کلبه درویشان 7

سلام 

سلمان! عمدا کلبه ات تاخیر شد!!! 

دلیلش را خواستی بپرس. 

 

از سلمان و همراهان ممنونیم.

نظرات 183 + ارسال نظر
salva یکشنبه 4 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 10:16 ب.ظ

سلام شب بر همگی خوش
چقدر جالب که بعد از مدتها موقعی سر می زنم که شما صاحب کلبه ای جدید شده اید، تبریک ساده و صمیمانه مرا بپذیرید.
استاد، تشکر فراوانم از شماست که فرصتی برای گفتن و بودن در اختیار همه می گذارید.

دلم می خواست حرف بزنم ولی فعلا حرفم نمیاد، شاید بعدا یه حرفایی گفتم

در پناه حق
یا علی

سلام
من منتظرم.
----------------------------

سلام به همه
راستی ان شاالله به زودی ادامه بحث محسن را در این کلبه پی می گیریم.

رحیمی نژاد دوشنبه 5 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 08:43 ق.ظ

به نام خدا
سلام به استاد گرامی
من هم مقداری از بحث آقا محسن رو خونده بودم فکر کنم تا اونجا که گفتید باید رفتار شخص رو با کسانی که مقام و موقعیتی دارند مورد توجه قرار داد. منتظر ادامش هستیم البته کار جایی قشنگ می شه که بحث تموم بشه و همه ی کامنت ها در کنار هم خونده بشه و به یک جمع بندی در ذهن ختم بشه. چقدر اظهار فضل کردم :-) ببخشید. می خواستم بگم منم می خونم :-)
راستی روز معلم نزدیکه از الان به یادتونم برای اون روز :-)
استاد دوستتون داریم خدا کنه همیشه سالم و سلامت باشید و همیشه همین جور پیش ما دانشجوهای سراسر خطا و اشتباه بمونید.و ما از تجربه هاتون استفاده کنیم .

سلام به آقای رحمانی
خوبید؟
وای چه کار کردید که کلبتون دیر شد؟ آخ آخ استاد میخواد دعوات کنه؟:-)
(شوخی میکنم :-))
کلبه ی نو مبارک

سلام ان شاالله حتما




نه!

اگر با دیگرانش بود میلی
چرا جام مرا بشکست لیلی!


راستی می دونید بعضی ها از حسادت به سلمان خواب و خوراک ندارند؟
بی هنرانی که چون نمی توانندبالا روند می خواهند دیگران نیز مانند آنها خرد و حقیر باشند.

به خیلی از اصحاب صندوقچه نیز حسادت می کنند.

روانشناسی شخصیتی این تیپ آدمها و عقده های فرو خفته کودکی آنها را بارها توضیح داده ام.

ماهور دوشنبه 5 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 09:50 ق.ظ

سلام استاد خوب هستین؟خیلی دوست دارم اون بحث ادامه پیدا کنه.خیلی منتظرم.ممنونم ازتون

سلام آقای رحمانی.کلبه نو مبارک.انشاا.. چرخش بچرخه.

سلام
خدا را شکر
ان شاالله حتما ادامه پیدا می کنه.

۱۳ دوشنبه 5 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 10:26 ق.ظ

به نام خدا

سلام جناب رحمانی عزیز

کلبه جدید رو تبریک می گم .موفق و موید باشید

استاد دوشنبه 5 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 08:22 ب.ظ

چشم آشنای عزیز به زودی ان شاالله.

سلمان رحمانی دوشنبه 5 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 10:35 ب.ظ

به نام خدا
درود بر همه ی دوستان گرامی
سپاس از برای حضورتان
وجود شما موجب دلگرمی من و تشویق برای ادامه را است.
از شما ممنونم

سلام سالوای گرامی
خیلی خوش آمدید
دیر سر می زنید
البته مختارید ولی من منتظر شما بودم
سپاس از برای تبریکتان
سالوای گرامی
در این سرای که وارد شدی هیچ آداب و ترتیبی مجو
اینجا کلبه ی درویشان است
راحت و صمیمی و خودمونیه
به کسی فخر فروشی نمیشه
البته نه از طرف صاحب کلبه
از طرف اصحاب کلبه
همه با هم دوستن
پس شما هم میتوانید راحت باشید و اگر حرفی هست ما گوش برای شنیدن سخنان دوستانمان را داریم
ولی با توجه به همه ی این حرفا شما آزادید و صاحب اختیار
هرگاه که مایل بودید سخن بگویید
سپاس از برای حضورتان
بازم به ما سر بزنید
پیروز و سربلند در پناه خدا

درود بر خانم رحیمی نژاد عزیز
خیلی ممنونم
از حضورتان جدا شاد می شوم
من که کاری نکردم ولی اگه استاد دعوام کنه می دونم که بی دلیل نیست. ما در خدمت هستیم.
خیلی ممنون از برای تبریکتان
بازم به ما سر بزنید
خوشحال می شم.
پیروز و سربلند در پناه خدا

درود بر ماهور عزیز
خیلی خوش آمدید
سپاس از برای تبریکت
بزرگوارید
حضور شما موجب دلگرمی ام میشه.
بازم به ما سر بزنید
در پناه خدا

درود بر ۱۳ گرامی
خیلی خوش آمدید
ممنونم
باشد که بتوان به کمک دوستان عزیز تاثیرگذار باشیم
بازم به کلبه ی ما سر بزنید
خوشحال میشم
پیروز و پایدار در پناه یزدان پاک

سلمان رحمانی دوشنبه 5 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 10:42 ب.ظ

به نام خدا
درود بر استاد عزیز
استاد در مورد ادامه ی بحث محسن راستش من خیلی از بحث خوشم اومده بود و خیلی استفاده کردم و دلم می خواست که توی بحث شرکت کنم ولی چون روی صحبت با محسن بود دیگه دخالت نکردم. هرچند که این بحث عمومیت داشت و داره ولی از ادامه بحث با کمال میل استقبال می کنم.
یه پیشنهاد دارم:
برای اینکه بحث پیوسته بشه و دیگر دوستان هم در جریا قرار بگیرند و احیانا شرکت کنند مطالب قبلی را دوباره آپ کنید.
البته فقط پیشنهاد بود
با سپاس فراوان
در پناه خدا
یا علی

به نام خدا
سلام سلمان

ظاهرا این بحث علاقمندان زیادی پیدا کرده!
خود محسن هم دیروز پیگیر ادامه بود.
پیشنهادت جالب است. چشم. این هم خلاصه فقط چون نسحه بدون ویراش نهایی است ممکن است مختصر تفاوتی داشته باشد:


سلام استاد
این مصاحبه ای که در مورد قذافی نوشتید جالب بود بنظر میرسه که این فرد خودش هم نمیفهمه که داره اشتباه فکر میکنه شاید هم فکر میکنه تمام درستی در اون جمع شده و شاید هم خودش و فقط خودش رو منبع تمام واقعیات میدونه البته من تمام نتیجه گیری های مصاحبه کننده رو هم قبول ندارم مثلا این که چرا قذافی محافظ داره بعد از اون نتیجه گیری کنه که مردم دوستش ندارن هم توجیه پذیر نیست(البته فکر هم نمیکنم که مردم دوستش داشته باشن ولی دلیلش این نمیتونه باشه
اما استاد یه سوال : بنظرتون چطور میتونیم بفهمیم حرف هایی که یک نفر میزنه بر اساس واقعیت درونیه خودشه ؟
به نام خدا
سلام
1-لطفا اگر نمی خواهید شناخته شوید یک نام مستعار برای خود انتخاب کنید و با آن نام باشید اما مسلما حق را به من می دهید که به خاطر همان مسایلی که فرمودید و من هم بارها عرض کرده ام برای کامنتهای نا آشنا حتی اگر حرف تقریبا صحیح یا در مواردی کاملا صحیحی بگویند به مصداق جمله ماورایی کلمه الحق یراد بها الباطل دقت بیشتری داشته باشم و در این صورت نباید برنجید. به هر حال چون به قرائن شما را شناخته ام و باید م باشید به شما پاسخ می دهم.
2- پاسخ من به مصاحبه سرهنگ ارتباطی ندارد و همان گونه که خود گفته اید تمام نتیجه گیریها الزاما صحیح نمی باشند.
3-پس سعی می کنم اجمالی به سوال شما پاسخ دهم.
4-ما اصولا نباید بیخود کنکاش کنیم. باید ساده دل باشیم (ساده لوح نباشیم) و نسبت به همه نظر خوب داشته باشیم مگر خلافش ثابت شود.
5-اگر از رفتار ظاهری فردی خوشمان نمی آید باید این شهامت را داشته باشیم که با او چای نخوریم. یعنی باید این حق را برای همه و خودمان قایل باشیم که اختیار زندگی شخصی خود را خود داشته باشیم.
6-اما اگر خواستیم با کسی شریک شویم یا استخدامش کنیم یا ازدواج کنیم در آن صورت باید در نقش یک بازرس زیر و بم خصوصیات فرد را استخراج کنیم و تحقیق کنیم تا خدای ناکرده گول نخوریم. این قدر ماجراهای واقعی از این گونه ریاکاریها شنیده ام که توصیه موکد می کنم خصوصا در مورد ازدواج اصلا و ابدا در تحقیق سهل نگیرید. اگر بدانید چندین نفر می خواسته اند کلاه بنده را بلند کنند یا مرا در یک مسیر دلخواه خود بیندازند که به لطف خدا تیرشان به سنگ خورده متعجب می شوید.
7-وقتی دانشجویان عزیزم به شوخی در کلاس به من می گویند استاد آیا حضور و غیاب نمره دارد یا خیر به جد می گویم نه. اگر از حد نگذرد اشکالی ندارد اما اگر از حد بگذرد محروم از امتحان می شوید اما رفتار و نظم شما در تحقیقات آیده تان اگر از من بپرسند-برای استخدام یا ازدواج-کاملا موثر است. اگر بدانید تا به حال چندین بار مورد مشورتهایی از این گونه قرار گرفته ام!
8-در پایان یکی از کلاسها خواستید بیشتر ان شاالله توضیح میدهم. مثالهای واقعی کاملا ان شاالله شما را روشن خواهند کرد.
9-همه اینها قدرت عقل ماست اما نباید فراموش کرد که باید با توکل زانوی اشتر را بست! یعنی بدیهی است که همواره باید خدا را در تصمیم گیریهایمان دخیل کنیم.
ببخشید که عجله ای شد.




به نام خدا
سلام محسن عزیز
قبل از اینکه قسمت اول جواب سوالت را از نظر خودم بدهم چون این بحث احیانا دنباله دار (و مهم) است اجازه بده برایش کد تعیین کنیم پس کدش با اجازه بشود (بحث محسن)
و اما بعد قبل از این که نکات قول داده شده را بگویم به این سوالت که پرسیده بودی ((ملاک تعیین حق چیه.بنظرتون چطور میشه فهمید حرف یا عمل شخصی بر حقه .آیا ملاک ما هستیم که مثلا از هر چی که مورد علاقه خودمون باشه رو حق بدونیم(که البته قبول ندارم این باشه)؟)) جواب می دهم که متاسفانه برای خیلی ها بله!! یعنی از نظر آن ها حق و حقیقت خودشان هستند و لا غیر. هر چه می گویند-هر چه انجام می دهند-هرچه فکر می کنند و عمل-همه را حق می پندارند و بقیه را نا حق. اینها خود را کر یا وصل به کر می پندارند و معمولا در اوهام و رویاها سیر می کنند. خود را منجی کل هم قطارانشان می دانند در صورتی خود را نمی توانند از شر نفس شیطانی نجات دهند. می خواهند برای عالم و آدم نسخه بپیچند در صورتی که معمولا زندگی های شخصی شان نیز به جدایی و طلاق ختم می شود. به نظر خودزمانه خطا کرده که ایشان را به جهان نشناسانده و خود را صاحب دل و صاحب کرامت می پندارند و معمولا هم به خاطر عقده های خانوادگی و مورد طعنه قرار گرفتن توسط هم قطاران و بقیه-خود را در سایه قرار می دهند و نزد کسانی که به هردلیلی ضعیف تر از آنها هستند به اصطلاح قمپز در می کنند. برای همین در حالات متفاوت متفاوتند! به نظر خودشان تاثیر گذاران واقعی اجتماعات آنانند. در ابتدا هم اکثرا گول آنها را می خورند. در خوش بینانه ترین فرض باید به یک روانپزشک مراجعه کنند.
...


استاد (بحث محسن-2)
...
بله محسن عزیز
اما نکاتی که می توانند به ما در شناخت بهتر افراد کمک کنند:
ببینیم بیشتر حرف می زند یا عمل می کند. کسانی که دائما انتقاد می کنند و به اصطلاح فقط نق می زنند را باید کاملا مراقب بود. برخی به عدالت مشهورند باید دید آیا با چند عمل عادلانه به این صفت متصف شده اند (هر چند به ضرر خودشان بوده باشد) یا بر عکس دائم فقط دم از عدالت می زنند و در رفتار شخصی شان ماکیاولیسم موج می زند؟! اگر می خواهی حجت بر خودت تمام شود شناختن این افراد سخت نیست فقط باید مدتی جملات و رفتار آنها را به خاطر بسپاری مثلا برخی جملات و برخوردهای خودت را با آنها یادداشت کنی و بعدا خودت با مقایسه یادداشتها پی به نتایج استثنایی می بری! از آنجا که ریا کاراندوروغگویند و دروغگو فراموشکار به راحتیبا مقایسه یادداشتهایت ماهیتشان را می شناسی.
نکته دیگر بر خورد افراد در برابر افراد بزرگ و مهم است...


استاد (بحث محسن-3)
...
بله محسن عزیز
نکته دیگر بر خورد این نوع افراد در برابر افراد بزرگ و مهم است. منظور از افراد مهم افرادی است که پستهای بزرگ دارند یا پولدارند یا نفوذ دارند یا به نوعی کار این گونه افراد پیش آنها گیر است. آری طبق فرمایش مولا اینها را از هر خواهش کننده ای خواهش کننده تر می یابی. برای رسیدن به هدفشان هر تملقی-هر چاپلوسی ای-هر غیبتی و خلاصه هر دریوزگی را انجام می دهند و همان طور که گفتی شعار عکس می دهند ولی با کمی دقت در بزنگاههای حساس می توانی پی به سویدای ضمیرشان ببری. معمولا هم در حملات خود به دیگران-خصوصا آنانی که محلشان نمی گذلرند و این طور آدمها مطمئن هم هستند که آن فرد به خاطر اخلاق یا برخی مسایل از طرق ماکیاولیستی علیه شان استفاده نمی کند-به کار می برند.
در یک کلام این گونه افراد آزاده نیستند و دریوزگی را با کمی دقت می توان در رفتارشان دید.
نکته دیگر مقدار لاف و گزاف زدنهای فرد است...




استاد (بحث محسن-4)
... نکته دیگر مقدار لاف و گزاف زدنهای فرد است. بله این نکته ای است که با ظرافت می توان به آن پی برد. مثلا کسی که در هر زمینه ای که صحبت می شود حرفی برای گفتن دارد! البته یکی دو سه زمینه منطقی و معمول است اما برخی در هر زمینه ای خود را صاحب نظر می دانند و غرور بعضا واضح تا مخفی ای هم در گفتار و رفتارشان موج می زند. در حقیقت طوطی وار جملاتی را حفظ کرده اند وبا تکرار آنها سعی تحت تاثیر قرار دادن افراد را دارند. ابتدا برخی افراد شاید فکر کنند که این آدمها شوخی می کنند اما با کمی دقت می فهمی که نه واقعا ادعایشان می شود! دوکلمه شعر غلط بلدند و خود را ادیب می دانند. دو آیه قرآن می خوانند و خود را عالم می پندارند. دو خط سر هم می کنند و خود را نقاش و ایضا شاعر و ... متخصص امور حتی مذهبی می انگارند. سیاستمدار وورزشکار و ... هر چه که بگویی هستند! و با همگنان خود نیز کر کری دارند. اگر کسی به هر دلیلی تابع پروپاگاند معاویه ای شان نشود درست مثل اربابشان از هر روشی برای تخریب او استفاده می کنند. در اجتماعات وروابط خصوصی شان گرگ صفتی موج می زند. دوست دارند در هر جا شخص موثر انگاشته شوند در عین حالی که به خاطر شناخت وزن خود معمولا خود را مستقیم ودر فضای دموکراتیک عرضه نمی کنند. با کمی دقت می توان به ماهیت ریاییشان پی برد.
نکته دیگر احترام به بزرگتر است...




استاد (بحث محسن-5)
...نکته دیگر احترام به بزرگتر است
این هم مساله ای است که با دقت به آن می توانی این گونه افراد را تشخیص دهی. این گونه افراد خطابه های غرایی (از دید خودشان) در باب احترام به بزرگتر مثل پدر و مادر واستاد بیان می کنند. (جالب است که عشری از این امر را از جانب دیگران تملق می دانند!) خود را اخلاقی ووایسته به اخلاق نشان می دهند اما کافی است کاری بر خلاف نفعشان انجام دهی در این صورت به راحتی غیبت می کنند.تهمت می زنند و در اجتماعات خود (آن هم از روی ریا) ضمن این که این حرفها را تکرار می کنند شروع به سمپاشی می کنند. فرد را منافق و کافر و ... خطاب می کنند. خود راطرفدار- دوستدار و بعضا مرید شخص نشان می دهند اما وقتی منافع حقیرشان تامین نشد از مراد (!!) خود نیز پیشی می گیرند! در حقیقت اینان هیچ اعتقادی به این امر ندارند. به عنوان یک مثال خوب به این گفتار دقت کن: مثلا اگر تو شریک من یا همکار من باشی و دشمنان شراکت یا همکاری ما بخواهند با مثلا سراب پول بیشتر یا علایق دیگر تو را از من جدا کنند و به تو پیشنهاد وسوسه انگیزی بدهند و من با این که نقشه شان را می فهمم ولی تو را آزاد در انتخاب بگذارم و تو نه اصلا به خاطر شناخت نقشه و دروغ بودن مساله و ریاکاری آنان بل که به خاطر اخلاق نیکو و تربیت خانوادگی و صداقت ذاتی ات به آنها جواب رد بدهی در این صورت اولا تیر آنها به سنگ خورده ثانیا خود را نجات داده ای (یعنی در مهلکه گرفتار نکرده ای-یعنی در حقیقت احترام تو به بزرگترت تورا نجات داده) و ثالثا شراکت و همکاری ما را و جبهه حق را تضعیف نکرده ای. اما نتیجه این عمل پس از مدتی که اصل مساله را برایت توضیح دهم چه خواهد بود؟ در آن صورت پی به ریاکاری و خبث طینت طرف پی خواهی برد. البته انسانهای سالم فکر این مساله نیز برایشان سخت است و همه را سالم می پندارند اما متاسفانه همه سالم نیستند. اما این عمل خبث طینت برخی را آشکار می کند. از نظر من این امر ریشه های زیادی دارد که یکی از مهمترین ریشه های آن تربیت خانوادگی و عقده های فروخفته فرد است که یک بحث روانشناسی است که توضیح مجددی را می طلبد. (البته اگر احیانا می لغزیدی و خام وعده آنان می شدی برایت مساله را می شکافتم تا روشن شوی ودر چاه نیفتی و دست کم آگاهانه انتخاب کنی اما قبول کن که یک پدر یا استاد نباید همواره از قدرت وتوی خود استفاده کند و اجازه تصمیم گیری را به فرزند خود بدهد مگر در شرایط خطرناک) حال که بحث به این جا رسید می توانم چند مثال واقعی برایت ذکر کنم که فعلا طلبت باشد.
نکته دیگر تربیت فرد است...

آشنا دوشنبه 5 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 10:54 ب.ظ

هر کس به من در می رسد، پندی دهد از جان مرا
آیا بود در این میان،مستی که در یابد مرا

من عشق را تن خسته ام،من عقل را در بسته ام
ساغی بده جام می ای،شاید که دریابی مرا

بنشسته ام بار دگر تا چون رسد بو مشک یار
خندان تو گویی صبر کن،بار دگر بینی مرا

هستی برایم تنگ گشت،خاک از برایم سرد گشت
چون عاشق لیلی شدم،مجنون دگر خوانند مرا

من مست گشتم زین وفا،جامم تهی گشت از جفا
آخر چرا کوشش،چرا؟ تا چون کنید عاقل مرا

از سر دل با هیچ کس نجوا نشد،جز یار خود
یعنی تویی جانان من،تنها تو می فهمی مرا

آفرین آشنا
طبع شعر داری و قواعد را می شناسی و احساس نیز داری!
اجازه بده برای شروع همین بس باشد!

مدرس دوشنبه 5 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 11:35 ب.ظ

سلام اقای رحمانی
کلبه جدیدتون رو تبریک می گم

salva سه‌شنبه 6 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 09:39 ق.ظ

به نام حق
سلام اول بر آستان مقدس دوست،
سلام دگرم بر صاحب الزمان که جهانی همه در انتظار ظهور و حضور اوست،
وسلام بر اهالی صندوقچه
به جبران دیروز امروز شعری آورده ام بسیار زیبا، از شادروان قیصر امین پور
صبح بی تو، رنگ بعد از ظهر یک آدینه دارد بی تو حتی مهربانی حالتی از کینه دارد
بی تو می گویند: تعطیل است کار عشقبازی عشق اما کی خبر از شنبه و آدینه دارد؟
جغد بر ویرانه می خواند به انکار تو اما خاک این ویرانه ها بویی از آن گنجینه دارد
خواستم از رنجش دوری بگویم، یادم آمد عشق با آزار، خویشاوندی دیرینه دارد
روی آنم نیست تا در آرزو دستی برآرم ای خوش آن دستی که رنگ آبرو از پینه دارد
در هوای عاشقان پر می کشد با بیقراری آن کبوترْ چاهی ِ زخمی که او در سینه دارد
نا گهان قفل بزرگ تیرگی را می گشاید آن که در دستش کلید شهر پر آیینه دارد
و یک حدیث:
حضرت امام جعفر صادق (ع) می فرمایند: عقل را با لشکرش و جهل را با لشکرش بشناسید تا هدایت شوید؛
لشکر عقل: قناعت، حفظ، مهرورزی
لشکر جهل: حرص، فراموشی، قطع رابطه
«خبر رسید که تو با بهار می آیی» در انتظار کدامین بهار باید ماند؟
(مصرع اول از ساحر لیله کوهی)

به روی چشم استاد، ولی باور کنید تمام تلاشم ور به کار بستم

سلام
منتظرم.
معصوم می فرماید انسان باید از مواضع تهمت پرهیز کند.

سلمان رحمانی سه‌شنبه 6 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 04:21 ب.ظ

به نام خدا
درود بر استاد گرامی و همه ی دوستان عزیز
خدا قوتتان دهد استاد

سپاس از برای ساختن کلبه ی جدید
استاد بعد از این همه مدت که شما را می شناسم و به هم نزدیک هستیم با توجه به حرفی که در ابتدای ساخت کلبه ی امین زده بودید مطمئن بودم که پس از تعطیلات کلبه ی جدید را خواهید ساخت. وقتی دیدم که ساخت کلبه ی جدید به تاخیر افتاده است مطمئن بودم که مصلحتی در کار است و حرفی نزدم.
استاد این جمله ی معترضه است:
مثل برخی افراد بوقلمون صفت نیستم که خیلی سریع رنگ عوض می کنند و تا کمی سختی و درشتی می بینند میدان را خالی می کنند و در جبهه ی مقابل قرار می گیرند.
اگر لایق بدانید من تا آخر خط هستم.
استاد یه خاطره یادم افتاد براتون تعریف می کنم:
...
پس از پایان جلسه ی امتحان با شما صحبت کردم و دلیل تماستان را برایم پاسخ دادید.
با علم به اینکه:
اگر با من نبودش هیچ میلی
چرا جام مرا بشکست لیلی

ولی برای اینکه برخی را بیشتر بشناسم و شخصیت و دشمنی اشان را آشکار کنم ...
بگذریم.
استاد ما خیلی ارادت داریم. به قول خودتان ارادتی واقعی.
همیشه پیروز و سربلند باشید
یا علی
پیروز و سربلند در پناه خدا

ممنون سلمان

سلمان رحمانی سه‌شنبه 6 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 11:24 ب.ظ

به نام خدا
درود بر استاد عزیز و همه ی دوستان
استاد خدا قوتت دهد
هر چند که من آگاهانه انتخابتان کردم و شما بزرگواری کردید که من را پذیرفتید ولی هر روز که می گذرد شکرگذار خدا هستم که این بینش را در من قرار داده تا بتوانم انسان های نیک سر راه زندگی ام را بشناسم و آنها را انتخاب کنم.
با سپاس از حضورتان
ممنونم
استاد از اینکه مطلب محسن عزیز را دوباره آوردید ممنونم.
باشد این بحث زمینه ساز هدایت و تعالی امان شود و ما را در رسیدن به کمال اخلاقی هدایت گر باشد.
با وجود اینکه قرآن را داریم ولی شاید خیلی ها از جمله خودم گمان کنند که خصایل زشت بشری بیان شده در قرآن برای بر حذر داشتن ماست و وجود خارجی ندارد ولی با دیدن مصادیق بارز در زندگی روزمره بهتر برایمان موضوع آشکار می شود که با هر کسی دوستی نکنیم. ابتدا طرف مقابل را بشناسیم.
استاد با اینکه سرم خیلی شلوغه ولی با کمال میل از این بحث استقبال می کنم.
پیروز و سربلند باشید
یا علی

به نام خدا
سلام سلمان
ان شاالله که یک سوزنی باشد به خودمان (و صد البته به دیگران) خصوصا ریاکاران شمر صفتی که چون به تنگنا می افتند همه شیطانها و شیطانکها را به کمک می طلبند (غافل از این که خدا در کمینگاه است). کسانی که هر روزبه رنگی هستند.یک روز در اردوگاه شرقند و یکروز در اردوگاه غرب و هر امری را با ریاکاری و دورویی توجیه می کنند. اینان دزد اعتقادات بفیه اند صد البته اگر کسی آنان را نشناسد اما من در برابر این ریاکاران نوک پیکانم. هر چند در ظاهر شاید اذیتی برسانند ولی مسلما بیشتر در عذابند و موقعیتها را از دست می دهند. کسانی که به قول خود خیلی زرنگند تابحال این گونه شکستی ندیده بودند.
باشد که خدا ما را در انجام تکالیفمان باز هم مدد رساند.
ان شاالله

بحت را هم ان شاالله ادامه خواهیم داد...

سلمان رحمانی سه‌شنبه 6 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 11:28 ب.ظ

به نام خدا
درود بر دوستان عزیز

سلام آشنای عزیز
ممنون که کلبه ی این حقیر را انتخاب کردید
جدا از حضور و وجودتان شاد می شوم و خدا را شکر می کنم.
بازم به ما سر بزنید
در پناه خدا

سلام خانم مدرس
خیلی خوش آمدید
سپاس از برای تبریکتان
بزرگوارید
بازم به ما سر بزنید
سالم و سلامت در پناه یزدان پاک
یا علی

سلام سالوای گرامی
خیلی خوش آمدید
ممنون از حضورتان
بازم به ما سر بزنید
یا علی

سلمان رحمانی چهارشنبه 7 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 12:39 ق.ظ


روزگاری دزدها هم با شرف بودند

گویند روزی دزدی در راهی، بسته ای یافت که در آن چیز گرانبهایی بود و دعایی نیز پیوست آن بود. آن شخص بسته را به صاحبش برگرداند. او را گفتند : چرا این همه مال را از دست دادی؟ گفت: صاحب مال عقیده داشت که این دعا ،مال او را حفظ می کند و من دزد مال او هستم ، نه دزد اعتقاد او. اگر آن را پس نمی دادم ، عقیده صاحب آن مال ، خللی می یافت ، آن وقت من، دزد باورهای او نیز بودم و این کار دور از انصاف است

کشف الاسرار

ببین تا چه حد مثل هم فکر می کنیم:
در جواب دو کامنت بالاتر همین مضمون را نوشته ام!
دردان اعتقاد! آه که متن هیدروژن چه به موقع است.
شهید بهشبی می گفت: من تلخی برخورد صادقانه را به شیرینی برخورد منافقانه ترجیح می دهم.

استاد چهارشنبه 7 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 06:39 ق.ظ

سلام
ظاهرا بحث محسن حسابی محبوب شده و اثرگذار!!!

استاد چهارشنبه 7 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 06:46 ق.ظ

جالب است در مختارنامه شرابخواری که صادق است توبه می کند و عاقبث به خیر می شود (چون جنم دارد) و شمر که در لشگر علی ع شمشیر می زده در قست بعد به سزای کشتن فرزند علی ع کشته می شود (چون منافق است). آه از نفاق آه از دورویی.

و قنا ربنا عذاب النار

استاد چهارشنبه 7 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 11:17 ق.ظ

از ایمیل وارده از طرف دکتر کلوری:

ابن سینا
من در میان موجودات از گاو خیلی می‌ترسم.
زیرا عقل ندارد و شاخ هم دارد!








نارسیس
لشکر گوسفندان که توسط یک شیر اداره می‌شود،
می‌تواند لشکر شیران را که توسط یک گوسفند اداره می‌شود، شکست دهد.


جورج برنارد شاو
مدتها پیش آموختم که نباید با خوک کشتی گرفت،
خیلی کثیف می‌‌شوی و مهم‌تر آنکه خوک از این کار لذت می‌برد.


مونتسکیو
آدمی اگر فقط بخواهد خوشبخت باشد به زودی موفق میگردد
ولی او می خواهد خوشبخت تر از دیگران باشد
و این مشکل است
زیرا او دیگران را خوشبخت تر از انچه هستند تصور میکند.




انیشتین
دنیا جای خطرناکی برای زندگی است.
نه به خاطر مردمان شرور،
بلکه به خاطرکسانی که شرارتها را می بینند و کاری درمورد آن انجام نمی دهند.


نلسون ماندلا
بگذار عشق خاصیت تو باشد
نه رابطه خاص تو با کسی......


یادمان باشد بعضی هایمان شانس گفتن کلماتی را داریم که برخی دیگر حسرتش را
مثل : بابا، مامان، پدربزرگ....



آلبرت انیشتین
مرد به این امید با زن ازدواج میکند که زن هیچگاه تغییر نکند ،
زن به این امید با مرد ازدواج میکند که روزی مرد تغییر کند
و همواره هر دو ناامید میشوند.



چارلز استیون هامبی
خود فریبی به این صورت بیان شده است که
انگار روی وزنه‌ای ایستاده‌اید تا خود را وزن کنید،
در حالی که شکم‌تان را تو داده‌اید.



الیزابت استون
بچه‌دار شدن تصمیم خطیری‌ست.
با این تصمیم می‌گذارید که قلب‌تان تا ابد جایی در بیرون و دوروبر تن‌تان به سر برد.



جی.‌ام. بری

می‌شود از امشب قانون تازه‌ای در زندگی بنا بگذاریم؟
همواره بکوشیم قدری بیش‌تر از نیاز، مهربان‌ باشیم.

الکس تان
شاید چشم‌های ما نیاز داشته باشند که گاهی با اشک‌های‌مان شسته شوند،
تا بار دیگر زندگی را با نگاه شفاف‌تری ببینیم.



انتوان چخوف

دانشگاه تمام استعدادهای افراد از جمله بی استعدادی آنها را آشکار می کند.



آلبر کامو
بهتر است که در این دنیا فکر کنم خدا هست
و وقتی به دنیای دیگر رفتم بدانم که نیست .
و این بسیار بهتر از این است که در این دنیا فکر کنم خدا نیست
و در آن دنیا بفهمم که هست .



پروفسور حسابی
جهان سوم جایی است که هر کسی بخواهد مملکتش را آباد کند،
خانه‌اش خراب می‌شود
و هر کسی بخواهد خانه‌اش آباد باشد
باید در تخریب مملکتش بکوشد.



ویل دورانت
هر شکلی از حکومت محکوم به نابودی با
افراط در همان اصولی است که بر آن بنا نهاده شده است، می باشد.



ارد بزرگ
هیچگاه امید کسی را ناامید نکن ،
شاید امید تنها دارایی او باشد .





افلاطون
من هیچ راه مطمئنی به سوی خوشبختی نمی شناسم.
اما راهی را می شناسم که به ناکامی منجر می شود،
گرایش به خشنود ساختن همگان

خودم
وقتی داری بالا میری مهربان باش و فروتن،
چون وقتی که داری سقوط میکنی از کنار همین آدمها رد میشی!!!



از دفتر خاطرات یک دیکتاتور
مردم دو دسته‌اند، یا گول می‌خورند یا گلوله...


روان‌نژندها توی آسمان، قصرها می‌سازند.
روان‌پریش‌ها توی آن‌ها زندگی می‌کنند.
روان‌پزشک‌ها می‌روند اجاره‌ها را می‌گیرند.


جملۀ «نگران نباش، درست‌اش می‌کنیم.»، از مقدس‌ترین عباراتِ دنیاست.
فکر می‌کنم کسانی که روزی این جمله را از کسی می‌شنوند،
جزء آدم‌های خوش‌شانس دنیا به حساب می‌آیند.
نگران نباش، درست‌اش می‌کنیم.

سلمان رحمانی چهارشنبه 7 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 11:25 ق.ظ

به نام خدا
.
.
.
معلوم نیست که در نخستین لحظه با چه هیاهوی ترس آور و وحشتناکی برخورد کرده که در میان هلهله شادی و فریاد مسرت دیگران با تمام نیرو شیون براورده مانند ابر بهاری زارزار بگریست!
درست در همان موقع که این مسافر از آن جهان ابهام آمیز به سوی اقلیم وجود روی آور شده بود پروانه ای رنگین پر و بال هم از آشیان بهشت به همراهی او رخت سفر بربست و از آسمان به زمین میل نزول کرد. « پرنده زیبا و سبک پرواز که با فرشتگان همبازی بوده و بر گلهای ستارگان می نشست و به دور شمع ابدیت چرخ می خورد بنا بر فرمان ایزد متعال دل از چمن سبز آسمان و چراغ و مهر و ماه بر کنده و به دنبال مقدرات مجهول خود بال و پر گشود.
این دو همسفر مانند جسم و سایه پیش و دنبال به جهان می آمدند و ندیده عاشق یکدیگر بودند ولی در نخستین ملاقات خوب با هم آشنا شده انس گرفتند به طوری که بی اختیار این در آغوش آن و آن در قلب این فرو رفت.
اندک اندک چهره ی هولناک دنیا در نظر نوزاد قیافه ای زیبا و محبوب گرفت. هر چه بزرگتر می شد احساس می کرد که این محیط و این فضا را بیشتر دوست می دارد تا کار به جایی رسید که همه چیز را فدای دنیای محبوب و عزیز نمود.
وه که انسان چه موجود عجیبی است!
دستگاه آفرینش محصولی از بشر شگفت انگیزتر به دنیا نفرستاد.
هر قدر هم که سالمند و بزرگ باشد باز به کودکان خردسال میماند که بی سبب خوشدل و بیهوده آزرده و ملول است.

گاهی با افراط پیش میرود و زمانی به تفریط باز پس میگردد و اگر امیدوار باشد بر حرص و طمع می افزاید و اگر مایوس گردد از شدت تاسف جان می سپارد.

چنان خشمگین می شود که خود را بی اختیار به هلاک می اندازد و چندان خرسند و خوشحال می گردد که احتیاط و پیش بینی را پاک فراموش می کند.
در موقع ترس به قدری ضعیف و عاجز است که از سود خود نیز می پرهیزد و هنگام ایمنی کورکورانه در چاه نیستی فرو می افتد.
در مصیبت سخت نابردبار و کم طاقت است و همین که به عیش و خوشگذرانی رسید جهان را دمی میشمارد.
روزی اگر گرسنه ماند از شدت ضعف بر خاک می نشیند و بر سر سفره چندان می خورد که باز هم فرط سنگینی و کسالت باو مجال جنبش و حرکت نمی دهد.
همیشه افراط کار و هموراه تفریط پیشه است و کمتر در این طبیعت موجودی معتدل و با اراده می توان یافت.
آن طفل ناتوان و بیچاره ای که در گهواره یکدم بی پرستار نمیتوانست به سر برد و از پشه ای به این ناتوانی درمانده و عاجز میشد جز جرعه ای شیر که از خون انسانی دیگر تهیه می گردد هیچ غذا را نمی توانست هضم کند. به مرور روزگار کار را به جایی می رساند که با بلعیدن جهانی بدین عظمت باز هم همیشه ناشتاست!!!
همان کودک شیرخواره حیوانی درنده و خونخوار می گردد اما چندان طول نمی کشد که دوباره روزگار عجز و ناتوانی بدو بازگشته از صورت نخستین هزار بار هولناک تر جلوه می کند. یهنی گهواره ی روز ولادتش به گور تنگ و تاریک مبدل می شود.
در آنجا در زیر سنگ لحد تنها و بیگانه سر بر خاک و خشت میگذارد و از آن دنیای زیبا، از آن کاخ عالی، از آن سیم و زر، خلاصه از همه چیز دل کنده و فقط به مشتی خاک قناعت می کند.
در این موقع کردار زشت با پندار فاسد تباهکاریها، خونریزیها، قتل ها و غارتها با منظره ای وحشتناک از پیش چشمش رژه میروند و به صورت او زهر خند می زنند اما:
اما از همه جگرگدازتر نمای همسفر عزیز اوست که فریاد پشیمانی و افسوس را بفلک می رساند.
آری همان یار دیرین و شیرینکار، همان روح عزیز که از افق مجردات پایین آمده و در آغوش او جای گرفته بود، اکنون سراپا آلوده و ننگین بال شکسته و پر سوخته، مستمند و انوهناک به بالینش حاضر شده او را به سختی سرزنش و ملامت می کند.

ای کاش هرگز با تو دوست و آشنا نمی شدم!!!
این ترانه را خردمندان و افراد پرهیزگار هم در دوران حیات به خوبی می شنوند و این همان ترانه ای است که وی را ندای جان می نامند.
در اینجا آهنگ امیر المومنین (ع) قدری رقت انگیز و آهسته شده اشک به دور چشمان خدا بینش حلقه زد.
خداوندا، آنها کجا رفتند؟ آن پادشاهان جهانگیر، آن ستمگران خونریز، آنهایی که برای افتخار موهوم، برای تصرف یک وجب خاک هزاران خاندان بر باد می دادند، اکنون به چه چیز سرگرمند؟
ایا از تخت و تاج زیباتر، از نفوذ سلطنت بهتر، از عیش و عشرت شیرین تر چه چیز را به دست آورده اند که با آن خوش کرده یکبار از این جهان رخت بر بستند؟!!
هیچ! فقط در قبر جای گرفتند و پیراهن کفن پوشیدند، خاک بودند و سرانجام نیز با خاک سیاه همدم و هم آغوش گردیدند.

سخنان علی (ع) از نهج البلاغه به قلم جواد فاضل

واقعا آیا اصلا برخی به مرگفکر می کنند؟ اصلا به مرگ اعتقاد دارند؟

مرتضی چهارشنبه 7 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 02:19 ب.ظ

به نام خدا
سلام به همه مخصوصا استاد و سلمان عزیز
کلبه نو مبارک و تبریک جهت ادامه گیری بحثی که با عنوان "بحث محسن" مطرح شده!

جایی در نوشته ها سلمان گفت: هر چند که آگاهانه انتخابتان کردم و شما بزرگواری کردید که من را پذیرفتید ولی هر روز که می گذرد شکرگذار خدا هستم که این بینش را در من قرار داده تا بتوانم انسان های نیک سر راه زندگی ام را بشناسم و آنها را انتخاب کنم"
این حرف سلمان خیلی به دلم نشست. شاید به خاطر ضرب المثلی باشه که از قدیم می گفتن "حرفی که از دل برآید بر دل نشیند"

شاید حسودان و تنگ نظران این جمله ی من رو نتونند هضم کنند که:
همانگونه که نگاه به پدر و مادر عبادت هست من معتقدم که همنشینی و معاشرت با انسان های نیک سرشتی چون شما و سلمان نیز (برایم) عبادت است
چون در هر دو حال احساس غرور و آرامش و لذت و غیره می برم

دوشنبه از اون چند دوقیقه ای که اومدیم تو دفترتون خیلی خیلی لذت بردیم مخصوصا قهوه و چایی ای که در کنار هم خوردیم
فقط حسرت خوردم چرا زودتر متوجه نشدم میثم پیشتونه!!!

یا علی

سلام مرتضی
برای آدمهای ریاکاری که خودشونو با پررویی کر می دانند این جملاتت گرونه.
من هم خوشحال شدم مخصوصا از خبرت . من منتظرم خودت رسانه ای اش کنی! یا اجازه به من بدی!

موفق باشی پسر ساده دل. ان شاالله خداوند به قلبت نگاه می کنه و تو را در هر دو دنیا خوشبخت می کنه.

salva چهارشنبه 7 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 07:57 ب.ظ

سلامی چو بوی خوش آشنایی
استاد گرانقدر سلام
اصحاب صندوقچه سلام
صاحب کلبه سلام
مطلب آقای محسن رو خوندم عالی بود، خیلی عالی بود !!! وعالی تر هم میشه، ان شاءالله
هیچ وقت داستان مرد اسب سوار رو در بیابان که یک راهزن اسبش رو میدزده فراموش نمیکنم (یکی از داستانای عربی دبیرستان بود)، شاید جزئیاتش رو کامل به یاد نداشته باشم ولی کلیت داستان خوب به یادم مونده. شاید از دوستان کسی اون رو به خاطر نیاره، پس همون کلیت رو تعریف می کنم:

روزی مسافری سوار بر اسب از بیابانی می گذشت، در راه پیاده ای میبینه که از او درخواست کمک میکنه. مرد اسب سوار دلش به رحم میاد و برمیگرده تا اون مرد غریبه رو سوار کنه.

غریبه به محض سوار شدن بر اسب، صاحبش رو به پایین میندازه و با اسب میتازه و فرار میکنه.

"مرد" در حالی که از زمین بلند میشد فریاد برمیاره که : اسبم رو بردی، باشه ولی خواهش میکنم این ماجرا رو برای کسی بازگو نکن؛ تا نکنه مرام و مردونگی از بین بره!!!!!!!!!
(چقدر شبیه "روزگاری دزدها هم با شرف بودند" بود،نه؟!)


راستی مطالب ایمیل دکتر کلوری خیلی خوب بود و اشعار آشنا بسیار دلنشین. و چقدر گوارا کلام حضرت امیر!

استاد عرض کرده بودم خدمتتون، تمام تلاشم رو میکنم ، من وقتی این حرف رو میزنم یعنی دارم قول میدم ( و قولم هم قوله!!!) ، البته از جهت عمل خودم، ولی بابت نتیجه هیچ تضمینی نمیتونم داشته باشم! امیدوارم بپذیرید، هم توضیحاتم رو هم باور به تلاشم رو.

دیدم به خواب دوش که ماهی برآمدی کز عکس روی او شب هجران سرآمدی
تعبیر رفت یار سفر کرده می رسد ای کاش هرچه زودتر از در درآمدی
یا علی، در پناه حق

سلمان رحمانی چهارشنبه 7 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 09:47 ب.ظ

به نام خدا
درود بر استاد گرامی و همه ی دوستان
استاد خدا قوتت دهد

استاد بحث محسن بحث واقعا جالبی است. من فکر می کنم که دلیل طرفدار پیدا کردن بحث این باشه که خیلی ها از وجود چنین افرادی در جامعه رنج می برند و حتی در درون دانشگاه. با وجود اینکه باید جامعه ی سالمی باشد ولی نون به نرخ روز خوری در اینجا هم رخنه کرده و چنین افرادی ثابت نیستند و روزانه رنگ عوض می کنند.
شاید دوستان زیادی با آنها در ارتباط هستند و می خواهند که افراد اطرافشان را بهتر بشناسند. می خواهند دوست را از دشمن تشخیص دهند.
استاد سخت نیست که سادگی و صداقت را از رفتار یک انسان ساده دل تشخیص داد. اینکه وجود پاکی دارد.
ولی نقش شما به عنوان صاحب کلبه بسیار تاثیرگذار است. اینکه اطمینان اعتماد و حاشیه امنیتی که در این صندوقچه وجود دارد و ما را برای ادامه کار تشویق می کند.
جو سالمی که حسودان آنرا بر نمی تابند و چون خود نمی توانند اینگونه باشند و از طرف حتی نزدیکان خود پذیرفته نیستند. فکر می کنند که می توانند مقابله کنند و با جمع کمی که دارند دست به تقابل می زنند ولی غافل از این که حتی دوستانشان نیز همچون خود به ضرورت همدیگر را انتخاب کرده اند و در واقع از هم استفاده می کنند و پس از پایان یافتن ضرورت دیگر دوستی بین آنها وجود ندارد و حتی پشت همدیگر را نیز خالی می کنند و بر علیه هم نیز سخن گویند.

استاد بابت مطلب زیبایتان ممنون.

جورج برنارد شاو
مدتها پیش آموختم که نباید با خوک کشتی گرفت،
خیلی کثیف می‌‌شوی و مهم‌تر آنکه خوک از این کار لذت می‌برد.

چارلز استیون هامبی
خود فریبی به این صورت بیان شده است که
انگار روی وزنه‌ای ایستاده‌اید تا خود را وزن کنید،
در حالی که شکم‌تان را تو داده‌اید.

انتوان چخوف

دانشگاه تمام استعدادهای افراد از جمله بی استعدادی آنها را آشکار می کند.

استاد به راستی تحقیق در زندگی مولا علی (ع) موجب می شود که انسان در زندگی اش راه و رسم عملی چگونه زیستن را بیاموزد. چه ظریف به بیان نکات اخلاقی و رفتاری در رفتار و کردار خود پرداخته اند.
هر حرکت و عمل مولا در زندگی روزمره برای همه ی ما اتفاق می افتد. تحریک نفس و خواهش های نفسانی که هر لحظه همراهمان است را می توان با راهکار عملی ارائه شده توسط مولا برطرف ساخت!!!
چرا برخی خود را به ندانم می زنند؟؟؟
البته در آغاز خودم را عرض می کنم!
چه خوب می شد اگر انسان ها پیشوایشان را فراموش نمی کردند و علی علی گفتنشان تنها به زبان و روضه ختم نمی شد!!! و در عمل رفتار علی وار می دیدیم.
مقایسه مولا علی (ع) و معاویه در روش حکومت بسیار مفید است. اینکه مولا برای حکومت و اجرای عدالت ذره ای کوتاهی نمی کرد و از ترس پذیرفته نشدن باج به کسی نمی داد.
در مورد مولا علی (ع) بحث روی حکومت بود که بالاترین مقام سیاسی-مالی و قدرت و نفوذ است. برای چنین مقامی مولا از حق نمی گذشت ولی چه کوته فکریم ما!!! به پشیزی شرف خود را زیر سوال می بریم.
بگذریم کمی از صحبت هایم پیرو بحث محسن اند و برخی هم بحث جدید اند که فکر کنم زیاده روی کردم.
به هر حال مشتاق شروع بحثم. شاید مقدمه ی خوبی باشد و نقطه ی شروع!!!
دیگر دوستان هم به احتمال زیاد شرکت خواهند کرد.
باشد که مفید باشد
استاد عزیز پیروز و سربلند در پناه خدا باشی
یا علی

چه خوب می شد اگر انسان ها پیشوایشان را فراموش نمی کردند و علی علی گفتنشان تنها به زبان و روضه ختم نمی شد!!! و در عمل رفتار علی وار می دیدیم.

۱۳ چهارشنبه 7 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 09:48 ب.ظ

به نام خدا

درود بر همگی مخصوصا صاحب کلبه و استاد عزیز

خب همانطور که می دونید(اگه نمی دونید از حالا بدونید)که من عاشق بحثم حالا هم که بحث محسن رو بورسه من هم به صورت ارام وارد بحث میشوم

اول میخواستم تتمه ای به این صحبت جناب رحمانی بزنم اما اصل جمله:

با وجود اینکه قرآن را داریم ولی شاید خیلی ها از جمله خودم گمان کنند که خصایل زشت بشری بیان شده در قرآن برای بر حذر داشتن ماست و وجود خارجی ندارد ولی با دیدن مصادیق بارز در زندگی روزمره بهتر برایمان موضوع آشکار می شود که با هر کسی دوستی نکنیم. ابتدا طرف مقابل را بشناسیم.


میخواستم بگم که حرف جناب رحمانی رو کاملا قبول دارم ولی می خواستم به اون اضافه کنم این موضوع رو که ممکنه خیلی از خصایل زشت که در قران شمرده شده رو خودمون هم داشته باشیم(مطمئن باشید اول از همه با خودم هستم)؟واقعا تا حالا چقدر به این موضوع دقت کردیم ؟بهتر نیست یکبار خودمون رو درست و حسابی زیر و رو کنیم. به عنوان مثال ایا به صورت جدی به انگیزه خیلی از کاره هایی که کردیم فکر کردیم؟ نمیخوام خیلی مسائل رو توحیدی کنم ولی انگیزه ما حتی از امدن و نظر دادن در صنوقچه واقعا چیه؟(مطمئن باشید قصد جسارت به هیچکدام از شما عزیزان رو ندارم) رضا خدا یا رضای خلق خدا؟ خیلی از این پرسش ها میشه طرح کرد و به جواب های جالبی رسید (برای خلوص کارهاتون خودتون رو با این ایه مقایسه کنید(فَبِعِزَّتِکَ لاَ غْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ * إِلاَّ عِبَادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِینَ؛ پس به عزت تو سوگند که بى تردید همه شان را گمراه خواهم کرد. مگر آن بندگان خالص تو از میان آنها» (آیه 83 و82 سوره ص).
چند بار بوسیله شیطان گمرا شدیم؟خودم از همتون بیشتر پام میلنگه .ممکنه از این نظر ناراحت بشین ولی قصد این حقیر تذکر و یاداوری بود همین و بس

امیدوارم با محاسبه که حضرات معصومین توصیه اکید به اون داشتن به نتیج بهتری همه مب برسیم خودمون رو اصلاح کنیم انشالله مثلا یکی از نتایجی که ممکنه بگیریم اینکه می فهمیم که
چقدر الکی از خدا طلبکار بودیم(البته شما رو نمی دونم ولی این مسائل مبتلا به هست)

اما صحبت به دارزا کشید انشالله اگر خدا بخواهد در بحث جناب محسن هم برای اینکه به درک بهتری از افراد مذکور برسم شرکت خواهم کرد(مجبورم برای اینکه کسی فکر بد نکنه بگم که منظورم از شرکت نمیدونم عاقل بازی و دانا بازی و ..نیست بلکه کار هایی مثل خوندن و سوال پرسیدن و اگر نکته ای به ذهن قاصر این بنده رسید تذکر دادن است)

یا حق

سلام
ممنون ۱۳ که هستی!

سلمان رحمانی چهارشنبه 7 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 09:52 ب.ظ

به نام خدا
درود بر مرتضی عزیز
خیلی ممنونم
لطف داری
مرتضی یه خواهش دارم:
هرچند که تو لطف بسیار داری و من اینهمه نیستم که می فرمایی ولی اگه لطف کنی و در توصیفاتت من رو با استاد عزیز مقایسه نکنی و در کنار هم قرار ندی.
استاد خیلییییی بزرگوارند و من در حدی نیستم که مشابه با استاد در نظر گرفته بشم.
شرمنده دیگه. وقتی می نویسی برام سخته که بخونم.
اگه گستاخی صورت گرفت شما به بزرگواری خود ببخشید
با سپاس فراوان
به یاری خدا همیشه سالم و تندرست باشی
من از دیدنت شاد می شم
پاینده و سرافراز در پناه خدا
بازم به ما سر بزن هرچند که وقتی بحث محسن راه افتاد مطمئنم که میایی و از نظراتت استفاده می کنیم.
یا علی

سلمان به قول ۱۳ شرمنده مان نکن!

سلمان رحمانی چهارشنبه 7 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 10:13 ب.ظ

به نام خدا
از ایمیل وارده از دوست خوبم سعید جوانمرد:

حقیقت آدمی چیزیست ورای نژاد، جغرافیا، آئین و فرهنگ؛ اینها وطن حقیقی ما نیستند، منزل ما کبریاست.

هیچ کس مسلمان، ترک، هندو، مسیحی و... به دنیا نمی‌آید؛ اما همه انسان زاده می‌شوند با نفخه‌ای از روح الهی در جان خویش.

آنچه شایسته‌ٔ تقدیس و احترام است، همین نفخه است، باقی همه اعتبارات و وهم و خیال.

ستاره می‌درخشد و حداقل یک نفر هست که سرش را بالا بگیرد و به آن نگاه کند.!!

ما اینجا نیستیم که به امور پیش‌پا افتاده‌ بپردازیم، ما بخشی از یک پروژه عظیم هستیم؛ همهٔ هستی در ما پیچیده است. فراموش کرده‌ایم که دنیا چیزی نیست جز یک مدرسهٔ بزرگ فراموش کرده‌ایم که آمده‌ایم تا چیزی را تجربه کنیم و برویم، عشق را.!!

پیشه اصلی همهٔ من و ما عاشقی بوده، نه گدایی، ما امپراطور اقلیم وجودیم، گاهی از خود بپرسیم در این مقام چه می‌کنیم ؟؟!!

یادمان باشد گنج‌های بزرگ، دادنی نیستند، برداشتنی‌اند.

سلام سلمان

حسادت برخی آن حد است که الان به دنبال خط و ربط دوستانت می روند و تمام خصایل خود را دز آنها می یابتد!

راستی استفاده از ف یل تر شک ن حلال است یا حرام!!!
یاللعجب از برخی که اعتقادات را هم به بازی ریاییشان می گیرند!
خصلت های آنها به درستی در بحث محسن بیان شده. بی خود نیستاین قدر طرفدار پیدا کرده

مرتضی چهارشنبه 7 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 11:16 ب.ظ

به نام خدا
سلام استاد
مادرم دفترچه ای داره که دعاهاشو توش یادداشت. هر از گاهی که یه نگاهی بهشون می ندازم بی اختیار اشکم سرریز میشه
استاد عزیزم دعای شما هم اشکمو درآورد چون واقعا معتقدم که دعای معلم به اندازه پدر و مادر درگیره
خوشحالم که شما استادم هستین، افتخار می کنم افتخار
مخصوصا این روزها که واسطه ی بزرگ ترین و شیرین ترین اتفاق زندگی ام شدین
واسه رسانه ای شدن یه فکرهایی تو سر دارم که تلفنی یا حضوری بهتون می گم. اون روز فراموش کردم بگم، بس که ذوق زده بودم

ان شاالله در هر دودنیا سعادتمند بشی

سلمان رحمانی پنج‌شنبه 8 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 09:43 ق.ظ

به نام خدا
درود بر استاد عزیز و دیگر اهالی صندوقچه
استاد الان که دارم این نظر رو می نویسم توی آزمایشگاه آلی نشسته ام. باور کنید که از خوندن سخنان دوستان اشک در چشمانم جمع شده است.
خدا را شکر می کنم. جدا خدا را شکر می کنم (اجازه بدید دلیلش را برای خودم نگه دارم هر چند که شاید واضح باشد) که اینهمه لطف داشته است و دارد.
در عجبم که وقتی بزرگی و عظمت خدای باری تعالی را می بینیم چگونه به سوی اخلاق روی نمی آوریم؟؟؟
بگذریم.
استاد دوستانی دارم پاک تر از آب زلال. من آدم بده ی اونا هستم. آنقدر پاک. معتقد. یک رنگ. بی ریا. مهربان. معصوم و ... هستند که آدم از بودن با اونا سیر نمی شه.
گذشت و جوانمردی در سراسر وجودشان دیده میشه.
استاد عزیز حسودان باید حسودی کنند چرا که چنین چیزی را ندارند. خدا را از خود روی گردان کرده اند.
برایشان جدا تاسف می خورم.
آری بحث محسن خیلیییی با ارزش است. چنین افرادی بایستی در جامعه شناخته شوند.
باشد که مفید واقع شویم.

استاد شما بزرگوارید
ما ارادت داریم. به قول شما ارادتی واقعی
پیروز و سربلند در پناه خدا
یا علی

سلمان رحمانی پنج‌شنبه 8 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 10:11 ق.ظ

درود بر دوستان عزیز
خیلی خوش آمدید
ما را سرافراز می کنید
حضورتان موجب دلگرمی است و من را برای ادامه نیروی فزونی می بخشد.
ما را در این راه عظیم تنها نگذارید

سلام سالوای گرامی
خیلی خوش آمدید
نظر لطف شماست
از اینکه به کلبه ی ما سر می زنید و مطالب را می خوانید ممنونم.
...
بازم به ما سر بزنید
در پناه خدا

درود بر ۱۳ گرامی
سپاس از برای حضورتان
خیلی خوش آمدید
آری ۱۳. ما و من هم نیز به این معتقدیم که ابتدا از خود بایستی شروع کنیم. همانطور که استاد فرموده اند (ان شاالله که یک سوزنی باشد به خودمان) این یک بحث عمومی است و همه باستی به آن دقت کنیم و این خصلت ها را به درستی بشناسیم و راه های مبتلا نشدن به آنها را بیاموزیم.
هرچند که من معتقدم که اگر ذات کسی پاک باشد و در خانواده ای سالم تربیت شده باشد و نان حلال روی سفره ی پدر و مادر خودش خورده باشد چنین رفتاری از خود نشان نمی دهد.
به هر حال منم با صحبت هایت موافقم که همه بایستی مراقب رفتار خود باشیم.
ولی ۱۳ عزیز این بحث یک تفاوت دارد و آنهم اینکه:
این افراد و خصوصیاتی که در مورد آنها سخن به میان آمده است واقعی هستند و وجود خارجی دارند. یعنی این بحث یک ترفند سیاسی نیست که یک دشمن فرضی را در نظر بگیریم و با کوبیدن او خودمان را به حق جلوه دهیم. این دشمنان از خدا بی خبر نزدیک هستند. حتی شاید خیلی از ماها از نزدیک و روزانه با خیلی از این افراد با چنین ویژگی هایی برخورد داشته باشیم.
این را گفتم تا قضیه اول برای خودم و سپس برای دیگر دوستان اگر روشن نیست روشن شود.
با سپاس از حضورت
بازم به ما سر بزن
خوشحال میشم از وجودتان
پیروز و سربلند در پناه خدا
یا علی

سلمان رحمانی پنج‌شنبه 8 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 08:44 ب.ظ

به نام خدا

ایمیل رسیده از یکی از بهترین دوستانم!!!

از بیل گیتس پرسیدن از تو ثروتمند تر هم هست؟

در جواب گفت بله فقط یک نفر. پرسیدن کی...؟

در جواب گفت سالها پیش زمانی که از اداره اخراج شدم و تازه اندیشه ی طراحی مایکروسافت و تو ذهنم پی ریزی می کردم،در فرودگاهی درنیویورک قبل از پرواز چشمم به این نشریه ها و روزنامه ها افتاد. از تیتر یک روزنامه خیلی خوشم اومد،دست کردم توی جیبم که روزنامه رو بخرم دیدم که پول خورد ندارم و اومدم منصرف بشم که دیدم یک پسر بچه سیاه پوست روزنامه فروش وقتی این نگاه پر توجه من و دید گفت این روزنامه مال خودت بخشیدمش به خودت بردار برای خودت.

گفتم آخه من پول خورد ندارم گفت برای خودت بخشیدمش برای خودت.

سه ماه بعد بر حسب تصادف توی همون فرودگاه و همون سالن پرواز چشمم به یه مجله خورد دست کردم تو جیبم باز دیدم پول خورد ندارم باز همون بچه بهم گفت این مجله رو بردار برا خودت ،گفتم پسرجون چند وقت پیش یه روزنامه بهم بخشیدی.هرکسی میاداینجا دچار این مسئله میشه بهش میبخشی؟!
پسره گفت آره من دلم میخواد ببخشم از سود خودمه که میبخشم

به قدری این جمله و نگاه پسر تو ذهن من مونده که خدایا این برمبنای چه احساسی اینا رو میگه.

زمانی که به اوج قدرت رسیدم تصمیم گرفتم این فرد و پیدا کنم و جبران گذشته رو بکنم
گروهی تشکیل دادم بعد از 19 سال گفتم که برید و اونی که در فلان فرودگاه روزنامه میفروخت و پیدا کنید.یک ماه و نیم مطالعه کردند و متوجه شدند یک فرد سیاه پوسته که الان دربان یک سالن تئاتره. خلاصه دعوتش کردن اداره.

ازش پرسیدم من و میشناسی. گفت بله، جناب عالی آقای بیلگیتس معروفید که دنیا میشناسدتون.

سالها پیش زمانی که تو پسر بچه بودی و روزنامه میفروختی من یه همچین صحنه ای از تو دیدم

گفت که طبیعیه. این حس و حال خودم بود
گفتم میدونی چه کارت دارم، میخوام اون محبتی که به من کردی و جبران کنم
گفت که چطوری؟
گفتم هر چیزی که بخوای بهت میدم
(خود بیلگیتس میگه خود این جوونه مرتب میخندید وقتی با من صحبت میکرد)
پسره سیاه پوست گفت هر چی بخوام بهم میدی؟
گفتم هرچی که بخوای
گفت هر چی بخوام؟
گفتم آره هر چی که بخوای بهت میدم
من به 50 کشور افریقایی وام دادم به اندازه تمام اونا به تو میبخشم
گفت آقای بیل گیتس نمیتونی جبران کنی
پرسیدم واسه چی نمیتونم جبران کنم؟
پسره سیاه پوست گفت که :فرق من با تو در اینه که من در اوج نداشتنم به تو
بخشیدم ولی تو تو اوج داشتنت میخوای به من ببخشی و این چیزی رو جبران نمیکنه

بیل گیتس میگه همواره احساس میکنم ثروتمند تر از من کسی نیست جز این جوان 32 ساله سیاه پوست.

سلمان رحمانی پنج‌شنبه 8 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 09:14 ب.ظ

به نام خدا
و باز هم سعید جوانمرد

باد می وزد …
میتوانی در مقابلش هم دیوار بسازی ، هم آسیاب بادی
تصمیم با توست . . .

مهم بودن خوبه ولی خوب بودن خیلی مهم تره . . .

انتخاب با توست ، میتوانی بگوئی : صبح به خیر خدا جان
یا بگوئی : خدا به خیر کنه ، صبح شده . .

همیشه خواستنی ها داشتنی نیست ، همیشه داشتنی ها خواستنی نیست . . .

به کم نور ترین ستاره ها قانع باش ، که چشم همه به سوی پر نور ترین ستاره هاست . . .

بیا لبخند بزنیم بدون انتظار هیچ پاسخی از دنیا . . .

همیشه یادمان باشد که زندگی پیمودن راهی برای رسیدن به خداست
و قدم هایمان باید طوری باشد که حتی دانه کشی زیر پایمان له نشود . . .


برای آنان که مفهوم پرواز را نمیفهمند ، هر چه بیشتر اوج بگیری کوچکتر میشوی . . .

خیلی جالب است
"اگر روزی عقل را بخرند و بفروشند ما همه به خیال اینکه زیادی داریم فروشنده خواهیم بود "

تاریک ترین ساعت شب درست ساعات قبل از طلوع خورشید است
پس همیشه امید داشته باش . . .

ماهور پنج‌شنبه 8 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 10:46 ب.ظ

سلان آقای رحمانی.خوب هستید.استاد یه سوالی داشتم اشکالی داره گزارش کار این هفته استثنا تایپی نباشه؟مطمئن باشید خوش خط می نویسم.اجازه میدید تایپ نکنم؟

به نام خدا
سلام
قبل از این که سلمان جواب شما را بدهد یک نکته به دانشجویان عزیزم عرض کنم که مطمئن باشند (که هستند) هر چه او می گوید به صلاح آنهاست. یک استاد جوان و خوب چون پر انرژی است و می خواهد خود را اثبات کند در دروس عملی خیلی بهتر از استاد با تجربه است (البته نظر شخصی ام را می گویم). این مطلب را هم در داشگاه شهید بهشتی و هم در دانشگاه مونترآل که همین مسوولیت سلمان را داشته ام دیده ام.
ممنون

استاد جمعه 9 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 07:33 ق.ظ

آشنای عزیز سلام
قرار بود از اشعارت برایمان بنویسی
ان شاالله نقدشان می کنیم. شاید دیر شود ولی نقدشان می کنیم.

سلمان رحمانی جمعه 9 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 10:50 ب.ظ

به نام خدا
درود بر استاد عزیز و دوستان گرامی
خدا قوت
سلام ماهور گرامی
خیلی خوش آمدی
ماهور عزیز پاسخ را خودتان می دانید پس نیاز به نوشتن نیست. همانطور که خدمتتان عرض کردم گزارش کارها به صورت تایپ شده باشد.
مزایای زیادی دارد که از حوصله ی بحث خارج است.
می دانم که سرتان شلوغ شده است و شاید درگیر امتحانات میان ترم شده اید ولی نمی شود تبعیض قائل شد. همچنین اگر در یک کلاس اصول (البته ادعای بهترین و یا حتی صحیح بودن کامل این اصول را ندارم) تغییر کند آنوقت در دیگر کلاس ها نیز چنین خواهد شد و دیگر دانشجویان عزیز نیز انتظار دارند.
پس کارهای سخت ازم نخواهید.
البته شماها دانشجویان مرتبی هستید.
پیروز و سربلند در پناه خدا
بازم به ما سر بزنید
یا علی

salva شنبه 10 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 04:07 ب.ظ

خدایا با نام تو، با یاد تو و به امید تو
سلام
وقتی مطالب بالا رو می خوندم اول غبطه خوردم، به این که بعضی افراد چقدر روحشون بزرگه! به بزرگ منشی این افراد، طبع بلندشون و به این که چقدر ساده مثل یک جویبار روان از کنار همه- چه خوب و چه بد- می گذرند.
در عوض چقدر بعضی ها گستاخانه برخورد می کنند، حتی در جواب خوبی بدی می کنند. براستی چقدر دنیای این افراد کوچیکه! چقدر تنگه! و چقدر ترکیب بدی داره این دنیاشون: چیزی شبیه و بسا پلید تر از دنیای حیوانات و درندگان!!
بگذریم
۱۳عزیز ، سؤال واقعا درست و خیلی خوبی پرسیدی : واقعا انگیزه ما حتی از امدن و نظر دادن در صندوقچه چیه؟
استاد گرامی، احساس می کنم شاید قسمت کوچکی از پاسخ «بحث محسن» در پاسخ به این سؤال نهفته باشه:
بعضی افراد هدف رو اشتباه می گیرند بعضی ها اصولا هدف ندارند و بعضی ها که کلا هدف خود رو از ابتدا پلید قرار می دهند.
دسته اول کسانی هستد که چون نا آگاه بودند، به محض کسب آگاهی و علم یافتن به حقیقت، راه خود رو تغییر می دهند و خود و هدفشان را اصلاح می کنند و به جبران اشتباهات و حقوق فروگذاشته می پردازند.
دسته دوم سرگردانان عالمند.
و دسته سوم ، که به نظر من، حقیرترین و پست ترین افرادند. فقط خود را درست مطلق می پندارند، از نظر ایشان هر کس که ذره ای با افکار، امیال و مقاصدشان همراهی و همخوانی نداشته باشد مستحق هرگونه هتک حرمت و آزار وهر گونه عمل ناشایست دیگری است. در دنیای اینان جایی برای انتقاد محترمانه وجود ندارد.
( میدونم کلامم بسیار ناقصه ولی چیزی بود که به ذهن این حقیر می رسید)
می بخشید اگر در محضر بزرگانی چون شما استاد و سایر دوستان سخنرانی کردم (امیدوارم اگر شایسته تأمل نبود، لااقل یه کوچیک شایستگی خوندن داشته باشه)
درپایان حدیثی از حضرت رسول اکرم صلوات الله علیه وآله وسلّم:
تمامی چشمها در روز قیامت گریانند، مگر سه دسته:
1) آن چشمی که به جهت خوف و ترس از عذاب خداوند گریه کرده باشد.
2) چشمی که از گناهان و موارد خلاف بسته و نگاه نکرده باشد.
3) چشمی که شبها در عباذت و بندگی خداوند متعال بیدار بوده باشد.
بحار الانوار، ج46، ص100
«خداوندا! در قیامت در چشمان ما برق شور و رضایت قرار ده»

سلام
الهی آمین

یاسمن قاسمی پور شنبه 10 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 06:37 ب.ظ

سلام استاد
سلام به همگی
منو ببخشید بابت تاخیر همیشگیم
ممنونم از لطف شما و روز معلم رو به شما تبریک میگم
خدا به من هم توفیق بده قداست این شغل رو درک کنم و حفظ کنم سرکلاس خیلی به یاد شما میفتم و فرهاد کنجکاو رو برای بچه های امسال هم تعریف کردم و خیلی چیزای دیگه رو
در پناه حق

سلام
ممنونم
شما لطف داشتید و دارید.
ما که اصول را به خاطر جر زدن عده ای زیر پا نمی گذاریم! امید که شما هم این گونه اید. سلام برسانید.
باز هم ممنونم.

۱۳ شنبه 10 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 07:12 ب.ظ

به نام خدا

سلام و درود بر همگی

جناب رحمانی عزیز از مطالب پر مغزتون ممنونم .همیشه موفق و پیروز باشید.

سالوای گرامی
ممنون از نظرات ارزشمندتان.امیدوارم که همگی هدفی خوب انتخاب کنیم ومهمتر از اون اینکه هدف خود را فراوش نکینم و به اون پایبند باشیم
ممنون از حدیث زیبایتان

ماهور شنبه 10 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 08:08 ب.ظ

ممنون استاد هرجور بود تا دیر وقت بیدار موندم تایپ کردم آخه قبلا تایپ کرده بودم.یه دفعه نمی دونم چرا پاک شد.ببخشید غلط تایپی دارم.عجله ای شد.

سلمان رحمانی شنبه 10 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 11:17 ب.ظ

به نام خدا

باز هم سعید جوانمرد

آورده اند که در مجلس شیخ ابوالحسن خرقانی (عارف قرن پنجم) سخن از کرامت می رفت و هر یک از حاضران چیزی می گفت.

شیخ گفت:کرامت چیزی جز خدمت خلق نیست.

چنان که دو برادر بودند و مادر پیری داشتند.

یکی از آن دو پیوسته خدمت مادر می کرد و آن دیگر به عبادت خدا مشغول می بود.

یک شب برادر عابد را در سجده ، خواب ربود.

آوازی شنید که برادر تو را بیامرزیدند و تو را هم به او بخشیدند.

گفت: من سالها پرستش خدا کرده ام و برادرم همیشه به خدمت مادر مشغول بوده است، روا نیست که او را بر من رجحان نهند و مرا به او بخشند.

ندا آمد:
آنچه تو کرده ای خدا از آن بی نیاز است و آنچه برادرت می کند، مادر بدان محتاج.

و کاش بفهمیم! کاش...

سلمان رحمانی یکشنبه 11 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 12:07 ق.ظ


به نام خدا

از ایمیل رسیده از سامان رحمانی

مراقب قلب ها باشیم

وقتی تنهاییم، دنبال دوست می گردیم

پیدایش که کردیم، دنبال عیب هایش می گردیم

وقتی که از دست دادیمش، دنبال خاطراتش می گردیم

و همچنان تنها می مانیم


هیچ چیز آسان تر از قلب نمی شکند

ژان پل سارتر

مرتضی یکشنبه 11 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 12:51 ق.ظ

به نام خدا
سلام سلمان جووون
ببخش که دیر جوابتو دادم. یکی از مهره های کمر مادربزرگم در اثر ضربه ترک برداشته و از چهارشنبه کل خانواده درگیر کارهاش بودیم.
دعاش کنید که زودتر سلامتی اش رو به دست بیاره آخه بهش قول دادم ببرمش قم پابوس بی بی معصومه (س)!!!
می ترسم پیشش بدقول بشم.

اما جوابت:
عزیز دلم تو امر کن چرا خواهش می کنی؟
باشه ولی به یه شرط. به شرطی که دفعه دیگه اومدم سمنان و دفتر استاد رفتم نری کنار استاد بشینی تا بزرگی روحتون با تلاقی نکنه و منو به اشتباه نندازه
بیا کناره خودم بشین تا بواسطه ی تو، استاد منو هم بزرگ ببینه!!!
والا

شاید به حرفام خرده بگیری که پسر متواضع باش، بزرگی یعنی چه؟ افتاده حال و کوچک باش
اما سلمان چه کنم. آرزو دارم در نظر استادم بزرگ باشم. با اعتبار باشم. عزیز باشم. آرزو دارم برعکس خیلی ها مرتد و رونده شده نباشم.
و از اونجایی که هیچکدوم اینا نیستم مجبورم به بزرگی تو پناه ببرم
آره سلمان جان قلبن به بزرگیت ایمان دارم و خوشحالم از اینکه رفیقم هستی و منو بعنوان دوستت قبول کردی

همینطور افتخار می کنم به دوستی با حسین. رفیقی که دستمو گرفت و منو جایی که داره باعث شکل گیری دین و آخرتم میشه.

در راس استاد و بعدش تو و حسین رو بی نهایت دوست دارم

یا علی

به نام خدا
سلام مرتضای عزیز
آه از پوکی استخوان!
لطفا تمام ایرانیها خصوصا خصوصا خانمها مراقب این بیماری باشند. ورزش تغذیه مناسب و استفاده از مکملها زیر نظر پزشک پس از سنی خاص. در هر حال برای مادر بزرگ عزیزت دعای شفای عاجل داریم.مادر بزرگهای مهربان بی جانشین!

مرتضی هر چند بزرگی اصلی و مطلق از آن خداست اما او دوست دارد بنده اش را قوی و بزرگ ببیند. بزرگ با مقیاسهای خودش! نه بزرگ با مقیاسهای بعضا دیگرگون برخی انسانهای خرد.
مرتضی تو چند حرکت انجام دادی که در نظر من بسیار بزرگتر شدی! کاری که هر کسی انجام نمی دهد و من هم در این جا نمی توانم بگویم. ان شاالله با ادامه مناسب آن راه و تصمیم صحیح برای خودت در نزد خدا آبروی بیشتری جمع می کنی. پسر دست ما را هم بگیر. از نظر من ریشه اصلی موفقیت تو در حیایی است که داری

حسین بیدقی یکشنبه 11 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 01:14 ق.ظ

سلام استاد
پیشاپیش روزتون مبارک.
انشاا... که ۱۰۰ سال دیگه زنده باشید تاافتخار شاگردی شما رو داشته باشم.البته اگه قابل بدونید.
سلمان عزیز سلام.
این روز رو به تو استاد جوان هم تبریک میگم. امیدوارم در راهی که شروع کردی موفق باشی.درسته که افتخار شاگردی تو رو در ضمینه های درسی نداشتم ولی در ضمینه های اخلاقی چیزهای زیادی ازت یاد گرفتم. موفق باشی استاد جوان

به نام خدا
سلام حسین عزیز
ممنونم
به خانم و خانواده های عزیزت سلام برسان.
باز هم سپاسگزارم.
استاد

استاد یکشنبه 11 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 07:09 ق.ظ

سلام به همه مخصوصا پیگیران بحث محسن

ببخشید نیمی از بحث بعدی آماده است ان شاالله به زودی آپمی شود.
با پوزش از تاخیر
استاد

حاجیان نژاد یکشنبه 11 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 09:52 ق.ظ

سلام استاد .میخواستم پیشاپیش روز استاد (معلم)را به شما تبریک بگم .آرزو داشتم الان هم مثل سالهای قبل در محضر تان باشم ولی حیف. باور کنید اولین کسی که روز معلم به فکرش هستم تا تبریک بگویم شمایید.ان شاا... سالیان سال سایه پرمهرتان بر سرهمه دانشجویان قدیمی وجدیدی باشد.

به نام خدا
سلام خانم حاجیان نژاد
از الطاف شما بی نهایت ممنونم
واقعا ممنونم
سلام مرا به همه بچه های خوب دامغان برسانید.

آرزوی موفقیتتان را دارم
استاد

سلمان رحمانی یکشنبه 11 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 04:05 ب.ظ

به نام خدا
درود بر همگی
استاد عزیز
خدا قوت

سلام خانم قاسمی پور
خیلی خوش آمدید
بازم به ما سر بزنید
باشد که همیشه پیروز و موفق باشید
یا علی

سلام ۱۳ گرامی
خیلی خوش آمدید
سپاس از برای دعای خیرتان
لطف دارید
بازم به ما سر بزنید
خوشحال می شویم.
سالم و سلامت در پناه یزدان پاک

سلام ماهور عزیز
برای مطمئن بودن فایل های مربوطه را در چند محل ذخیره کنید که به چنین مشکلاتی بر نخورید.
پیروز و سربلند در پناه خدا
یا علی

سلام مرتضی
حالت خوبه؟
ان شا الله خدا سلامتی اش را به مادربزرگت بازگرداند.

مرتضی آخه نمی شد!!!
بی خیال مرتضی! روح من بزرگ؟؟؟
ما ذره ای بیش نیستیم.
شما بزرگواری. من مخلص همه دوستانم هستم. کوچیک دوستای با معرفت. البته اونا که صادق و بی ریا هستن نه ...
بی خیال
خلاصه اینکه من دوستانه عرض کردم و به تو هم خرده نمی گیرم چون می شناسمت مرتضی.
بگذریم.
بازم به ما سر بزن
خوشحال میشیم از دیدنت
هرچند اینبار که اومدی سرت حسابی شلوغ بود!!!
دوست داشتنس هستی
کامیاب و سر بلند در پناه خدا
یا علی

سلام حسین بیدقی عزیز
خیلی خوش آمدی
سرافرازمان کردی
روز معلم بر شما هم مبارک
سپاسگزارم
شما لطف داری
من اینهمه نیستم
اینقدر منو شرمنده نکنید
من اگر چیزی بلدم (که بعید می دونم) از داشتن دوستان و بزرگان خوبی همچون شما بوده است.
به یاری خدا شما هم در کار و زندگی ات موفق باشی
بازم به ما سر بزن
پیروز و کامیاب در پناه خدا
یا علی

استاد (بحث محسن ۶) یکشنبه 11 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 08:44 ب.ظ


استاد (بحث محسن-۶)

...نکته دیگر تربیت فرد است! بله تربیت فرد که به نوعی با نکات دیگر درآمیختگی عجیبی دارد نکته دیگر است. در حقیقت این امر قابل کتمان نیست. وقتی علی ع برای انتخاب افسر به مالک می فرماید که در انتخاب افسران سپاهت دقت زیادی کن و از خانواده های اصیل آنها را قرار بده یا هنگامی که برای انتخاب همسر (با علم به واقعه کربلا) از خاندانی که شیران شجاع پرورش می دهند همسر انتخاب می کند تا حضرت ابوالفضل ع به یاری برادر بشتابد، در می یابیم که این مساله امری اساسی است.
نحوه تربیت فرد و نحوه نگرش خانواده به مسایل مهم زندگی و اجتماع به طور موثری در تربیت فرزند اثر دارد. فقر اگر از دری در آمد ایمان از در دیگر بیرون می رود و فقر فرهنگی یکی از بدترین انواع فقر است. فرض کنید اگر در خانه ای دائما صحبت از برتری شغلی، مالی، حقوقی و خانوادگی فامیلها و آشنایان باشد می دانید این امر چه اثزات مخربی بر روح وروان بچه ها می گذارد؟ فرزندان در این تیپ خانواده ها با عقده های فراوان بار آمده و چون می خواهند یکشبه ره صد ساله بپیمایند یا جذب شرکتهای هرمی می شوند یا جذب گروه های چپ و راست و خلاصه با همه چیز و همه کس سر عناد خواهند داشت. اگر پدر خانواده خود با آنها همراه باشد که در فرآیند سقوط با آنهاست وگرنه این فرزندان پدر پدر بیچاره را در می آورند. انواع فشارها را به پدر بیچاره می آورند تا لباس آن چنانی، کفش آن چنانی، همراه و خودرو آنچنانی برایشان تهیه کند و ...سیکل معیوب شروع میشود. این طور آدمها پدران خود را نیز قبول ندارند با هر چه که می گویند هم مخالفت می کنند و ...
نمونه های زیادی از این مشکلات دیده ام. کسانی دیده ام که به نان شبشان محتاج بوده انداما قر و فر و دک و پزشان را تریلی هم نمی توانسته جمع کند. دارنده این اخلاق به راحتی گول می خورد و آلت دست شده و پیشمرگ زرنگترهای از خدا بی خبر قرار می گیرد. بیچاره خانواده های آنها و پدران و مادران زحمتکش آنان.

دقت داشته باشید من کلیات را می گویم ممکن است فرد خدای ناکرده تمام این صفات را داشته باشد یا تعدادی را داشته باشد یا در یک جمع باطلی برخی برخی از این صفات را نداشته باشد و برخی برخی را بیشتر داشته باشند. باید توجه داشت وقتی حزبی و دسته ای باطل تشکیل می شود دست کم در یکی از این صفات رذیله با هم مشترکند. وقتی کارها تحت نام حزب باطل انجام می شود خواه ناخواه حرکت اعضا به پای حزب نوشته می شود. حتی وقتی حزب و دسته ای نباشد معمولا این خلط انجام می شود چه رسد به دسته و گروه و حزب درست کردن. این است که خصوصا در یک اجتماع غریب ایرانیان باید دقت کنند یا مسلمانان در جوامع دیگر باید خیلی مراقب باشند چرا که خطایشان به پای همه نوشته نشود.
نکته دیگر فرهنگ اجتماعی فرد است..

۱۳ یکشنبه 11 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 09:01 ب.ظ

به نام خدا

جناب رحمانی عزیز

روز معلم را خدمت شما تبریک میگم .سعادت مند باشید

سلمان رحمانی دوشنبه 12 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 01:09 ق.ظ

به نام خدا
درود بر استاد عزیز و همه ی دوستان
خدا قوت
بالاخره انتظارها به پایان رسید و ادامه ی بحث محسن شروع شد!!!
باشد که مفید واقع شود.

استاد من فکر می کنم که تربیت اصلی یک شخص در خانواده اش و تا حدود ۱۰-۱۲ سالگی او شکل گرفته است. زمانی که دیگر خودشناس شده است و تشخیص می دهد که در اطرافش چه می گذرد.
اینکه مخارج زندگی اشان چگونه تامین می شود!!!
خرج لباس و معیشتشان از چه راهی به درون خانه می آید؟؟؟
آیا سالم و پاک است؟؟؟
حلال است؟؟؟
علامت سوالات زیادی وجود دارد که پاسخ به آنها روشن کننده ی دلیل رفتار خیلی افراد با چنین طرز فکری است.
آیا درون خانواده ارزش های فرد شکل گرفته است؟؟؟
اینکه به چه اصولی پایبند است!
وضعیت معیشت خانوادگی آنها و اینکه در جامعه و یا حتی فامیل سرشکسته و سرخورده باشند و برای اینکه خودی نشان دهند دست به هر عملی برای تامین خواهش های نفسانی خود می زنند.
به عنوان مثال اگر فرزندی در خانواده اش مورد سرشکستگی واقع شود و نظراتش بی اهمیت باشند پس از مدتی گستاخ می شود و در مقابل والدین خود می ایستد و می خواهد عرض اندام کند. حتی گاهی اوقات والدین خود را نیز قبول ندارد!!! و آنها را نفی می کند یا اینکه خود را در مقام مقایسه با آنها می بیند!!!
در واقع سربازی هستند که می خواهند همچون سردار زندگی کنند و دیگر حد و مرز اصول اخلاقی برای آنها اهمیتی ندارد!!!
یا دانشجویی هستند که می خواهند همچو استاد مورد احترام واقع شوند!!!
نمونه های زیادی را می توان مثال زد!!!
اینگونه افراد با دیدن کمبودها زیاده خواه می شوند. چرا که نفس آنها به طور پیوسته به دنبال نیازهای خود می گردد و چون هیچ منزلگاهی ندارد و نه تنها برآورده نمی شود که روز به روز بر کمبودهای آن اضافه می گردد و دیگر قابل کنترل نیست!!!
سخن به درازا کشید.
شب به خیر
یا علی

بله سلمان
لقمه پاک و اثرات آن در اسلام بسیار سفارش شده. در حقیقت در پاسخ سوال محسن یکراه شناخت افراد این است.

استاد (از تابناک) دوشنبه 12 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 09:38 ق.ظ

شکار مردان هوسران با دوربین پسر شیشه‌ای
یک روز وقتی در خیابان مرد مسنی را دیدم در حالی که همراه دختر جوانی در خیابان قدم می‌زد و با ترس به صحبت‌های همسرش از آن سوی خط گوش می‌داد، نقشه اخاذی از مردان هوسران را طراحی کردم. روزهای نخست به خیابان‌ها می‌رفتم تا طعمه‌های خود را شکار کنم ولی پس از مدتی وقتی به رستوران‌ها رفتم توانستم سوژه‌های خوبی به دست بیاورم تا نقشه اخاذی‌های خود را به مرحله اجرا دربیاورم.
ملت ما: نقشه اخاذی از مردان هوسران پشت لنز دوربین پسر شیشه‌یی کلید خورد.

بهمن ماه سال گذشته مردی به دادسرای شهید هاشمی مراجعه کرد و پرده از اخاذی‌های میلیونی پسر جوانی برداشت.

این مرد به قاضی هادی گفت: مدتی پیش با دختر خاله همسرم به یکی از رستوران‌های شمال تهران رفته بودیم. وی قصد میانجیگری بین من و همسرم را داشت و همسرم نیز از این جلسه باخبر بود. وقتی از رستوران خارج شدیم مهناز را به محل کارش رساندم و به خانه‌ام رفتم.

چند ساعتی از این ماجرا نگذشته بود که صدای تلفن خانه‌ام به صدا درآمد از آن سوی خط صدای نازک مردی شنیده می‌شد که ادعا می‌کرد مدرکی دارد و می‌تواند زندگی‌ام را خراب کند. اصلا نگران نبودم چون می‌دانستم هیچ کار اشتباهی انجام نداده‌ام. گوشی تلفن را قطع کردم ولی پسر جوان بارها و بارها تماس گرفت. مجبور شدم با وی صحبت کنم. او برای تایید حرف‌هایش آدرس ایمیلم را گرفت تا سند بدبختی‌ام را نشان دهد. ساعتی بعد عکس من و دختر خاله همسرم را در حالی که در رستوران مشغول غذا خوردن بودیم برایم ارسال کرد. با دیدن عکس تعجب کردم.

در دام اخاذی‌های پسری قرار گرفته بودم که طعمه‌اش را اشتباه انتخاب کرده بود. وقتی پی به نقشه این پسر بردم، تصمیم گرفتم برای پایان دادن به اخاذی‌های سریالی وی، نقش بازی کنم. هر روز با شماره‌های مختلف تماس می‌گرفت و تهدیدم می‌کرد تا تن به خواسته وی بدهم. وقتی شماره حساب و چند شماره از وی به دست آوردم تصمیم گرفتم از این پسر تبهکار شکایت کنم.

با ادعاهای مرد جوان، بازپرس هادی دستور داد تا شماره حساب این پسر بررسی شود. تحقیقات نشان می‌داد حساب بانکی متعلق به پسری 24 ساله است که تاکنون هیچ سابقه کیفری در کارنامه خود ندارد.

با به دست آمدن آدرس و مشخصات پسر تبهکار، کارآگاهان خود را به پشت درهای خانه‌ وی رساندند و او را دستگیر کردند. وقتی پسر 24 ساله در برابر قاضی هادی از دادسرای هاشمی قرار گرفت، ادعاهای گمراه‌کننده‌یی داشت و هیچ اشاره‌یی به اخاذی نمی‌کرد.

وقتی کارآگاهان با بررسی‌های دقیق اعلام کردند متهم آرشیو عکس‌های مردانی را در حالی که در رستوران‌ها با دختران جوان قرار ملاقات داشته‌اند در گوشی تلفن خود دارد، پسر جوان چاره‌یی جز اعتراف ندید و در بازجویی‌ها گفت: از 5 سال پیش برخلاف خانواده مذهبی‌ام به شیشه اعتیاد پیدا کردم.

مدتی در یک شرکت مخابراتی کار کردم اما وقتی از آنجا بیرون آمدم پولی برای تهیه مواد نداشتم. یک روز وقتی در خیابان مرد مسنی را دیدم در حالی که همراه دختر جوانی در خیابان قدم می‌زد و با ترس به صحبت‌های همسرش از آن سوی خط گوش می‌داد، نقشه اخاذی از مردان هوسران را طراحی کردم. روزهای نخست به خیابان‌ها می‌رفتم تا طعمه‌های خود را شکار کنم ولی پس از مدتی وقتی به رستوران‌ها رفتم توانستم سوژه‌های خوبی به دست بیاورم تا نقشه اخاذی‌های خود را به مرحله اجرا دربیاورم.

در مدت 4 ماه توانستم از چندین مرد با این شیوه اخاذی کنم و میلیون‌ها تومان به جیب بزنم. این مردان وقتی عکس خود و دختران را در سایت اینترنتی یا نامه‌های پستی می‌دیدند، برای پایان دادن به کابوس‌های زندگی‌شان تن به خواسته‌های میلیونی من می‌دادند و پول‌ها را به حسابم واریز می‌کردند. می‌دانستم اگر شکایت کنند پای خودشان گیر است. به همین خاطر قدرت مانور بیشتری داشتم که در آخرین نقشه اخاذی‌هایم در دام ماموران گرفتار شدم.

گفت‌وگو با متهم

چرا به شیشه اعتیاد پیدا کردی؟
همیشه خانواده‌ام مرا از رفتن به سمت کارهای خلاف نهی می‌کردند. برای اینکه سیگار بکشم بخاطر لج‌بازی با پدرم با دوستانم به پارک رفتم و شروع به سیگار کشیدن کردم. وقتی به خودم آمدم دیدم در دام اعتیاد گرفتار شده‌ام.

سواد داری؟
تا سوم راهنمایی درس خواندم. با وجودی که برادرم خیلی دوست داشت به دانشگاه بروم ولی دیگر به مدرسه نرفتم.

چرا نقشه اخاذی از مردان هوسران را کشیدی؟
پولی برای تهیه مواد نداشتم. وقتی بیکار شدم مجبور بودم برای خرج روزانه‌ام کاری بکنم ولی بخاطر اعتیادم نتوانستم کاری پیدا کنم. به همین خاطر نقشه اخاذی را کشیدم.

پدرت چکاره است؟
بازنشسته است و خانواده بسیار مذهبی‌ای دارم و بخاطر لجبازی با آنان رو به این تبهکاری‌ها آوردم.

تا حالا تصمیم نگرفتی شیشه را ترک کنی؟
چرا یک بار به کمپ رفتم و سعی کردم آن را ترک کنم ولی وقتی دوباره زیر فشار خانواده‌ام قرار گرفتم به مواد رو آوردم.

حرف آخر...
پشیمانم و دوست دارم دوباره پیش خانواده‌ام برگردم. می‌خواهم گذشته‌ها را فراموش کنم و زندگی جدیدی را آغاز کنم.

با ادعاهای پسر شیشه‌یی تحقیقات برای افشای دیگر زوایای پنهان پرونده ادامه دارد تا مالباختگانی که به این شیوه در دام پسر تبهکار گرفتار شده‌اند، شناسایی شوند.

استاد (از تابناک) دوشنبه 12 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 09:48 ق.ظ

لطفا با دقت کامل بخوانید:


چرا «فرقان» مطهری را به شهادت رساند؟
جمعی متشکل از 60 - 50 عضو و رهبری که در اوج فعالیتش بیست ساله بود، همه آن چیزی بود که یک گروهک انحرافی با نام فرقان را شکل می داد. رهبر گروه «اکبر گودرزی» نام داشت که اعضای گروه خود را در مدت سه، چهار سال از بین دو سه جلسه به اصطلاح قرائت و تفسیر قرآن در تهران انتخاب کرده بود. وی مطالبی را که در طی این جلسات تدریس می کرد، گردآوری، تدوین و تکثیر نمود و این سال ها را سال های تدوین ایدئولوژی نامید.

وی نزدیک سه، چهار سال، دروس مقدمات و قسمتی از سطح را در حوزه های علمیه خوانسار، قم و تهران فرا گرفته بود و جلسات تفسیرش در مناطق مختلف تهران در نازی آباد، سلسبیل، مسجد خمسه در قلهک و جوادیه و نیز مسجد فاطمیه خزانه برگزار می شد. گودرزی گروه فرقان را در درون همین جلسات قرآن تأسیس و رهبری کرد. او از سال 1365به صدور اعلامیه و بیانیه پرداخت و وارد حوزه سیاست و مبارزه نیز شد، اما به جز این اعلامیه ها، فعالیت دیگری نداشت.

ترورهای فرقان بلافاصله بعد از شکل گیری انقلاب اسلامی آغاز شد. گودرزی درباره تصمیم گروه به مبارزه مسلحانه چنین توضیح می دهد: «خط مشی کلی، همان مخالفت با نظامات ضدتوحیدی و مبتنی بر سلطه و استبداد و ظلم است که نهایتاً به گونه مسلحانه خودنمایی می کند که این مسئله در ارتباط با رژیم قبل مطرح بود (هرچند هیچ اقدام مسلحانه ای علیه رژیم طاغوت انجام نشد) و در ارتباط با جمهوری اسلامی موضع گیری و مخالفت از وقتی مطرح شد که روحانیت مدعی رهبری حرکت مردم شد که این امر با پیشنهاد حمید نیکنام و رضا یوسفی (از اعضای گروه) شروع و با موافقت من ادامه پیدا کرد.»
این گروه برای صدور حکم اعدام برای هر کس که تشخیص می داد؛ مشکل چندانی نداشته و با تشکیل جلسات مختصری اقدام می نمود. رهبر گروه گودرزی در جواب این سوال که مراحل ترور یک فرد از ابتدا تا انتها چگونه بوده است؟ می گوید: «مسئول عملیات نظامی محمد متحدی بود. ایشان با من درباره افرادی که تصمیم می گرفتیم ترور شوند، صحبت می کرد و بعد با افرادی که خودش با آنها تماس داشت، به این تصمیم لباس عمل می پوشاند و در پایان کار اینجانب اعلامیه آن را می نوشتم و به مسئول تبلیغات و انتشارات می دادم.»

هدف اولین اقدامات تروریستی، سپهبد قرنی و استاد مطهری است که در اردیبهشت ماه سال 58 صورت می گیرد. در ادامه دکتر مفتح در 27 آذر 58 توسط کمال یاسینی به شهادت رسید. آیت الله سیدمحمدعلی قاضی طباطبایی، حاج مهدی عراقی و چند شخصیت دیگر در همان سال ترور شدند.

مرحوم ربانی شیرازی و هاشمی رفسنجانی و آیت الله آقا رضی شیرازی نیز مورد سوء قصد قرار گرفتند که از ترور جان سلام به در بردند. حاجی طرخانی از هیأت امنای مسجد قبا هم به دست فرقانی ها ترور شد. همین طور حسین مهدیان از فعالان مسلمان که بیشتر جلسات شریعتی پس از تعطیلی حسینیه ارشاد در خانه او برگزار می شد، توسط فرقانی های مدعی پیروی از شریعتی، ترور شد که جان سالم به در برد.
این گروه برای رفع نیازهای اقتصادی و تأمین هزینه عملیات تروریستی اش، اقدام به سرقت از چندین بانک نمود تا بتواند پول های سرقتی را صرف تهیه خانه ای تیمی و خرید اسلحه نماید.

گروه فرقان، بعد از انجام این ترورها، با نفوذ بعضی از اعضای سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی در این گروهک، لو رفته و همگی آنان از جمله گودرزی رهبر آنان، به دام افتاده و معدوم شدند.

گودرزی در (18/10/58) دستگیر و در (3/3/59) اعدام شد. در این روز تعداد دیگری از اعضای این گروه با نام های علی حاتمی، سعید مرآت، عباس عسگری، علیرضا شاه بابیک و حسن اقرلو هم اعدام شدند. سازمان اصلی فرقان روی دوش اکبر گودرزی بود که کسانی مانند سعید واحد، محسن سیاهپوش، حمید نیکنام، علی اسدی و بهرام تیموری مستقیم زیر نظر او بودند. محمد متحدی در ارومیه و تبریز بود که عامل اصلی ترور شهید آیت الله قاضی طباطبایی بود.

گویا دو نفر از اعضای این گروه گریختند که بعدها به خارج از کشور رفتند. گهگاه اطلاعیه ای از گروه فرقان در بعضی از سایت های خبری خارج از کشور دیده می شود. بقایای فرقانی ها تا اوایل سال 60، همچنان به انتشار برخی از جزوات می پرداختند و حتی از ترورهای مجاهدین خلق نیز به نوعی سوءاستفاده کرده، آنها را با اندیشه های خود پیوند می دادند.

چرا مطهری انتخاب شد؟
فرقان معتقد بود که انقلاب اسلامی مشابه نهضت تنباکو، مشروطیت و ملی شدن صنعت نفت است و اعتقاد داشت که بعد از پیروزی انقلاب (انقلابی که در اصالت آن و حرکت واقعی مردم شکی وجود ندارد) روحانیت بدون خواست مردم به شکل کودتا به قدرت رسیده و به علت نداشتن تجربه کافی در امور اجرایی، نداشتن تخصص های لازم در امور فنی، مدیریت و ارگان های کشوری از دخالت در این گونه امور خودداری خواهد کرد و قهراً قشری که بر سر کار خواهد آمد، سازمان های سیاسی، مارکسیستی و احتمالاً ناسیونالیستی خواهد بود.

اولین عاملی که فرقان را به رویارویی مسلحانه با جمهوری اسلامی کشاند، به تعبیر خودشان قربانی شدن «ارزشهای راستین تشیع سرخ علوی بود.» همچنین تلاش برای «آزاد ساختن علی از اسارت آخوندیسم» عامل دیگر این مبارزه قهرآمیز معرفی شد!

بر اساس آیه «فقاتلوا ائمه الکفر» گروه فرقان تصمیم گرفت ابتدا مرحوم قرنی و سپس مرحوم مطهری را بکشد! انتخاب مطهری برای آن بود که «فکر به قدرت رسیدن دیکتاتوری آخوندیسم و آماده سازی تشکیلاتی آن مدت ها قبل، حتی قبل از خرداد 1342 از طرف او طرح شده بود.»

دلایلی که در این مورد گروه فرقان ذکر کرده اند، به این شرح است: «وی اصطلاح «ماتریالیسم منافق» را جعل کرده و در دین اسلام بدعت گذاشته است و از آن چماق تکفیری علیه بهترین فرزندان اسلام و قرآن ساخته است. دیگر اینکه نامبرده عضو شورای انقلاب بوده و همچنین کتاب خدمات متقابل اسلام و ایران را نوشته است که به منزله همکاری با رژیم طاغوتی است و مجازات تمام موارد اعدام است.»
دکتر حسین غفاری از شاگردان و نزدیکان آیت الله شهید مطهری و استاد امروز فلسفه دانشگاه تهران از اولین مواجهه های استاد شهید با انحرافات فکری فرقان می گوید:

«حدود سال های 54 و 55 بود که گروهک فرقان جزوه هایی را به شکل پلی کپی در دانشگاه ها پخش کردند. آقای مطهری بسیار ناراحت بودند و احساس خطر می کردند و در مقدمه علل گرایش به مادیگری هم به این مسئله اشاره و آنها را افشا کردند. پس از چاپ این مقدمه برخی اعضای این گروه به انتشارات حکمت آمدند و به من گفتند: «به مطهری بگو اگر این افشاگری ها را ادامه بدهد با او برخورد فیزیکی خواهیم کرد!» من وقتی پیغام آنها را به استاد رساندم گفتند: «چه بهتر که من جان خودم را در مقابله با انحراف اسلام از دست بدهم.»

شاگرد برجسته استاد مطهری که خود از نزدیک با اندیشه های انحرافی این گروهک آشنا بوده در مورد خط فکری آنها می گوید: «خط فکری فرقان را فردی به نام آشوری می داد که آدم تند و هیجان زده ای بود و لباس روحانیت به تن داشت. یک بار نیم ساعتی با او حرف زدم و دیدم در نظر او، مسائل سیاسی اصل است و مسائل دینی تابعی از سیاست هستند. آن روزها، ادبیات مارکسیستی، ادبیات رایج بود و آنها در تندروی های شان از این ادبیات بهره می گرفتند. از سوی دیگر تحت تأثیر نگاه شریعتی به مسائل اسلامی بودند و این دو نگرش را در هم آمیخته و در قاب تفسیر قرآن و با نگاهی مادی، مطرح می کردند. از جمله قیامت را به دوره انقلاب و غیب را مخفی کاری زیرزمینی ترجمه می کردند و می گفتند: «یومنون بالغیب»، یعنی کسانی که فعالیت های سیاسی زیرزمینی می کنند! این روزها چنین ترجمه ای از آیات قرآن، مضحک به نظر می رسد، ولی در فضای مسموم آن روزها، این جور حرف ها گاهی خریدار پیدا می کردند.»

دکتر غفاری همچنین گفت وگویی را به یاد می آورد که بین استاد مطهری و آشوری، پیش آمده بود. وی در این باره می گوید: «یک بار آمده و یکی دو ساعتی با استاد بحث کرده بود. استاد بعدها به من فرمودند: همه نظریه های آنها را رد کردم و آشوری حتی یک کلمه هم حرف نزد. جالب است که آشوری بعد از این جلسه به مریدانش گفته بود که مطهری در خانه ای اشرافی زندگی می کند و معتقد است که ما اصلاً فقیر نداریم! در حالی که درباره این موضوع و موارد صحبتی نشده و فقط اصول فکری و اعتقادی آنها مورد نقد استاد قرار گرفته بود. همین حرف ها، اوج بی دینی او را نشان می دهد.»

به روایت محمد عطریانفر، قاتل شهید مطهری به نقطه ای از انفعال رسیده بود که تقاضای قصاص داشت: «من شنیدم که آن فرد ضجه می زده و می خواسته است که زودتر به قصاص عملش برسد و معتقد بوده که این تنها راه پاک شدن اوست. حتی من شنیده ام که همسر آقای مطهری تحت تأثیر این فضاها شبی که می خواستند قاتل آقای مطهری را اعدام کنند، متأثر بودند و گفته اند که من به سهم خودم از حقم می گذرم و رضایت می دهم، اما مطهری فقط متعلق به من نبوده است.»

منبع: هفته نامه صبح صادق 90/02/11

ماهور دوشنبه 12 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 12:18 ب.ظ

سلام استاد.حالتون خوبه . روزتون مبارک استاد.(ببخشید جمله بندیم خوب نبود)

سلام خدا را بی نهایت شکر
ممنونم. (خوب بود!)

ماهور دوشنبه 12 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 12:21 ب.ظ

سلام استاد حالتون خوبه؟روز معلم بهتون تبریک میگم.

باز هم ممنون.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد