند. از ادب و فرهنگ حرف می‌زنند ولی خودشان سمبل بی‌ادبی و بی‌فرهنگی هستند. یکی بیاید بگوید که من خوب هستم. هیچ کس نمی‌تواند چنین ادعایی کند. همه ما مثل هم هستیم. مگر می‌شود کسی را صاحب اخلاق و فرهنگ و دین کرد. این مسایل ریشه در ذات آدم‌ها دارد. کنفسیوس می‌گوید، آدمهای بزرگ وقار دارند و تکبر ندارند و آدمهای کوچک تکبر دارند و وقار ندارند و کسب این وقار از پدر و مادر است. من می‌گویم اگر کسی صاحب فرهنگ و اخلاق و دین باشد، باید این از خانواده‌اش به او رسیده باشد و جامعه نقش کمی دارد.

عضو هیات علمی دانشگاه شهید بهشتی در ادامه در پاسخ به این سوال که شما خودتان در زمان حضور در فدراسیون فوتبال تا پیش از دیدار با مکزیک مشکلی با علی کریمی نداشتید و این بازیکن هیچ گاه جلوی شما موضع نگرفت، آیا فکر می‌کنید رفتاری که باشگاه استیل آذین با او کرد رفتاری صحیح بود یا خیر گفت: رفتاری که با علی کریمی و کریمی‌ها می‌شود دفعش بیشتر از جذب است. زمانی که من رییس فدراسیون فوتبال بودم، بازیکنانی را می‌دیدم که به خاطر شرایطی که داشتند روزه‌خواری می‌کردند ولی من هیچ وقت آبروی این افراد را نبردم. برانکو 4 سال در فوتبال ایران بود. در این مدت در زمان ماه رمضان از خانه که بیرون می‌آمد تا آخر شب مانند ما مسلمانان رفتار می‌کرد و این تنها به خاطر فضایی بود که در فدراسیون فوتبال وجود داشت. رفتاری که احترام متقابل در آن وجود داشت. دلیل دیگرش هم ذات خودش بود، ما چیزی را زور نمی‌کردیم و او هم احترام می‌گذاشت. اگر هم علی کریمی سهوا نوشیدنی را خورده شاید عذری داشته است. شاید مسافتی را طی کرده و دیگر روزه نبوده است. نباید همه چیز را با نیت سو نگاه کنیم.

دادکان با بیان اینکه نباید با آبروی هیچ کس بازی کرد، به ایسنا گفت: متاسفانه در جامعه ما در تمامی زمینه‌ها سمبل‌ها و الگوها را می‌زنیم، برای چه؟ می‌خواهم بپرسم همه معترضان به کریمی پاکند و منزه؟! چرا ما در بخش فرهنگ، اجتماع و سیاست الگوها و سمبل‌ها را می‌زنیم؟ آیا همه معترضان به این الگوها پاکند؟ همه ما مثل هم هستیم. حالا جوی به وجود آمده که مد کرده‌ایم که یکی را روزه‌خوار بدانیم و دیگری را منشوری.

...

... کنفسیوس می‌گوید، آدمهای بزرگ وقار دارند و تکبر ندارند و آدمهای کوچک تکبر دارند و وقار ندارند...

مرتضی چهارشنبه 27 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 02:23 ب.ظ

استاد من هم از بزرگی شنیدم (از سلمان به نقل از دکتر رئیسی)
کسی که توشه و علم کمتری داره غرورش بیشتره و کسی که توشه و علم بیشتری داره غرورش کمتره!!!
و مصداق ضرب المثل معروفه که درخت هرچه پر بار تر می شه سرش خمیده تر می شه

استاد پنج‌شنبه 28 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 10:20 ق.ظ

سلام دانشجویان عزیزم

برای باز خوانی برخی حوادث به آرشیوهای قدیمی ام سر زدم مطلب زیر را یافتم که از نظرم جالب است. نمی دانم از کجا آن را یافته ام شاید ایمیلی یا سایتی یا وبلاگی (در هر حال از آرش ممنونیم. خدا اجرش دهاد):

ناگفته های زبان فارسی
نگارش در تاریخ دوشنبه 3 اسفند ماه سال 1388 توسط آرش
آیا می دانستید برخی ها واژه های زیر را که همگی فرانسوی هستند فارسی می دانند ؟
آسانسور، آلیاژ، آمپول، املت، باسن، بتون، بلیت، بیسکویت، پاکت، پالتو، پریز، پلاک، پماد، پوتین، پودر، پوره، پونز، پیک نیک، تابلو، تراس، تراخم، نمبر، تیراژ، تور، تیپ، خاویار، دکتر، دلیجان، دوجین، دوش، دبپلم، دیکته، رژ، رژیم، رفوزه، رگل، رله، روبان، زیگزاگ، ژن، ساردین، سالاد، سانسور، سرامیک، سرنگ، سرویس، سری، سزارین، سوس، سلول، سمینار، سودا، سوسیس، سیلو، سن، سنا، سندیکا، سیفون، سیمان، شانس، شوسه، شوفاژ، شیک، شیمی، صابون، فامیل، فر، فلاسک، فلش، فیله، فیبر، فیش، فیلسوف، فیوز، کائوچو، کابل، کادر، کادو، کارت، کارتن، کافه، کامیون، کاموا، کپسول، کت، کتلت، کراوات، کرست، کلاس، کلوب، کلیشه، کمپ، کمپرس، کمپوت، کمد، کمیته، کنتور، کنسرو، کنسول، کنکور، کنگره، کودتا، کوپن، کوپه، کوسن، گاراژ، گارد، گاز، گارسون، گریس، گیشه، گیومه، لاستیک، لامپ، لیسانس، لیست، لیموناد، مات، مارش، ماساژ، ماسک، مبل، مغازه، موکت، مامان، ماتیک، ماشین، مانتو، مایو، مبل، متر، مدال، مرسی، موزائیک، موزه، مین، مینیاتور، نفت، نمره، واریس، وازلین، وافور، واگن، ویترین، ویرگول، هاشور، هال، هالتر، هورا و بسیاری از واژه های دیگر.

آیا می دانستید که بسیاری از واژه های عربی در زبان فارسی در واقع عربی نیستند و اعراب آن ها را به معنایی که خود می دانند در نمی یابند ؟ این واژه ها را " ساختگی " (جعلی) می نامند و بیش ترشان ساخته ی ترکان عثمانی است. از آن زمره اند :
ابتدایی (عرب می گوید: بدائی)، انقلاب (عرب می گوید: ثوره)، تجاوز (اعتداء)، تولید (انتاج)، تمدن (مدنیه)، جامعه (مجتمع)، جمعیت (سکان)، خجالت (حیا)، دخالت (مداخله)، مثبت (وضعی)، مسری (ساری)، مصرف (استهلاک)، مذاکره ( مفاوضه)، ملت (شَعَب)، ملی (قومی)، ملیت (الجنسیه) و بسیاری از واژه های دیگر.
بسیاری از واژه های عربی در زبان فارسی را نیز اعراب در زبان خود به معنی دیگری می فهمند، از آن زمره اند :
رقیب (عرب می فهمد: نگهبان)، شمایل (عرب می فهمد: طبع ها)، غرور (فریفتن)، لحیم (پرگوشت)، نفر (مردم)، وجه (چهره) و بسیاری از واژه های دیگر.

– آیا می دانستید که ما بسیاری از واژه های فارسی مان را به عربی و یا به فرنگی واگویی (تلفظ) می کنیم ؟ این واژه های فارسی را یا اعراب از ما گرفته و عربی ( معرب ) کرده اند و دوباره به ما پس داده اند و یا از زبان های فرنگی ، که این واژها را به طریقی از خود ما گرفته اند، دوباره به ما داده اند و از آن زمره اند :
از عربی :
فارسی (که پارسی بوده است)، خندق (که کندک بوده است)، دهقان (دهگان)، سُماق (سماک)، صندل (چندل)، فیل (پیل)، شطرنج (شتررنگ)، غربال (گربال)، یاقوت (یاکند)، طاس (تاس)، طراز (تراز)، نارنجی (نارنگی)، سفید (سپید)، قلعه (کلات)، خنجر (خون گر)، صلیب (چلیپا) و بسیاری از واژه های دیگر.
از روسی :
استکان : این واژه در اصل همان «دوستگانی» فارسی است که در فارسی قدیم به معنای جام شراب بزرگ و یا نوشیدن شراب از یک جام به افتخار دوست بوده است که از سده ی ١۶ میلادی از راه زبان‌ ترکی وارد زبان روسی شده و به شکل استکان درآمده است و اکنون در واژه‌نامه‌های فارسی آن را وامواژه‌ای روسی می‌دانند.
سارافون : این واژه در اصل «سراپا» ی فارسی بوده است که از راه زبان ترکی وارد زبان روسی شده و واگویی آن عوض شده است. اکنون سارافون به نوعی جامه ی ملی زنانه ی روسی گفته می‌شود که بلند و بدون استین است.
پیژامه: همان « پای جامه» ی فارسی می باشد که اکنون در زبان های انگلیسی، آلمانی، فرانسوی و روسی pyjama نوشته شده و به کار می رود و آن ها مدعی وام دادن آن به ما هستند.
● واژه های فراوانی در زبان های عربی، ترکی، روسی، انگلیسی، فرانسوی و آلمانی نیز فارسی است و بسیاری از فارسی زبانان آن را نمی دانند. از آن جمله اند :
کیوسک که از کوشک فارسی به معنی ساختمان بلند گرفته شده است و در تقریبن همه ی زبان های اروپایی هست.
شغال که در روسی shakal ، در فرانسوی chakal ، در انگلیسی jackalو در آلمانیSchakal نوشته می شود.
کاروان که در روسی karavan، در فرانسوی caravane، در انگلیسی caravanو در آلمانی Karawane نوشته می شود.
کاروانسرا که در روسی karvansarai ، در فرانسوی caravanserail، در انگلیسی caravanserai و در آلمانیkarawanserei نوشته می شود.
پردیس به معنی بهشت که در فرانسوی paradis ، در انگلیسی paradise و در آلمانی Paradies نوشته می شود.
مشک که در فرانسوی musc ، در انگلیسی muskو در آلمانی Moschus نوشته می شود.
شربت که در فرانسوی sorbet ، در انگلیسی sherbet و در آلمانی Sorbet نوشته می شود.
بخشش که در انگلیسی baksheesh و در آلمانی Bakschisch نوشته می شود و در این زبان ها معنی رشوه هم می دهد.
لشکر که در فرانسوی و انگلیسی lascar نوشته می شود و در این زبان ها به معنی ملوان هندی نیز هست.
خاکی به معنی رنگ خاکی که در زبان های انگلیسی و آلمانی khaki نوشته می شود.
کیمیا به معنی علم شیمی که در فرانسوی، در انگلیسی و در آلمانی نوشته می شود.
ستاره که در فرانسوی astre در انگلیسی star و در آلمانی Stern نوشته می شود.
Esther نیز که نام زن در این کشورها است به همان معنی ستاره می باشد.
برخی دیگر از نام های زنان در این کشور ها نیز فارسی است، مانند :
Roxane که از واژه ی فارسی رخشان به معنی درخشنده می باشد و در فارسی نیز به همین معنی برای نام زنان " روشنک " وجود دارد.
Jasmine که از واژه ی فارسی یاسمن و نام گلی است
Lila که از واژه ی فارسی لِیلاک به معنی یاس بنفش رنگ است.
Ava که از واژه ی فارسی آوا به معنی صدا یا آب است . مانند آوا گاردنر
وا|ژه های فارسی موجود در زبان های عربی ، ترکی و روسی را به دلیل فراوانی جداگانه خواهیم آورد.

آیا می دانستید که این عادت امروز ایرانیان که در جملات نهی کننده ی خود ن نفی را به جای م نهی به کار می برند از دیدگاه دستور زبان فارسی نادرست است ؟
امروز ایرانیان هنگامی که می خواهند کسی را از کاری نهی کنند، به جای آن که مثلا بگویند : مکن ! یا مگو ! ( یعنی به جای کاربرد م نهی ) به نادرستی می گویند : نکن ! یا نگو ! ( یعنی ن نفی را به جای م نهی به کار می برند ).
در فارسی، درست آن است که برای نهی کردن از چیزی، از م نهی استفاده شود، یعنی مثلا باید گفت : مترس ! ، میازار ! ، مده ! ، مبادا ! ( نه نترس ! ، نیازار ! ، نده ! ، نبادا ! ) و تنها برای نفی کردن ( یعنی منفی کردن فعلی ) ن نفی به کار رود، مانند : من گفته ی او را باور نمی کنم، چند روزی است که رامین را ندیده ام . او در این باره چیزی نگفت.

آیا می دانستید که اصل و نسب برخی از واژه ها و عبارات مصطلح در زبان فارسی در واژه یا عبارتی از یک زبان بیگانه قرار دارد و شکل دگرگون شده ی آن وارد زبان عامه ی ما شده است ؟
به نمونه های زیر توجه کنید :
هشلهف : مردم برای بیان این نظر که واگفت ( تلفظ ) برخی از واژه ها یا عبارات از یک زبان بیگانه تا چه اندازه می تواند نازیبا و نچسب باشد، جمله ی انگلیسی I shall have ( به معنی من خواهم داشت ) را به مسخره هشلهف خوانده اند تا بگویند ببینید واگویی این عبارت چقدر نامطبوع است ! و اکنون دیگر این واژه ی مسخره آمیز را برای هر واژه یا عبارت نچسب و نامفهوم دیگر نیز ( چه فارسی و چه بیگانه ) به کار می برند.
چُسان فُسان : از واژه ی روسی Cossani Fossani به معنی آرایش شده و شیک پوشیده گرفته شده است.
زِ پرتی : وازه ی روسی Zeperti به معنی زتدانی است و استفاده از آن یادگار زمان قزاق ها ی روسی در ایران است در آن دوران هرگاه سربازی به زندان می افتاد دیگران می گفتند یارو زپرتی شد و این واژه کم کم این معنی را به خود گرفت که کار و بار کسی خراب شده و اوضاعش دیگر به هم ریخته است.
شِر و وِر : از واژه ی فرانسوی Charivari به معنی همهمه، هیاهو و سرو صدا گرفته شده است.
فاستونی : پارچه ای است که نخستین بار در شهر باستون Boston در امریکا بافته شده است و باستونی می گفته اند.
اسکناس : از واژه ی روسی Assignatsia که خود از واژه ی فرانسوی Assignat به معنی برگه ی دارای ضمانت گرفته شده است.
فکسنی : از واژه ی روسی Fkussni به معنی با مزه گرفته شده است و به کنایه و واژگونه یعنی به معنی بی خود و مزخرف به کار برده شده است
لگوری ( دگوری هم می گویند) : یادگار سربازخانه های ایران در دوران تصدی سوئدی ها است که به زبان آلمانی به فاحشه ی کم بها یا فاحشه ی نظامی می گفتند : Lagerhure .
نخاله : یادگار سربازخانه های قزاق های روسی در ایران است که به زبان روسی به آدم بی ادب و گستاخ می گفتند Nakhal و مردم از آن برای اشاره به چیز اسقاط و به درد نخور هم استفاده کرده اند.

سلمان رحمانی پنج‌شنبه 28 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 07:58 ب.ظ

به نام خدا
سلام امین
بسیار زیبا بود
بعد از چند روز تازه وقت کردم بخونم

امین پنج‌شنبه 28 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 08:55 ب.ظ

استاد جواب سوالتونو مشتاقانه شنوام نمی گید؟ منظورم جواب حاضران به ناسزاهای مروان بود

تو اینترنت یه مدتی ژی یه مقاله کتاب یه چیزی بودم که بدونم زمان مرگ انسان چه حسی داره؟ واسم جواب این سوال جالبه منظورم انسان یه انسان معمولی توی این دنیای معمولی اگر می خواهید انسانو طبقه بندی کنید یه انسان نرمال منظور نظر منه ممنون

به نام خدا
سلام امین

گفت شما آل امیه التماس معکوس می کنید.

سوالت هم جالب است
شاید بعدا بحث کردیم

ممنون

استاد جمعه 29 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 04:28 ب.ظ

از ایمیل آقای دکتر شهیدی:
ببخشید شما ثروتمندید؟

هوا بدجورى توفانى بود و آن پسر و دختر کوچولو حسابى مچاله شده بودند. هر دو لباس هاى کهنه و گشادى به تن داشتند و پشت در خانه مى لرزیدند. پسرک پرسید:«ببخشین خانم! شما کاغذ باطله دارین»
کاغذ باطله نداشتم و وضع مالى خودمان هم چنگى به دل نمى زد و نمى توانستم به آنها کمک کنم. مى خواستم یک جورى از سر خودم بازشان کنم که چشمم به پاهاى کوچک آنها افتاد که توى دمپایى هاى کهنه کوچکشان قرمز شده بود. گفتم: «بیایین تو یه فنجون شیرکاکائوى گرم براتون درست کنم.»آنها را داخل آشپزخانه بردم و کنار بخارى نشاندم تا پاهایشان را گرم کنند. بعد یک فنجان شیرکاکائو و کمى نان برشته و مربا به آنها دادم و مشغول کار خودم شدم. زیر چشمى دیدم که دختر کوچولو فنجان خالى را در دستش گرفت و خیره به آن نگاه کرد. بعد پرسید: «ببخشین خانم! شما پولدارین »نگاهى به روکش نخ نماى مبل هایمان انداختم و گفتم: «من اوه... نه!»دختر کوچولو فنجان را با احتیاط روى نعلبکى آن گذاشت و گفت: «آخه رنگ فنجون و نعلبکى اش به هم مى خوره.»آنها درحالى که بسته هاى کاغذى را جلوى صورتشان گرفته بودند تا باران به صورتشان شلاق نزند، رفتند. فنجان هاى سفالى آبى رنگ را برداشتم و براى اولین بار در عمرم به رنگ آنها دقت کردم. بعد سیب زمینى ها را داخل آبگوشت ریختم و هم زدم. سیب زمینى، آبگوشت، سقفى بالاى سرم، همسرم، یک شغل خوب و دائمى، همه اینها به هم مى آمدند. صندلى ها را از جلوى بخارى برداشتم و سرجایشان گذاشتم و اتاق نشیمن کوچک خانه مان را مرتب کردم. لکه هاى کوچک دمپایى را از کنار بخارى، پاک نکردم. مى خواهم همیشه آنها را همان جا نگه دارم که هیچ وقت یادم نرود چه آدم ثروتمندى هستم





استاد جمعه 29 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 11:43 ب.ظ

روزى میرداماد رحمه الله در مدرسه درس مى‏داد، ناگهان روى منبر حالت اغما به ایشان دست داد و بیهوش شد. او را به منزل بردند یک هفته گذشت. همه اطباء شهر به عیادتش آمدند ولى او به هوش نیامد. به شاه عباس خبر دادند. شاه عباس مرحوم شیخ بهایى ‏رحمه الله را خواست و استدعا کرد بروید و از ایشان عیادت کنید.
مرحوم شیخ بهایى به عیادت میرداماد آمدند و نبض ایشان را گرفتند. سپس نزد شاه عباس برگشتند و فرمودند ایشان مزاجاً سالم مى‏باشد، ولى شخص بزرگى در ایشان تصرف کرده و ایشان را به این حال در آورده است. شاه عباس حل مشکل را از شیخ بهایى درخواست مى‏کند که آن شخص بزرگ را پیدا کند. مرحوم شیخ برمى‏گردد و از خادم مدرسه از واردین روز شنبه استفسار مى‏کند.
وى شرح مى‏دهد که چند نفر آمدند. یکى از آنها سیدى بود که قدرى ژولیده بود. خارج شدند میر به این حالت در آمد. مرحوم شیخ بهایى نشانیهاى بیشترى از خادم گرفته و رفتند و در تخت پولاد مشغول جستجو شد و به میرفندرسک‏رحمه الله برخوردند و دیدند نشانها بر ایشان تطبیق مى‏کند. بعد از سلام و عرض ارادت عرض کردند: این سید چه تقصیر داشته که شما او را ادب نموده‏اید.
فرمودند: من مدتى حرفهاى او را گوش کردم، او بالتمام از عذاب و قهاریت خدا سخن مى‏گفت و این سبب مى‏شد که مردم از خدا ناامید و دور شوند و حال آنکه همه انبیاء آمده‏اند که مردم را به خدا نزدیک کنند. در قرآن هر آیه عذاب که آمده یک آیه رحمت بعد از آن نازل شده است «نَبِّىْ عِبادی أَنّی أَنَا الْغَفُورُ الرَّحیمُ: به بندگانم اطلاع بده که من، خداوندى بسیار آمرزنده و مهربانم» (حجر/49).
بعد مرحوم شیخ بهایى فرمودند: اهل بیت سید که تقصیر ندارند و خیلى در ناراحتى به سر مى‏برند. میرفندرسک فرمود بروید خوب شد. مرحوم شیخ بهاء که برگشتند دیدند میرداماد به حال آمده و نشسته است. (نشان از بى‏نشانها، ج‏2، ص‏37)

امید طاهری یکشنبه 7 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 10:42 ق.ظ

ای کاش!

ای کاش حلال یاد تو ، مرا از ناخالصیهای وجودم (مثل غرور ، خودخواهی و...) جدا کند و ای کاش بتوانم به همه دنیا بگویم که تو زیباترین حقیقتی هستی که می‌توان به آن رسید. وجود نامتناهی تو در هر طیفی پیداست و آنچه که مولکولهای هستی را به هم پیوند می‌دهد، تنها به دلیل عشق پیوستن به توست. ای نور جاوید و ای منبع امید ، مرا از عشق پیوستن به خودت هیچگاه بی‌نیاز مکن.

امید طاهری یکشنبه 7 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 10:44 ق.ظ

ملاصدرا می گوید:


خداوند بی نهایت است و لامکان و بی زمان


اما به قدر فهم تو کوچک می شود


و به قدر نیاز تو فرود می آید


و به قدر آرزوی تو گسترده میشود


و به قدر ایمان تو کارگشا میشود


یتیمان را پدر می شود و مادر


محتاجان برادری را برادر می شود


عقیمان را طفل می شود


ناامیدان را امید می شود


گمگشتگان را راه می شود


در تاریکی ماندگان را نور می شود


رزمندگان را شمشیر می شود


پیران را عصا می شود


محتاجان به عشق را عشق می شود


خداوند همه چیز می شود همه کس را...


به شرط اعتقاد


به شرط پاکی دل


به شرط طهارت روح


به شرط پرهیز از معامله با ابلیس


بشویید قلب هایتان را از هر احساس ناروا


و مغزهایتان را از هر اندیشه خلاف


و زبان هایتان را از هر گفتار ناپاک


و دست هایتان را از هر آلودگی در بازار


و بپرهیزید از ناجوانمردی ها، ناراستی ها، نامردمی ها ...


چنین کنید تا ببینید چگونه


بر سفره شما با کاسه ای خوراک و تکه ای نان می نشیند


در دکان شما کفه های ترازویتان را میزان می کند


و در کوچه های خلوت شب با شما آواز می خواند





مگر از زندگی چه می خواهید که در خدایی خدا یافت نمی شود؟؟؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد