کلبه درویشان 7

سلام 

سلمان! عمدا کلبه ات تاخیر شد!!! 

دلیلش را خواستی بپرس. 

 

از سلمان و همراهان ممنونیم.

نظرات 183 + ارسال نظر
ماهور سه‌شنبه 27 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 02:41 ب.ظ

30 اگر با ارزش برای زندگی شما

۱-اگر محصول یا خدمتی را نمی شناسید تا وقتی به آن شناخت دست نیافته اید آن را نخرید.

۲-اگر تسلطی بر اعمال خود ندارید، ولی بدانید که در نهایت اقدامات شما از آن شماست.

۳-اگر شما حداقل ۱۰ درصد درآمد تان را پس انداز نمی کنید بدانید که صرفه جویی نخواهید کرد.

۴-اگر بیش از حد صحبت کنید،مردم شنیدن حرفهایتان را متوقف خواهند کرد.واگر به اندازه کافی حرف نزنید، مردم هرگز نقطه نظرات شما را نخواهند شنید.

۵-اگر تنبل هستید، هرگز موفق نخواهید بود.تنبلی پتانسیل های واقعی شما را تحت تاثیر قرارخواهد داد.

۶-اگر از شغل خود نفرت دارید، شما بیش از نیمی از وقتی را که در این سیاره زندگی می کنید را متنفر بوده اید.

۷-اگر درصدی از پس انداز خود را در بازار سهام سرمایه گذاری نمی کنید،پس شما میلیون ها تومان در دوره های مختلف زندگیتان از دست داده اید.

۸-اگر آنچه را که آغاز می کنید هرگز به پایان نمی برید، درصد پیشرفت شما همیشه صفر است.

۹-اگر شما به اندازه کافی مایعات نمی نوشید،پس هرگز سلامتی کافی نخواهید داشت.

۱۰-اگر مبلغ بدهکاری های شما بیش از ۴۰% از درآمد ماهیانه شماست،حتما شکست خواهید خورد، بی درنگ عادات خرید و خرج کردنتان را تغییر دهید.

۱۱-اگر از رویارویی با مشکلات خود پرهیز می کنید،بدانید که همین مشکلات هدایت بخشی از دوران زندگی شما را به دست خواهند داشت.

۱۲-اگر چیزی صدای خوبی دارد،آن چیز هم می تواند خودش خوب باشد.

۱۳-اگر شما هر ۳تا ۵ سال درحال خرید یک ماشین معروف هستید، اینکارو متوقف کنید، دارید پولتان را از دست می دهید.

۱۴-اگر به اتفاقات اطراف خود توجهی ندارید، شما را بعنوان یک آدم احمق نگاه خواهند کرد.

۱۵-اگر شما با دنده عقب در یک خروجی شیب دار بزرگراه حرکت کنید شانس شما برای داشتن یک حادثه ۱۰۰۰% خواهد بود.لطفا از اولین خروجی خارج شود و مسیر را دور بزنید.

۱۶-اگر شما هرروز چیز جدیدی یاد نمی گیرید، پس درحال از بین بردن روزهای زندگیتان هستید.

۱۷-اگر امروز شما را تهدید به اخراج شدن کردند و حتی یک پیشنهاد زیرکانه در کنارش بود.بهتر است از همین امروز خود را آماده رفتن از آنجا کنید.

۱۸-اگر به شما یک بیمه با بالاترین خدمات و هزینه ماهیانه بسیار کم پیشنهاد شد، قبول کردن آن مثل ... در باد است.

۱۹-اگر شما هرگز به دیگری کمک نمی کنید، پس انتظار بازگشت نفعی به خودتان را هم نداشته باشید.

۲۰-اگر شما از اشتباهات خود چیزی یاد نمی گیرید،پس چندان چیز دیگری را هم یاد نخواهید گرفت.

۲۱-اگر شما رویایی ندارید، پس به عنوان یک موجودیتی در رویای کس دیگری خواهید زیست.

۲۲-اگر شما همیشه اشتباه می کنید،پس از سوال کردن نترسید.

۲۳-اگر درحالی که ورزش می کنید موسیقی گوش نمی کنید،بهترین بخش تمرینتان را از دست داده اید.

۲۴-اگر شما راضی و خوشنود نیستید،پس وقت آن رسیده چیزهایی را تغییر دهید.

۲۵-اگر شما به دوردست ها خیره نمی شوید، پس هرگز آنها را بدست نخواهید آورد.

۲۶-اگر هرگز چیزهای جدیدی را تجربه نمی کنید ، زندگی شما خیلی خسته کننده است.

۲۷-اگر در وجود شما عشق وجود ندارد، شما هنوز انسان جا افتاده ایی نیستید.

۲۸-اگر در حال حاضر بیش از حد احساسی هستید، تصمیم گیری را به بعد موکول کنید.

۲۹-اگر کسی از شما درباره نوع بیمه تامین اجتماعی و بیمه های دیگرتان سوال کرد اطلاعاتی به او ندهید.

۳۰-اگر برای خود راه مشخص و خاصی را انتخاب کرده اید، مردم نیز به این راه شما توجه خواهند نمود.


به نام خدا
سلام
فکر نمی کردم یک روزی شما هم سانسووووور شوید!

مرتضی چهارشنبه 28 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 02:29 ب.ظ

به نام خدا
سلام بچه ها
همین که گوشه ی آزمایشگاه با سلمان عزیز خواستیم گپ بزنیم از خونه شون تماس گرفتن و خبر دادن پدر بزرگ مادری اش به رحمت خدا رفته. سلمان هم سریع شال و کلاه کرد و رفت. بعید می دونم تا برگرده این متن رو بخونه اما وظیفه ی رفاقت خودم می دونستم که اینجا هم بهش تسلیت بگم
سلمان جان خدا پدربزرگ ات را بیامرزد
امیدوارم دیگه شاهد لرزش دستات نباشم و من البعد فقط لبخند روی لباتو ببینم
یا علی
علی علی

به نام خدا
خدا رحمتشون کنه و بقای عمر بازماندگان باشه ان شاالله.

استاد چهارشنبه 28 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 06:05 ب.ظ

به نام خدا
سلمان عزیز
تسلیت ما را بپذیر.
ان شاالله خداوند به آن مرحوم رحمت و به بازماندگان صبر و اجر عطا کند.

۱۳ چهارشنبه 28 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 07:40 ب.ظ

به نام خدا

درود بر جناب رحمانی عزیز

انا لله و انا الیه راجعون

به نوبه خودم مصیبت وارده رو تسلیت میگم.وبرای بازماندگان از خداوند منان صبر خواستارم

محسن چهارشنبه 28 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 10:29 ب.ظ

سلام
من هم تسلیت میگم.خدا رحمتشون کنه.

شمسی-طالبی-احمدوند پنج‌شنبه 29 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 09:39 ق.ظ

سلام آقای رحمانی
تسلیت ما رو هم بپذیرید.
خدا پدربزرگتون رو رحمت کنه و به شما و خانوادتون صبر بده

آشنا جمعه 30 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 10:13 ق.ظ

سلام آقای رحمانی
من هم تسلیت میگم
خدا رحمتشون کنه و بهتون صبر بده

رحیمی نژاد جمعه 30 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 12:42 ب.ظ

به نام خدا
سلام آقای رحمانی
خدا رحمتشون کنه و در آخرت بهترین جایگاه ها رو داشته باشن انشا الله

میرحسینی جمعه 30 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 06:37 ب.ظ

بنام خدا
سلام آقای رحمانی
از دست دادن یه عزیز مثل پدر بزرگ خیلی سخته ....خدا رحمتشون کنه ...

تو این عصر جمعه از خدا طلب آمرزش وآرامش برای آن مرحوم و صبر برای شما وخانواده محترم خواهانم....

حسین دهقان جمعه 30 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 07:44 ب.ظ

سلام
من هم تسلیت میگم
خدا رحمتشون کنه

آرام دوشنبه 2 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 08:16 ب.ظ

سلام،منم به نوبه خودم تسلیت میگم، خدا به شما و خانواده محترمتون صبر بده.

ماهور سه‌شنبه 3 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 02:56 ب.ظ

چرا ما مادرمان را دوست داریم؟

- چون ما را با درد به دنیا می آورد و بلافاصله با لبخند می پذرید
- چون شیشه شیر را قبل از اینکه توی حلق ما بریزند پشت دستشان می ریزند
- چون وقتی تب میکنیم او هم عرق می ریزد
-چون وقتی توی میهمانی خحجالت می کشیم و توی گوششان مب گوییم سیب میخوام با لبخند یه سیب برامون پوست می کنه
- چون وقتی پدرمان مارا به خاطر اذیت کردن مادر کتک می زند با پدر دعوا می کند
- چون وقتی در قابلمه غذا را بر می دارد یک بخاری بلند می شود که آدم دلش می خواهد غذا را با قابلمه اش بخورد
- چون وقتی تازه ساعت یازده شب یادمان می افتد که فلان کار را که باید فردا در مدرسه تحویل بدهیم یادمان رفته بعد از یک تشر خودش هم پا به پایمان زحمت می کشد که همان نصف شب تمامش کنیم
- چون انقدر مهربونه که بخاطر بچه یتیم توی فیلم اشک گونه هاش رو خیس می کنه
- چون بعد از گرفتن هدیه روز مادر تمام فکر وذکرش این است که مبادا فروشندگان بی انصاف سر طفل معصومش را کلاه گذاشته باشند
- چون شب های امتحان و کنکور پا به پایمان کم می خوابد اما کسی نیست که برایش قهوه بیاره و میوه پوست بکنه
- بخاطر اینکه موقع سربازی رفتن ما گریه میکنه و نذر میکنه و پوتین هایمان را در هر مرخصی واکس میزند
- چون وقتی که موقع مریضیش یه لیوان آب به دستش می دهیم یک طوری تشکر می کند که انگار شاخ غول را شکسته ایم
- چون موقع مطالعه عینک میذاره و پنج دقیقه بعد در حالی که عینکش به چشمش هست میپرسد این عینک منو ندیدین ؟
- حتی وقتی که روی تخت بیمارستانند تمام فکر وذکرشان این است که وای بچم خسته شد بس که مریض داری کرد
- چون هیچ وقت یادشان نمیره که از کدام غذا بدمان میاد و عاشق کدوم غذاییم
- چون هروقت که باهاش بد حرف می زنیم و دلش را برای هزارمین بار میشکنیم چند روز بعد همه را از دلش بیرون می ریزه و حودش رو گول می زنه که بخشش از بزرگان است
- چون مادرند
- که مادر تنها کسی است که می توانی تمام فریادهایت را بر سرش بکشی و مطمئن باشی هرگز انتقام نمی گیرد
- مادرم روزت مبارک

مادرم روزت مبارک

ارمز سه‌شنبه 3 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 03:25 ب.ظ

به نام خدا
سلام اقای رحمانی
من هم تسلیت میگم خداوند رحمتشون کنه و به شما و خونوادتون صبر بده

گل یخ سه‌شنبه 3 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 04:27 ب.ظ

تسلیت واژه کوچکیست در برابر غم بزرگ شما

از خداوند صبر برای شما و خانواده محترم خواهانیم.

سلمان رحمانی چهارشنبه 4 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 02:30 ب.ظ

به نام خدا
درود استاد عزیز و بر دوستان گرامی
خدا قوت
با سپاس از همه ی عزیزان که نسبت به من لطف داشتند و ابراز همدردی کردند. ان شا الله بتونم جبران کنم.

سلام خدمت مرتضی عزیز
لطف داری مرتضی
خدا حفظت کنه. ان شا الله بتونم لطف بسیارت رو جبران کنم.
درود بر تو

سلام استاد عزیز
خیلی ممنون. خدا اموات شما را هم بیامرزد.
سپاس بیکران

سلام ۱۳ گرامی
لطف دارید شما
ان شا الله که خدا همه ی ما را بیامرزد.
ممنون از اینکه تشریف آوردید.
بسیار سپاسگزارم
یا علی

سلام محسن عزیز
ممنونم
لطف کردی
باشد که بتوانم جبران کنم
یا علی

سلام خدمت دانشجویان عزیز خانم ها شمس٬ طالبی٬ احمدوند
بسیار سپاسگزارم
خدا اموات شما را هم بیامرزد
از اینکه تشریف آوردید ممنونم
لطف کردید
یا علی

سلام آشنای گرامی
خیلی ممنونم
لطف کردید که تشریف آوردید
ان شا الله خداوند اموات شما رو هم بیامرزد
یا علی

سلام خانم رحیمی نژاد عزیز
خیلی ممنونم دوست گرامی
لطف کردید که تشریف آوردید
بزرگوارید!
باشد که خداوند همه ی ما را مورد لطف و کرم خود قرار دهد.
یا علی

سلام خانم میرحسینی
بسیار سپاسگزارم
لطف کردید
ان شا الله خداوند اموات شما را هم بیامرزد
یا علی

سلام حسین دهقان عزیز
سپاس بیکران از برای حضورت حسین عزیز
خیلی ممنونم
لطف کردی
یا علی

سلام آرام گرامی
سپاس از برای حضورتان
خیلی ممنونم
ان شا الله خداوند اموات شما را هم بیامرزد
یا علی

سلام خانم ارمز عزیز
خیلی ممنونم و لطف کردید که تشریف آوردید
سپاسگزارم
یا علی

سلام دوستان گل یخ
خیلی ممنونم از حضورتان
لطف کردید
ان شا الله خداوند اموات شما را هم بیامرزد
یا علی

در آخر باز هم از همه دوستان و عزیزان سپاس و قدردانی ویژه دارم و از خداوند برای همه آرزوی کامیابی دارم و اینکه هیچگاه در زندگی گرد غم بر چهره ی نازنینشان ننشیند.
باشد که بتوانم لطف شما را جبران کنم.
پیروز و سرافراز در پناه خدا
یا علی

سلمان رحمانی چهارشنبه 4 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 04:19 ب.ظ


فرمایش امام علی(علیه السلام) به مالک اشتر:

ای مالک!

اگر شب هنگام کسی را در حال گناه دیدی،
فردا به آن چشم نگاهش مکن
شاید سحر توبه کرده باشد و تو ندانی

این است بخشش پروردگار مهربان تو

نیما پنج‌شنبه 5 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 03:49 ق.ظ

درود
سلمان عزیز من هم به نوبه خودم به تو و خانواده عزیزت تسلیت میگم

نیما پنج‌شنبه 5 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 04:03 ق.ظ


درگذشت ناصر خان حجازی اسطوره ورزش ایران رو به دوستدارانش تسلیت میگم
روحش شاد

نیما پنج‌شنبه 5 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 05:38 ق.ظ

ناصر حجازی : مگر بی غیرتم که نسبت به مشکلات مردم کشورم بی تفاوت باشم
۳۱ فروردین ۱۳۹۰

بدون هیچ مقدمه و توضیحی مصاحبه ناصر حجازی با پرتال شخصی اش را می خوانید :


- شکست استقلال مقابل پاختاکور را چطور ارزیابی می کنید ؟

استقلال می توانست بازنده نباشد ، پاختاکور قدرت چندانی نداشت،نمی خواهم ایراد بگیرم اما گل برهانی یکی از بهترین گلهای تاریخ زندگی اش بود ، برهانی بسیار با هوش و حرفه ای عمل کرد و روحیه بالایی گرفت .دیدگاه فنی من اینست که عدم تعویض برهانی با آن شرایط روحی و سرعت بالا و همینطور فرهاد مجیدی که کماکان معتقدم نباید تعویض شود مگر دچار مصدومیت گردد ، می توانست کمک بیشتری به استقلال کند.با این حال 2 بازی دیگر باقی مانده است و استقلال کماکان شانس صعود دارد.بایستی به کادر فنی و بازیکنان دلگرمی و امیدواری داد تا در 2 بازی آتی با همت و یکدلی صعود از این مرحله را جشن بگیرند و به آنچه استحقاقش را دارند ، دست یابند.در ضمن بایستی به محمدی این تذکر را بدهم که توپهایی که از فاصله دور به سمت دروازه ارسال می شود ،گلر بایستی از دروازه خارج شود و توپ را دفع کند .دلیلی ندارد در مواقع ارسال چنین توپهایی روی خط دروازه ایستاد.البته نا گفته نماند محمدی چندین موقعیت خطرناک را از حریف گرفت.

- امروز بذر پاشی چمن طبیعی کمپ اختصاصی استقلال با دستان شما انجام گرفت ، روند ساخت کمپ را چطور دیدید؟

فتح اله زاده کار خود را بلد است و استقلال را علیرغم شرایط سختی که ابتدای فصل داشت، بخوبی جمع و جور کرد.روند ساخت کمپ نیز بخوبی پیش میرود .با ساخت کمپ هزینه های استقلال نیز کاهش پیدا می کند و حتی باشگاه می تواند با برنامه هایی که فتح اله زاده دارد، درآمدزایی خوبی داشته باشد و از سازمان کمتر کمک گیرد. امروزه از تیمسار خسروانی بدلیل ساخت مجموعه های ورزشی بسیار برای استقلال و مردم به نیکی یاد می شود.فتح اله زاده نیز با پیگیری و اقدام در جهت نهایی شدن ساخت کمپ می تواند بیشتر از گذشته در یاد و قلب هواداران استقلال باقی بماند ، هر چند امیدوارم اجازه دهند تا او بخوبی کارهایش راپیش ببرد.معمولا عادت کرده اند کسانی که قصد خدمت به مردم را دارند ، بر کنار کنند و من شخصا امیدوارم این اتفاق برای فتح اله زاده نیفتد.در ضمن از سعیدلو می خواهم اجازه دهد تا فتح اله زاده به تنهایی استقلال را مدیریت کند .همانطور که تا به امروز موفق بوده است.استقلال نیازی به هیات مدیره ندارد.در ایران رسم بر این است که یک عده بیکار که دوست و رفیق مقامات هستند ، بعنوان اعضای هیات مدیره انتخاب می شوند وگرنه در تیمهای مطرح دنیا اعضای هیات مدیره بر اساس تخصص و تواناییهایشان انتخاب می گردند و از هیچ کوششی برای موفقیت تیم دریغ نمی کنند.اگر بر اساس قوانین کنفدراسیون آسیا در انتخاب اعضای هیات مدیره اجباری است ، اجازه دهید فتح اله زاده این انتخاب را انجام دهد تا در کارش دخالت نشود و در غیر این صورت ، عده ای را بصورت صوری انتخاب نمایید ، رستورانی خوب را هر از گاهی برایشان انتخاب کرده تا آنجا چلوکبابشان را صرف کنند و بروند دنبال زندگی اشان و در کار مدیرعامل و زیر مجموعه وی دخالت نکنند.

- علی کریمی در متنی احساسات خود را همانطور که حتما می دانید نسبت به شما بیان کرده است ، در این ارتباط صحبت خاصی دارید.

علی کریمی بازیکنی مردمی است که همسو بودنش با مردم را اثبات کرده است .فقط می توانم از این بازیکن که در دل مردم جای دارد و از راه دور احساسات خود را صادقانه نسبت به من ابراز داشته است ، قدردانی کنم و برای وی در تمامی مراحل زندگی آرزوی موفقیت نمایم.

- در حالی که انتظار می رود دولت از چهره هایی مثل شما قدردانی نماید ، طی چند روز اخیر خانواده شما و همین طور یک شرکت خصوصی که پرتال شخصی برایتان طراحی و اجرا نموده در مراسم هایی از شما تجلیل و قدردانی نمودند و هنرمندان، اهالی فوتبال و مطبوعات با شور و شوق خاصی در این مراسم شرکت کردند ، از پوری بنایی گرفته تا مدیران استقلال و پرسپولیس علیرغم مشغله های کاری بسیار.دلیل محبوبیت و توجه توده مردم به ناصر حجازی را در چه می دانید؟

مردم نسبت به من لطف دارند ، ناصر حجازی همواره سعی کرده تا از مردم جدا نباشد ، همیشه با مردم بوده ام و هر چه دارم از خدا و سپس لطف و محبت مردم است.من و امثال من مدیون مردم هستیم.آنها مرا حجازی کردند.اینها شعار نیست یا از روی تظاهر نمی گویم.خوشبختانه همه مرا به صراحت لهجه میشناسند. این که از مردم می گویم حرف دلم است.از اینکه می بینم بعضیها با زدن چند گل یا مورد توجه قرار گرفتن توسط مردم ، از همه طلبکار هستند ، ناراحت می شوم.متاسفانه اینها وقتی توسط همین مردم بزرگ می شوند ادا در می آورند و فراموش می کنند که از کجا و چطور به چنین جایگاههایی رسیده اند .نمی دانند که فقط مشهور هستند و با این خصوصیات ا خلاقی محبوبیتی بین مردم ندارند.تختی به دلیل مدالها و قهرمانیهایش تختی نشد که اگر این طور بود،موحد یا حبیبی مدالهای بیشتری داشتند.تختی بدلیل مردمی بودنش تختی شد. از قدیم گفته اند که درخت هر چه پربارتر، افتاده تر.وقتی بیشتر مورد توجه قرار گرفتیم ،باید سر به زیر تر شده و ادبیات و رفتارمان را بهتر کنیم.

- بعد از مبتلا شدن ناصر حجازی به بیماری، روند مناسبی در راستای بهبودی شما می دیدیم اما بیکباره در طی 2-3 ماه اخیر افت و ضعف بدنی واضح و مشخصی را در شما شاهد هستیم ، توضیح می دهید؟

به من می گویند عصبانی نشوم ، مگر بی غیرتم وقتی درد و مشکلات مردم را به چشم می بینم ، با بی تفاوتی از کنار آن بگذرم....خدمت به مردم یعنی فراهم کردن رفاه و آسایش آنها اما متاسفانه شاهد نداری و سختی زندگی مردم هستیم.....برای من گاز می آمد چهل هزار تومان و حالا می آید یک میلیون تومان .گاز به کشور همسایه با مبلغی بمراتب کمتر از آنچه از جیب مردم برداشت می کنند ، صادر می شود.با دیدن این شرایط نباید عصبانی شوم ؟ نباید حرص بخورم و شرایط جسمانی ام مثل امروز شود.من این حرفها را برای خودم نمی زنم.به هر حال از آنجایی که چهره شناخته شده ای هستم و مردم به من لطف دارند ، زندگی ام می گذرد حتی با اینکه بیماری ام بسیار پر هزینه است با لطف مسوولین بیمارستان کسری، مالک گسترش فولاد تبریز و اندوخته پس اندازم روزگار سپری می شود اما اگر مردم عادی شرایط امروز من را داشتند و با یک بیماری پر هزینه روبرو شوند ، چه باید بکنند؟بروند بمیرند؟من ناصر حجازی هستم ، سرد و گرم روزگار را چشیده ام . عمری از من گذشته است. ...حرفهایم از سر دلسوزیست.کمی مراعات مردم را کنید..مردم را دوست داشته باشید تا آنها هم شما را دوست داشته باشند.مردم معنای خدمت را می دانند و اگر آن را احساس نمایند پا به پای دولت می ایستند و اگر نمی توانید رفاه مردم را فراهم سازید ، بروید .من 4 سال قبل و در اواسط فصل وقتی دیدم اعضای هیات مدیره با دخالتهایشان اجازه نمی دهند تا در تیم مردمی استقلال علیرغم توانایی ام کار کنم و ماندنم فایده ای ندارد بخاطر مردم در حالی که مرا می خواستند ، رفتم تا شاید دیگران بتوانند موفق باشند.مردم ایران قدرشناس هستند.قدر این قدرشناسی را بدانید.

- اما دولت در ارتباط با بحث یارانه ها حتما از نظر کارشناسان بسیاری استفاده کرده است .

اتفافا برای من هم جای سوال است که مگر اینها کارشناس ندارند؟از کجا این یارانه ها را آورده اند.اگر کشور های دیگر چنین کاری انجام دادند ، ابتدا شرایط و بستر کار را فراهم کردند و بعد اجرا نمودند. آیا در ایران این بستر فراهم بود؟ اینکه بگوییم مصرف نکنید ، فلان چیز را نخرید ، هزینه نکنید تا برایتان پس انداز شود ، هنر است؟

آخر یک کارگر که ماهی سیصد-چهارصد هزار تومان حقوق می گیرد و کرایه خانه، خرج زندگی و...دارد و حال باید سه برابر مبلغی که دولت می دهد ، به آنها برگرداند، چطور زندگی کند؟ نتیجه اش می شود فقر و فقر یعنی فساد ، فحشا ، طلاق و...از کدام کارشناس صحبت می کنید؟ کارشناسی فقط بازی با آمار و ارقام و زندگی در برج نیست.کارشناسی یعنی زندگی با مردم و لمس کردن درد و مشکلات آنها از نزدیک.

کارشناسی یعنی بدنبال پیدا کردن راهی جهت مقابله با ورود کالاهای چینی و رونق بخشیدن به تولیدات داخلی.امروز شاهد هستیم که کارخانه های ما یا ورشکسته هستند یا صاحبان آنها جهت جلوگیری از ورشکستگی، کارخانه هایشان را تعطیل می کنند و نتیجه آن بیکاری و دربدری کارگر ها است و این مشکلات در پایان باعث از هم پاشیده شدن کانون خانواده ها و ایجاد مشکالات اجتماعی و اخلاقی می شود.

ما کارشناسان واقعی و افراد تحصیلکرده و با دانش کم نداریم.حتی در مسافرتهای خارج از ایران وقتی با این افراد روبرو می شوم ، می گویند حاضریم با رقمی نصف آنچه در خارج از ایران به ما می دهند در خاک خودمان کار کنیم ، به عشق ایران اما امکانات و شرایط برای ما فراهم نیست.

می خواهم از دولت بپرسم که اجرای طرح یارانه ها اهمیت دارد یا یافتن راهی جهت جلوگیری از فرار مغز ها.هر چند مغزها بایستی فرار کنند که اگر باشند بسیاری از افرادی که به نا حق و بر اساس زدوبند در راس کارند ، خانه نشین خواهند شد. ...اینکه وضعیت جسمانی ام شرایط امروزی را دارد ، بدلیل شرایطی است که می بینم و نمی توانم در قبال این مسایل و مشکلات مردم بی تفاوت باشم.به قول گاندی که می گوید : درد من تنهایی نیست ، بلکه مرگ ملتی است که برایشان گدایی را قناعت ، بی عرضگی را صبر و با تبسمی بر لب ، این حماقت را حکمت می نامند.


- از این بحث خارج شویم و بعنوان آخرین سوال اینکه از امیر رفیعی بعنوان مدیر برنامه های شما در برخی محافل یاد می شود ، اینطور است؟

من هیچگاه مدیر برنامه نداشته و نخواهم داشت.خودم قدرت و توانایی فکری جهت انجام کارهایم را داشته و دارم.امیر رفیعی مثل پسرم است و فردی با شخصیت و تحصلیکرده که در بسیاری از موارد با هم مشورت می کنیم.به رفیعی اعتماد دارم و او نیز به دلیل علاقه و رفاقت با من ، مدیریت پرتال شخصی ام را بر عهده گرفته است.در ضمن ایشان مشاور فتح اله زاده و دستیار من در کمیته فنی باشگاه استقلال است.

- و حرف پایانی.

یا رب روا مدار که گدا معتبر شود

گر معتبر شود ز خدا بی خبر شود

سلام
نیمای عزیز
من خودم مرحوم حجازی را دوست داشتم و در پاسخ تسلیت حسین بیدقی عزیز گفتم رمز محبوبیتش این بود که خود را به زر و زور وتزویر نفروخت و این در دنیایی که متاسفانه چهار نعل به سمت بد اخلاقی وریا می رود و دزدان فریاد آی دزد آی دزد سر می دهند- ارزش والایی است اما...
اما دلیل ندارد با همه فرمایشات ایشان موافق باشم یا همه فرمایشات و کارهای ایشان صحیح باشد.
بگذریم
خدا او را و همه ما را بیامرزد ان شاالله.

استاد پنج‌شنبه 5 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 09:53 ق.ظ

فارس: رئیس ستاد اقامه نماز گفت: ما با هیچکس صیغه نخوانده‌ایم که تا آخر عمر با او باشیم، هر مسئول مملکتی از مرز توحید، مرز وحی و مرز رهبری الهی کنار رفت، مرخص است.

حجت‌الاسلام محسن قرائتی بعد از ظهر امروز در مراسم جشن میلاد حضرت فاطمه زهرا (س) که در تالار مرکزی دانشگاه بین‌المللی امام خمینی (ره) قزوین برگزار شد، اظهار داشت: آزادی و تمدن معنا دارد و بی‌حجابی آزادی نیست و خانمی که آرایش‌ کرده در جامعه حضور می‌یابد باید بداند که این حضور به معنای آزادی نیست بلکه ظلم به مغز جوانان است.

وی با اشاره به لزوم توجه به علم‌آموزی با توجه به نیاز فرد و جامعه افزود: علم معنا دارد و بسیاری از درس‌ها که می‌خوانید علم نیست و آنقدر چرت و پرت در کتاب‌های دانشگاه است که نه واجب و نه مستحب است و مشکل فرد و جامعه را حل نمی‌کند.

رئیس ستاد اقامه نماز کشور اضافه کرد: اینکه هرچه باسوادتر می‌شویم نسبت به استاد پرخاشگرتر می‌شویم آیا این علم است، طبق فرمایش امیرالمومنین (ع) نتیجه علم این است که تواضع فرد افزایش می‌یابد.

وی تأکید کرد: اگر تواضع‌تان نسبت به پدر و مادر بیشتر شد و حضورتان در مسجد و ادب و احترام‌تان نسبت به استاد افزایش یافت، بدانید علمی که آموختید مفید است.

قرائتی یادآور شد: خیلی وقت‌ها چیزهایی را می‌خوانیم که هیچ فایده‌ای ندارد، اینکه هرچه را بدانیم بهتر است، غلط است زیرا داشتن هر اطلاعاتی و دانستن هر چیزی برای ما فایده ندارد و شما دانشجویان نیز سعی کنید درس مفید بخوانید.

وی در ادامه با اشاره به بالا رفتن سن ازدواج به دلیل ادامه تحصیل عنوان کرد: ازدواج عقب بیافتد یک حادثه و فاجعه است، ازدواج یک ضرورت است، تحصیل و اخذ مدرک لیسانس یک ارزش است ولی ضرورت نیست در حالی که همسر یک ضرورت است.

رئیس ستاد اقامه نماز کشور اعلام کرد: بنابراین شما دانشجویان اگر زمینه ازدواج فراهم شد، گرفتن مدرک لیسانس را بت قرار ندهید چراکه بعدها چوب آن را خواهید خورد.

وی خاطرنشان کرد: در خصوص هم کُفو بودن نیز این کفو را لهجه و مدرک معنا نکنید بلکه باید افکار به هم نزدیک باشد.

خدا ریاکاران منافق را که فریاد آی دزد آی دزد هم سر می دهند هدایت می کند؟ همانها که به گاه ادعا دل را هم اهلی کرده اند؟!!

استاد پنج‌شنبه 5 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 01:06 ب.ظ

از تابناک:

چندی پیش دختر 24 ساله‌یی به شعبه دوم دادسرای ناحیه 31 مراجعه کرد و به طرح شکایت پرداخت. این دختر وقتی در برابر بازپرس پرونده قرار گرفت، گفت: در یک شرکت ساختمانی کار می‌کنم و بخاطر موقعیت شغلی‌ام مجبور بودم همیشه ایمیل‌هایم را چک کنم. کاربری براحتی وارد سایت خصوصی‌ام شده و توانسته بود بر عکس‌ها و فیلم‌های خانوادگی‌ام دست پیدا کند.

نمی‌دانستم چه کسی دست به چنین عملی زده. تصور می‌کردم شاید اتفاقی باشد تا اینکه پس از مدتی عکس‌های خصوصی‌ام را در یک سایت مدل دیدم؛ خیلی وحشتناک بود. با ادعاهای این دختر، بازپرس پرونده دستور رسیدگی به پرونده را داد و گشت‌های اینترنتی پلیس در 2 شاخه مخابراتی و فضای مجازی به ردیابی‌های تخصصی دست زدند و توانستند سرنخی از دختر جوانی به دست آورند که در پشت این نقشه‌های شوم قرار داشت.

تیم‌های اطلاعاتی با دستور بازپرس خروجی‌های رایانه‌یی را تحت نظر قرار دادند و توانستند محل دقیق این دزد رایانه را ردیابی کنند. وقتی پاتوق اینترنتی دزد فضای مجازی در تیررس پلیس دنیای رایانه‌یی قرار گرفت مشخص شد این دختر جوان از کافی‌نتی در شرق تهران نقشه شوم خود را به مرحله اجرا گذاشته است.

همزمان با ترسیم چهره فرضی متهم مشخص شد این هکر مدتی پیش با زن جوان همکار بوده است. با این سرنخ، دختر جوان به دادسرای جرایم رایانه‌یی فراخوانده شد و در برابر بازپرس پرونده لب به اعتراف باز کرد.

دختر 22 ساله که هنوز باور ندارد در دام پلیس گرفتار شده گفت: مدتی بود در یک شرکت ساختمانی استخدام شده بودم. هیچ‌کس در آنجا کار نمی‌کرد و تنها نیرویی که باید همه دستورات کارفرما را اجرا می‌کرد من بودم. هرگاه وارد شرکت می‌شدم سمیه پای میز کامپیوتر بود و با اینترنت کار می‌کرد. همیشه مدیرعامل، کارها را به دوش من می‌انداخت و سمیه در شرکت هیچ‌کاری نمی‌کرد ولی با این وجود همیشه حقوق و مزایایش نسبت به من بیشتر بود. سمیه زودتر از من استخدام شده بود و کارمندان شرکت احترام خاصی نسبت به وی داشتند. حسودیم می‌شد زودتر از همه به خانه می‌رفت و دیرتر از دیگر کارمندان سر کار حاضر می‌شد.

وقتی یک‌بار متوجه شدم عکس‌های خانوادگی‌اش را وارد فضای مجازی اینترنت کرده تا به دوستان و همکارانش نشان دهد نقشه شومی طراحی ‌کردم. یک روز که سمیه در دفتر حضور نداشت براحتی به رمز عبورش دسترسی پیدا کردم و عکس‌های خصوصی‌اش را برداشتم. با وجودی که مدتی بود آن عکس‌ها را در اختیار داشتم ولی سعی کردم آنها را منتشر نکنم تا اینکه از شرکت اخراج شدم.

عصبانی بودم با این همه کاری که برای آن شرکت ساختمانی انجام داده بودم نباید با من چنین رفتاری می‌کردند. می‌خواستم انتقامم را بگیرم به همین خاطر عکس‌های خصوصی سمیه را در سایت مدل منتشر کردم. تصور می‌کردم این سرقت، اینترنتی است و در دنیای مجازی، ماموران نمی‌توانند هکرها را به دام بیندازند. با ادعاهای این دختر انتقامجو تحقیقات از سوی بازپرس پرونده ادامه دارد.

باز هم خوبه مثل هیدروژن صفتان لافزن خود را کر نمی پندارد و از اعتقادات خرج نکرده!


خداوند لعنت کند کسانی را که منافقند و خود بین و دروغگو.
آنها که به قول مولا کلمه ای آموخته اند و در میان خلق افتاده اند
و آن را نقاب ریای خود کرده اند.

آنها که در پستوی به قول خودشان هزار تو لاف شجاعت می زنند!
همانها که آن قدر شجاعت دارند که...!


آمین

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 5 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 01:21 ب.ظ

امین کجایی؟!

یادت به خیر با این پستت جاودان شدی:!!

هیدروژن با این که وجوه مشترکی با بعضی از گروه ها داشت نتوانست در هیچ یک از گروه‌های جدولی تناوبی اجازه‌ی اقامت کسب کند. ابتدا به سراغ قلیایی‌ها رفت و با آن‌ها اظهار قومیّت کرد. قلیایی‌ها چون او را مانند خود پوشیده در اوربیتال دیدند و به خصوص شنیده بودند گاه او را با عنوان کاتیون نام می‌برند وی را در گروه خود پذیرفتند. حتی لیتیم اتاق فوقانی را به او اختصاص داد. امّا بعد حرکاتی از هیدروژن سر زد که باعث گفتگوها و ایجاد شک و تردیدها گردید.
لیتیم به سدیم گفت او گاه برای برقراری پیوندها با ما اظهار تمایل می‌کند. کِی این رسم بین ما بود؟
سدیم: شنیده‌ام H کاملاً عریان است و هیچ پوششی از الکترون ندارد. واقعاً بی‌شرمی نیست؟
لیتیم: اگر الکترون هم پیدا کند. گاز می‌شود, فرار می‌کند. او بندبشو نیست. ما عنصر گازی نداشتیم؟
سدیم: اگر H در فعالیت‌های الکترولیتی مانند ما به کاتد می‌رود یک نیرنگ است. شنیده‌ایم گاه در چهره‌ی هیدرید H و به طور مذاب به آند می‌رود.
لیتیم: پیوند ما با عناصر دیگر از جمله هالوژن‌ها یونی است. کووالانسی نیست. امّا او پیوند کووالانسی برقرار می‌کند.
سدیم: بلی ما در خانواده‌ی خود عنصری این گونه دورو نداریم. او گاه کاتیون و گاه آنیون می‌شود.
لیتیم: فعالیت ما در حالت فلزی زبانزد خاص و عام است. برّاق و رسانای الکتریسیته هم هستیم او چه شباهتی به ما دارد؟
سدیم: درست است او از تبار ما نیست. ما کِی آنیون شده‌ایم؟ باید عذرش را خواست.
هیدروژن سراغ خانواده‌ی هالوژن‌ها می‌رود و خود را منسوب به آن‌ها معرفی می‌کند و می‌گوید: من مانند فلوئوروکلر گازی شکل هستم. حتی با همة کوچکی و سبکی حجمی برابر آن‌ها اشتغال می‌کنم (4/22 لیتر), شما بیشترین تمایل وصلت را با قلیایی‌ها دارید. من هم بی‌میل نیستم. من به صورت ملکولی مانند شما دو اتمی هستم.
آن‌ها او را پذیرفتند, امّا زمانی بعد احساس می‌کنند این یک وجبی آن‌ها را فریب داده است, چرا که او کاهنده است و آن‌ها اکسنده. او چه ربطی به آن‌ها دارد. عذرش را می‌خواهند.
هیدروژن سراغ خانواده‌ی کربن می‌رود و اظهار هم‌بستگی می‌کند و می‌افزاید لایه‌ی ظرفیت من مانند لایه‌ی ظرفیت شما نیمه‌پر است. ما الکترونگاتیویته مشابه داریم و به جای پیوند یونی پیوند کووالانسی برقرار می‌کنیم. اما الماس و سیلیسیم با آن وقار و داشتن شبکه وسیع کووالانسی از ابتدا نسبتی بین خود و آن جزء ناچیز ندیدند و بی‌اعتنا طردش کردند. بلی هیدروژن از آن به بعد گوشه‌ی تنهایی برگزید و دانست کسی که چند چهره دارد تنها می‌ماند.

و از نشانه های لافزنان دروغزن آن است که الفاظی که آنها استفاده می کنند همه خوب است و امر به معروف است و دعا است و چه و چه و وقتی تو از همان الفاظ برایشان استفاده می کنی فحش است و ریا است و ...
الحق که برخی وقاحت از حد گذرانده اند! دست و پا می زنند. دست و پا زدنی.

استاد پنج‌شنبه 5 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 01:22 ب.ظ

امین سلام
کجایی؟!

هر چند با این پستت جاودانی امین.

هیدروژن با این که وجوه مشترکی با بعضی از گروه ها داشت نتوانست در هیچ یک از گروه‌های جدولی تناوبی اجازه‌ی اقامت کسب کند. ابتدا به سراغ قلیایی‌ها رفت و با آن‌ها اظهار قومیّت کرد. قلیایی‌ها چون او را مانند خود پوشیده در اوربیتال دیدند و به خصوص شنیده بودند گاه او را با عنوان کاتیون نام می‌برند وی را در گروه خود پذیرفتند. حتی لیتیم اتاق فوقانی را به او اختصاص داد. امّا بعد حرکاتی از هیدروژن سر زد که باعث گفتگوها و ایجاد شک و تردیدها گردید.
لیتیم به سدیم گفت او گاه برای برقراری پیوندها با ما اظهار تمایل می‌کند. کِی این رسم بین ما بود؟
سدیم: شنیده‌ام H کاملاً عریان است و هیچ پوششی از الکترون ندارد. واقعاً بی‌شرمی نیست؟
لیتیم: اگر الکترون هم پیدا کند. گاز می‌شود, فرار می‌کند. او بندبشو نیست. ما عنصر گازی نداشتیم؟
سدیم: اگر H در فعالیت‌های الکترولیتی مانند ما به کاتد می‌رود یک نیرنگ است. شنیده‌ایم گاه در چهره‌ی هیدرید H و به طور مذاب به آند می‌رود.
لیتیم: پیوند ما با عناصر دیگر از جمله هالوژن‌ها یونی است. کووالانسی نیست. امّا او پیوند کووالانسی برقرار می‌کند.
سدیم: بلی ما در خانواده‌ی خود عنصری این گونه دورو نداریم. او گاه کاتیون و گاه آنیون می‌شود.
لیتیم: فعالیت ما در حالت فلزی زبانزد خاص و عام است. برّاق و رسانای الکتریسیته هم هستیم او چه شباهتی به ما دارد؟
سدیم: درست است او از تبار ما نیست. ما کِی آنیون شده‌ایم؟ باید عذرش را خواست.
هیدروژن سراغ خانواده‌ی هالوژن‌ها می‌رود و خود را منسوب به آن‌ها معرفی می‌کند و می‌گوید: من مانند فلوئوروکلر گازی شکل هستم. حتی با همة کوچکی و سبکی حجمی برابر آن‌ها اشتغال می‌کنم (4/22 لیتر), شما بیشترین تمایل وصلت را با قلیایی‌ها دارید. من هم بی‌میل نیستم. من به صورت ملکولی مانند شما دو اتمی هستم.
آن‌ها او را پذیرفتند, امّا زمانی بعد احساس می‌کنند این یک وجبی آن‌ها را فریب داده است, چرا که او کاهنده است و آن‌ها اکسنده. او چه ربطی به آن‌ها دارد. عذرش را می‌خواهند.
هیدروژن سراغ خانواده‌ی کربن می‌رود و اظهار هم‌بستگی می‌کند و می‌افزاید لایه‌ی ظرفیت من مانند لایه‌ی ظرفیت شما نیمه‌پر است. ما الکترونگاتیویته مشابه داریم و به جای پیوند یونی پیوند کووالانسی برقرار می‌کنیم. اما الماس و سیلیسیم با آن وقار و داشتن شبکه وسیع کووالانسی از ابتدا نسبتی بین خود و آن جزء ناچیز ندیدند و بی‌اعتنا طردش کردند. بلی هیدروژن از آن به بعد گوشه‌ی تنهایی برگزید و دانست کسی که چند چهره دارد تنها می‌ماند.

۱۳ پنج‌شنبه 5 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 02:26 ب.ظ

به نام خدا

سلام بر استاد وجناب رحمانی

عجب دل پری دارید استاد؟

از کامنت های بسیار خوبتان تشکر میکنم مخصوصا صحبت های آقای قرائتی خیلی به دلم نشست.واقعا خدا کند که همگی ما علم مفید را بیاموزیم

آقای رحمانی کامنت فرمایش حضرت امیر(ع) به مالک خیلی زیبا بود

ممنون از شما

سلام

ممنونم
آخه بعضی وقتها لازمه بعضی چیزها به برخی لافزنان هتاک یادآوری بشه. وبرای اینها بهتر از کلام بزرگان دلیلی نیست. (هرچند خداوند بر دلهاشان مهر زده)

مولا ع وقتی ابن عباس را به سوی خوارج فرستاد فرمود با آنها با یادآوری رفتار پیامبر ص سخن بگو (چون امکان تاویل شیطانی خود را ندارند)

سلمان رحمانی پنج‌شنبه 5 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 03:44 ب.ظ

به نام خدا

به نام خداوند بخشنده مهربان
پناه می برم به خدا از شر شیطان رانده شده

«و مِنَ الناسِ مَن یقولُ امَنّا بِاللهِ وَ بِالیومِ الاخِرِ و ما هُم بِمُومِن» (8)

«و از مردم (منافق) کسانی است که گویند ما ایمان آوردیم به خدا و روز بازپسین، نیستند ایشان ایمان آورندگان.»

«یُخادِعونَ اللّهَ و الذینَ امنوا و ما یُخادعونَ الا اَنفُسَهُم و ما یَشعُرُون »(9)

«(به گمان خود) فریب می دهند خدا و آنان که ایمان آورده اند در حالیکه فریب نمی دهند مگر خودشان را (و این خود فریفتن را) درک نمی کنند.»

«فی قلوبِهِم مَرَضٌ فَزادَهُمُ اللهُ مَرَضًا وَ لَهُم عذابٌ الیمٌ بما کانوا یَکذِبونَ» (10)

«در دلهای آنان مرض (انفاق) است. پس خدا بر مرض آنها افزود و آنانرا عذاب دردناکی است، بسبب آنکه دروغ می گویند.»

«وَ اِذا قیلَ لَهُم لا تُفسِدوا فی الارضِ قالوا انَّما نحنُ مصلحون» (11)

«و چون به آنان گفته می شود فساد نکنید بر روی زمین، گویند جز این است که ما اصلاح کنندگانیم.»

«اَلا اِنَّهُم هُمُ المُفسدونَ وَلکِن لا یَشعُرونَ» (12)

«آگاه باشید که آنان فساد کنندگانند ولی خود نمی دانند.»

سوره بقره٬ آیات ۱۲-۸

راست و درست گفت خداوند والامرتبه و والا مقام.

الهوئی پنج‌شنبه 5 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 07:24 ب.ظ

سلام آقای رحمانی
خوشحالم از اینکه باز هم حضور شما رو تو جمع اهلی صندوقچه می بینم
برای روح پدربزرگتون هم رحمت ومغفرت از درگاه الهی مسئلت دارم
پدر و مادر چون اسباب خلقتند و به نوعی "رب صغیر" پس در اعمال نیک ما شریکند،و به همین دلیل از خداوند متعال خواستارم که همه ما رو و به خصوص شما رو "باقیات صالحات" اونها و حتی آبا و اجدادمون قرار بده

آمین

اگر لافزنان متکبر به شما نتوپند!

سلمان رحمانی جمعه 6 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 12:07 ب.ظ

به نام خدا
درود بر استاد گرامی و دوستان عزیز
خدا قوت

سلام نیمای عزیز
ممنون از پیام تسلیتت. سپاس بسیار دارم. شما لطف دارید و بزرگواری می فرمایید.
ممنون از حضورت.
باشد که خداوند رحمان و رحیم ما را مورد بخشش و رحمت خود قرار دهد و اموات شما رو هم بیامرزد.

مرحوم حجازی از معدود ورزشکاران مردمی بود که به اعتقاداتش عمل می کرد و هیچگاه در مقابل فشارهای جانبی به مردم پشت نکرد و خود را تسلیم پست و مقام نکرد. رمز جاودانگی و محبوبیتش همین است.
بازم ازت ممنونم
بازم به ما سر بزن.
یا علی

درود بر استاد گرانقدر
سرافرازمان می کنید. بسیار خرسند و خشنود می شویم از حضور بزرگان در کلبه ی حقیر خود.
بازم تشریف بیاورید. بهره می بریم.
استاد عزیز می خواستم بگم که چون تعداد نظرات این کلبه به طلف بزرگواری دوستان از مرز گذر کرده است٬ جهت ساخت کلبه جدید صبر کنید٬ البته دخالت در امور نمی کنم و هرطور که صلاح بدانید ولی فکر کنم که بهتر باشه!!!
با سپاس فراوان
یا علی

درود بر ۱۳ گرامی
خیلی ممنون
شما لطف دارید
آنهم حکایتی داشت ۱۳
نیاز بود. اول برای محک خودم و برای خیلی چیزهای دیگه.
بگذریم
از اینکه تشریف می آورید ممنونم.
بازم به ما سر بزنید و ما را از نوشته های مفیدتان بهره مند گردانید.
پیروز و سربلند در پناه خدا
یا علی

سلام خانم الهوئی گرامی
خیلی خوش آمدید
ممنونم
باشد که خداوند بزرگ و بلند مرتبه همه ی ما را قرین رحمت بیکرانش گرداند.
خانم الهوئی عزیز قدیمی تر ها انسان های بسیار معتقدی بودند. روح بزرگ و خدایی داشتند و تنها از خداوند یاری می جستند و به غیر از او امیدی نداشتند. چنین اخلاق و بینشی آنها را از هرگونه تملق و وابستگی به مال دنیا دور می کرد. باشد که ما هم اینگونه باشیم.
بازم به کلبه ی ما سر بزنید.
راستی شاد باش مرا از برای قبولی اتان در آزمون ارشد پذیرا باشید. هرچند که دیر است ولی صمیمانه است. همانطور که سال قبل که در خدمتتان بودم گفتم٬ شما و دوستان دیگر (خانم ارمز و مهدوی) محققان خوبی می شوید. چرا که پیگیر کارتان با جدیت بودید. باشد که به یاری خدا در کارتان پیروز و کامیاب شوید.
شادمان می گردیم از حضورتان
در پناه خدا سرافراز و سربلند باشید
یا علی

چشم سلمان صبر می کنیم
گفته بودم به خاطر لطف خدا و استقبال دوستان سقف را بالا می بریم.
کسی که طالب مطالب زیبا باشد می یابدش چه در صفحه اول چه جای دیگر.


بله نظرت را راجع به این سه بزرگوار قبول دارم. ان شاالله موفق باشند.

ممنون

سلمان رحمانی جمعه 6 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 08:42 ب.ظ


ما همیشه صداهای بلند را می شنویم٬ پر رنگ ها را می بینیم٬ سخت ها را می خواهیم غافل از آنکه خوبان آسان می آیند٬ بی رنگ می مانند و بی صدا می روند.

سلمان رحمانی جمعه 6 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 08:51 ب.ظ

به نام خدا

گاهی گمان نمی کنی ولی خوب می شود
گاهی نمی شود که نمی شود که نمی شود

گاهی هزار دوره دعا بی اجابت است
گاهی نگفته قرعه به نام تو می شود

گاهی گدای گدایی و بخت نیست
گاهی تمام شهر گدای تو می شود.

غریب جمعه 6 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 09:01 ب.ظ


گفتم خدایا از همه دلگیرم٬ گفت: حتی از من؟

گفتم خدایا دلم را ربودند٬ گفت: پیش از من؟

گفتم خدایا تنهاترینم٬ گفت: پس من؟

گفتم خدایا کمک خواستم٬ گفت: از غیر از من؟

گفتم خدایا دوستت دارم٬ گفت پیش از من؟

ماهور شنبه 7 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 11:30 ق.ظ

در زندگی مانند عقاب باشیم
عمر عقاب از همه پرندگان نوع خود درازتر است
عقاب می تواند تا 70 سال زندگی کند.
ولی برای اینکه به این سن برسد باید تصمیم دشواری بگیرد.
زمانی که عقاب به 40 سالگی می رسد:
چنگال های بلند و انعطاف پذیرش دیگر نمی توانند طعمه را گرفته را نگاه دارند.
نوک بلندو تیزش خمیده و کند می شود
شهبال های کهن سالش بر اثر کلفت شدن پرها به
سینه اش می چسببند و پرواز برای عقابل دشوار می گردد.
در این هنگام عقاب تنها دو گزینه در پیش روی دارد.
یاباید بمیرد و یا آن که فراینددردناکی را که 150 روز به درازا می کشد پذیرا گردد.
برای گذرانیدن این فرایند عقاب باید به نوک کوهی که در آنجا آشیانه دارد پرواز کند.
در آنجا عقاب نوکش را آن قدر به سنگ می کوبد تا نوکش از جای کنده شود.
پس از کنده شدن نوکش ٬ عقاب باید صبر کند تا نوک تازه ای در جای نوک کهنه رشد کند ٬ سپس باید چنگال 4 پیش را از جای برکند.
زمانی که به جای چنگال های کنده شده ٬ چنگال های تازه ای در آیند ٬ آن وقت عقابل شروع به کندن همه پرهای قدیمی اش می کند.
سرانجام ٬ پس از 5 ماه عقاب پروازی را که تولد دوباره نام دارد آغاز کرده ...
و 30 سال دیگر زندگی می کند.


چرا این دگرگونی ضروری است؟؟؟
بیشتر وقت ها برای بقا ٬ ما باید فرایند دگرگونی را آغاز کنیم.
گاهی وقت ها باید از خاطرات قدیمی ٬ عادتهای کهنه و سنتهای گذشته رها شویم.
تنها زمانی که از سنگینی بارهای گذشته آزاد شویم می توانیم از فرصتهای زمان حال بهره مند گردیم.

ماهور شنبه 7 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 11:41 ق.ظ

صدا کن مرا
صدای تو خوب است
صدای تو سبزینه آن گیاه عجیبی است
که در انتهای صمیمیت حزن می روید
در ابعاد این عصر خاموش
من از طعم تصنیف درمتن ادراک یک کوچه تنهاترم
بیا تابرایت بگویم چه اندازه تنهایی من بزرگ است
و تنهایی من شبیخون حجم ترا پیش بینی نمی کرد
و خاصیت عشق این است
کسی نیست
بیا زندگی را بدزدیم آن وقت
میان دو دیدار قسمت کنیم
بیا با هم از حالت سنگ چیزی بفهمیم
بیا زودتر چیزها را ببینیم
ببین عقربک های فواره در صفحه ساعت حوض
زمان را به گردی بدل می کنند
بیا آب شو مثل یک واژه در سطر خاموشی ام
بیا ذوب کن در کف دست من جرم نورانی عشق را
مرا گرم کن
و یک بار هم در بیابان کاشان هوا ابر شد
و باران تندی گرفت
و سردم شد آن وقت در پشت یک سنگ
اجاق شقایق مرا گرم کرد
در این کوچه هایی که تاریک هستند
من از حاصل ضرب تردید و کبریت می ترسم
من از سطح سیمانی قرن می ترسم
بیا تا نترسم من از شهرهایی که خاک سیاشان چراگاه جرثقیل است
مرا باز کن مثل یک در به روی هبوط گلابی در این عصر معراج پولاد
مرا خواب کن زیر یک شاخه دور از شب اصطکاک فلزات
اگر کاشف معدن صبح آمد صدا کن مرا
و من در طلوع گل یاسی از پشت انگشت های تو بیدار خواهم شد
و آن وقت حکایت کن از بمبهایی که من خواب بودم و افتاد
حکایت کن از گونه هایی که من خواب بودم و تر شد
بگو چند مرغابی از روی دریا پریدند
در آن گیر و داری که چرخ زره پوش از روی رویای کودک گذر داشت
قناری نخ زرد آواز خود را به پای چه احساس آسایشی بست
بگو در بنادر چه اجناس معصومی از راه وارد شد
چه علمی به موسیقی مثبت بوی باروت پی برد
چه ادراکی از طعم مجهول نان در مذاق رسالت تراوید
و آن وقت من مثل ایمانی از تابش استوا گرم
ترا در سر آغاز یک باغ خواهم نشانید




الهوئی شنبه 7 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 05:08 ب.ظ

سلام
جناب آقای رحمانی
خیلی سپاسگذارم از محبت شما، البته من که قبولیم هنوز لب مرزه ولی دوستان عزیزم خانم ارمز و خانم مهدوی واقعا گل کاشتن، امیدوارم بهترین فرصتها پیش روی هم ایشان و هم شما قرار بگیره و هم خوب بتونید از اون فرصتها استفاده کنید.
لافزن دروغگوی ریاکار هر چه می خواد بگه، اما مطمئن باشه جز به خودش ضرر نمیزنه، و در عوض برای افرادی مثل شما گرچه تلخه ولی مطمئنا سودمنده چون " لقمان را پرسیدند ادب از که آموختی گفت از بی ادبان، هر چه از ایشان در نظرم ناپسند افتاد از آن پرهیز کردم" در ضمن وقتی همچین کسانی با این صفات که شناخته شده ی جمعند، علیه کسی حرف میزنن باعث افزایش اعتبار و نیک شناخته شدن او میشن.

استاد گرامی از بابت حسن ظنی که به ما دارید سپاسگذارم.
در پناه الطاف الهی، سربلند باشید و برقرار

سلمان رحمانی یکشنبه 8 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 02:42 ق.ظ

به نام خدا
درود بر استاد گرامی همه ی شیمیدانان عزیز
خدا قوت

سلام بر ماهور عزیز
خیلی خوش آمدی
ممون از حضورت و نظراتت
حضورتان موجب دلگرمی ماست
بازم به ما سر بزنید
یا علی

سلام بر غریب!!!
اینجا کسی غریب نمی مونه!!
بازم به ما سر بزن
خوشحال میشیم
یا علی

درود بر خانم الهوئی عزیز
خیلی خوش آمدید
شما بزرگوارید
به یاری خدا همیشه پیروز و سربلند در پناه خدا باشید
یا علی

استاد یه سوال:
اگه حتی در خیال مزاحم کسی بشیم و یا در خیال و رویا گناه کنیم حکمش چیست؟؟؟

سلام سلمان
نمی دانم باید با متخصص مشورت کرد
اما به نظرم برخی فکرهای بد تا به مرحله عمل نرسند گناه نباشند.
از متخصص باید بپرسی.

البته بعضی که خیلی متخصصند!!!

ماهور دوشنبه 9 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 09:50 ق.ظ

امشب کسی به سیب دلم ناخنک زده است
بر زخم های کهنه قلبم نمک زده است
این غم نمی رود بخدا از دلم مخواه
خون است اینکه بر جگر من شتک زده است
قصدم گلایه نیست خودت جای من ببین
ما را فقط نه دوست ،نه دشمن ، فلک زده است
امروز هم گذشت و دلت میهمان نشد
بر سفره ای که نان دعایش کپک زده است
هر شب من آن غریبه ای که باور نمی کند
نامرد روزگار به او هم کلک زده است
دارد به باد مب سپرد این پیام را
سیب دلم برای تو ای دوست لک زده است

چه شعر زیبایی
چه کسی گفته حافظ و سعدی تمام شدند؟!
از کیست؟

غلامی( شازده کوچولو) دوشنبه 9 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 11:39 ق.ظ

سلام استاد خوبم
ممنون از محبت شما، امیدوارم روزهای خوبی رو در صندوقچه با هم داشته باشیم

به نام خدا
سلام
روزهای خدا همه خوبند
این ماییم که با خودخواهی ها روزهای خدا را خراب می کنیم و در حقیقت کفران می کنیم.
امیدوارم کسانی که به هر دلیلی (اصلا فرض کنید سلیقه شخصی!) راهی در صندوقچه ندارند شمشیر کین به روی شما نکشند. همانها که اگر پایش بیفتد با تئاتر هم مشکل خواهند داشت!

ممنون که باری از صندوقچه بر می دارید.

ماهور دوشنبه 9 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 02:42 ب.ظ

سلام استاد.خوب هستین؟
این شعر یکی از بچه های فیزیک همین جاست

سلام
خدا را شکر

آفرین آفرین
ممکن است به اوبگویید لطفا یک روز ملاقاتش کنم؟

ماهور دوشنبه 9 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 03:13 ب.ظ

مرا مهر سیه چشمان ز سر بیرون نخواهد شد
قضای آسمان است این و دیگرگون نخواهد شد
رقیب آزارها فرمود و جای آشتی نگذاشت
مگر آه سحرخیزان سوی گردون نخواهد شد
مرا روز ازل کاری بجز رندی نفرمودند
هر آن قسمت که آن جا رفت از آن افزون نخواهد شد
خدا را محتسب ما را به فریاد دف و نی بخش
که ساز شرع از این افسانه بی‌قانون نخواهد شد
مجال من همین باشد که پنهان عشق او ورزم
کنار و بوس و آغوشش چه گویم چون نخواهد شد
شراب لعل و جای امن و یار مهربان ساقی
دلا کی به شود کارت اگر اکنون نخواهد شد
مشوی ای دیده نقش غم ز لوح سینه حافظ
که زخم تیغ دلدار است و رنگ خون نخواهد شد

سلمان رحمانی دوشنبه 9 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 03:14 ب.ظ

به نام خدا
درود بر استاد گرامی و شیمیدانان عزیز
خدا قوت

سلام ماهور عزیز
خیلی ممنون از اینکه لطف می کنی و تشریف می آوری
شعر زیبا و دلنشینی است

«امروز هم گذشت و دلت میهمان نشد
بر سفره ای که نان دعایش کپک زده است»

بازم به ما سر بزنید
در پناه خدا پیروز و کامیاب باشید

سلام شازده کوچولو
نام زیبایی انتخاب کرده اید
به یاری خدا سربلند و سرافراز باشید
بازم به ما سر بزنید
یا علی

سلمان رحمانی دوشنبه 9 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 03:26 ب.ظ


آنجا که نظرگاه دل درویش است

سرمایه و آب زندگانی بیش است

زنهار میازار دل درویشان

درویش خدا نیست، خدا درویش است

چقدر خوبه که انسان به درجه ای از ایمان و اعتقاد برسد که نشانه هایی که خدا در زندگی اش قرار می دهد را بشناسد و از آنها درس بگیرد.
آنها را سرلوحه ی کارش قرار دهد.
رسیدن به درجه ای از شناخت که به اتفاقات زندگی به دیده ی درس بنگری که خداوند می خواهد موضوعی را برایت آشکار و ثابت کندو
پروردگار مهربانم سپاس بیکران
یا علی

مرتضی دوشنبه 9 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 05:49 ب.ظ

به نام خدا
سلام سلمان
دلم برات تنگ شده!!!
به خودم گفتم چند وقتی است که از حال و احوالت بی خبرم بیام و سرو گوشی آب بدم که با سوالت رو به رو شدم. اگه اجازه می دی جواب بدم؟
البته بگمآ اون متخصصی که استاد گفت من نیستم فقط قبلا کسی این سوال رو به گونه ای متفاوت جواب داده بود

ایام محرم بود که سخنران هیئتمون گفت:
امام هادی (ع) می فرمایند: می دانید چرا به ما معصوم می گویند؟ چون حتی فکر انجام گناه هم نمی کنیم.
بعد اون حاج آقا اضافه کرد:
ایهالناس فکر به گناه٬ گناه نیست مثلا اگه تو خیالاتت به زنا فکر می کنی معصیتی برایت نوشته نمی شود تا زمانی که عملی نشود.

سلمان جان خودت بهتر می دانی که آدمها اول فکر دزدی به سرشون می زنه بعد می رن دنبال سرقت و غارت و ...
امام هادی (ع) اینجا به ما آموختند که اگه می خواهیم ژاک و معصوم باشیم نباید حتی به گناهی فکر کنیم چون این اولین امی است که شیطان برای گمراه کردنمون برمی داره

حالا بگو خودت چطوری؟
از آزمایشگاه ها٬ امتحانات٬ تمرین پژوهش بچه ها بالاخص منتظر عزیزم و کارای دکتری ات چه خبر؟

وای چقدر سوال شد٬ هر کدوم رو دوست داشتی جواب بده

راستی استاد می دانید کنگره همدان و کنفرانس شیمی معدنی پشت سر هم هستن؟
همدان ۱۳-۱۵ شهریور
کرمانشاه ۱۶-۱۷ شهریور

اگه واسه کرمانشاه هم بدین یه تیر و دو نشون میشه
با یه سفر می شه دو جا ارائه داد

همدان هم گویا هر نفر ۳ تا مقاله شده!!!
منتظر هم با خودم می برم. اگه تعداد مقلاتتون زیاد شد اون می تونه ارائه بده (آخه چه مقاله داشته باشه و چه نباشه اونجا هست)
در هر حال گفتم مطلع باشید که آب گل آلودی هست و ماهی که ماشالله فراوونه
البته می دونم که کارهای خیلی مهمتری از این کنفرانس ها دارید

خدا پشت و پناهتون

الهوئی دوشنبه 9 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 11:52 ب.ظ

سلام بر استاد گرامی و دوستان بزرگوار
داشتم از این طرفا رد می شدم، گذرم رسید به سؤال شما آقای رحمانی و به جواب آقای صفردوست؛ واقعا جواب خوبی دادند.
با اجازه من هم یک قسمت بهش اضافه می کنم که البته حکم نیست ، حکمته؛ یک حدیث از حضرت امام رضا (ع). ایشان می فرمایند:
مواظب افکارت باش که عقایدت را می سازد،
مواظب عقایدت باش که گفتارت می شود،
مراقب گفتارت باش که رفتارت را می سازد،
مراقب رفتارت باش که عادتت می شود
و مراقب عادتت باش که سرنوشتت را می سازد.

انشاءا... به لطف خداوند در زمره عاقبت و آخرت به خیرها قرار بگیریم

ماهور سه‌شنبه 10 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 02:22 ب.ظ

اولین روز بارانی را به خاطر داری؟
غافلگیر شدیم چتر نداشتیم خندیدیم دویدیم وبه شالاپ شلوپ های گل آلود عشق ورزیدیم

دومین روز بارانی چطور؟پیش بینی اش را کرده بودی چتر آورده بودی و من غافلگیر شدم سعی می کردی من خیس نشوم و شانه سمت چپ تو کاملا خیس بود

و سومین روز چطور؟گفتی سرت درد می کند و حوصله نداری سرما بخوری چتر را کامل بالای سر خودت گرفتی و شانه راست من کاملا خیس شد. وچند روز پیش را چطور؟به خاطر داری؟که با یک چتر اضافه آمدی و مجبور بودیم برای اینکه پین های چتر توی چش و چالمان نرود دو قدم از هم دورتر راه برویم...فردا دیگر برای قدم زدن نمی آیم تنها برو..

دکتر علی شریعتی



مرتضی سه‌شنبه 10 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 07:51 ب.ظ

به نام خدا
سلام به همه

با سپاس از خانم الهوئی عزیز
باید اصلاح کنم که اون حدیث یا حکمت از مولای متقیان امیرمومنان علی بن ابی طالب (ع) است

همین را خواستم بگم و سلامی عرض کرده باشم

استاد یه سوال بپرسم؟
تا کجا باید حرمت و احترام یک استاد را نگه داشت؟
اگه استادی حرفی زد و قولی داد و فردا دبه کرد و زیرش زد باید چه کرد؟

یا علی

به نام خدا
سلام

۱-استاد واقعی دبه نمی کند و زیر حرفش نمی زند. به حاج ملا علی می گویند طلبه ای دزدی کرده می گوید این طور نگویید بگویید دزدی طلبه شده.

۲-در فرض صحت سوال باید صریحا از او بپرسی تا توضیح بدهد.

۳-شاید برداشت تو یا او اشتباه بوده.

۴-شاید کسی با اصرار زیاد به نظر خود از کسی قولی گرفته و به نظر آن فرد قولی در میان نبوده.

۵-اگر واقعا بر تو اثبات شد که عامدانه خدای ناکرده دروغ گفته ضمن احترام در روابطت با او می توانی تجدید نظر کنی.



امام حسین ع
مردم بنده دنیایند و دین را تا وقتی می خواهند که به کار دنیایشان سامان دهد.

الهوئی چهارشنبه 11 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 06:55 ب.ظ

سلام بر اهالی کلبه
سلام آقای صفردوست، از بابت ارهنمایی ارزشمندی که فرمودید خیلی سپاسگزارم

سلمان رحمانی چهارشنبه 11 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 07:13 ب.ظ

به نام خدا
درود بر همگی

مژده مژده «زده
آخرین خبر
آخرین خبر
یه خبر خوب و مسرت بخش
به خبری که هم اکنون به دستم رسید گوش فرا دهید:

حسین دهقان٬ همان موجود رتبه ی ۴ در آزمون دکتری ۹۰ با سربلندی و سرافرازی در دانشگاه های بابلسر (آلی)٬ سمنان (آلی)٬ تحصیلات تکمیلی زنجان (تجزیه و آلی) و رازی کرمانشاه (آلی) دعوت به مصاحبه شدند.
حسین عزیز تبریک صمیمانه مرا از راه دور بپذیر.
شایستگی اخلاقی و توانایی علمی آنرا داری.
به یاری خدا در زندگی ات همیشه سربلند باشی
سربلندمان کردی
بهت افتخار می کنم و با غرور میگم منم هم ورودی حسین دهقانم.
از دیگر دوستانم هنوز خبری ندارم.
در صورت اطلاع یافتن بدون فوت وقت خبر می دهم.
از دیگر دوستان هم تقاضا دارم که خبرهای در این زمینه را اطلاع رسانی کنند.

یا علی

تبریک صمیمانه

سلمان رحمانی چهارشنبه 11 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 08:04 ب.ظ

به نام خدا
درود بر استاد گرامی و همه ی عزیزان
خدا قوت

سلام مرتضی عزیز
ممنون از احوالپرسی ات. بسیار سپاسگزارم.
ببخشید که دیر پاسخ دادم.

خدا رو شکر می گذرد. خوبم. کمی سرم خلوت تر شده است و می توانم به کارهای روزمره ام تا حدودی برسم.
همچنین می توانم کمی بیشتر به آزمایشگاه بروم و در کنار میز کارم با مواد دوست داشتنی ام دست و پنجه نرم کنم و برای ۳-۴ سال دیگه با هم عهد و پیمون ببندیم تا به بهترین شکل در خدمت هم باشیم.

دوستان تمرین پژوهش هم خوبند. می آیند و منم در خدمتشان هستم. کار منتظر گرامی از دیگران بهتر پیش می رود. بتوانیم ترکیب محصول را خالص کنیم و ازش طیف بگیریم که خیالمان راحت شود بعدش تست های بهینه سازی را با هم تکمیل می کنیم تا در حد یه مقاله برسد.
فعلا با تی ال سی خوب پیش میره.

در کل خدا رو شکر. خوبم.
تو چه خبر؟ خوش می گذره؟ کارت ردیف شد؟
کی می خوای به ما شام بدی؟ ببین من همیشه سمنان هستما!!! نمی تونی در بری. اگه خودتم نخوای منتظر به من میگه!!!
شوخی کردم.
ما فقط سلامتی و شادمانی ات را می خواهیم و دیگر هیچ.
از شما و منتظر به ما رسیده. می دونی منظورم چیه دیگه!!!
ان شا الله همیشه شاد و سربلند باشید و در کنار هم زندگی سراسر شادی و عزت داشته باشد
یا علی

سلمان رحمانی چهارشنبه 11 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 08:11 ب.ظ

به نام خدا
درود بر همگی

سلام خدمت خانم الهوئی عزیز
سپاس بیکران از برای حضورتان
خوشحال میشیم از حضور دوستان قدیمی
بازم به ما سر بزنید
یا علی

سلام ماهور عزیز
سپاس از برای حضورت
لطف بسیار دارید
ممنونم
بازم به ما سر بزنید
موجب شادی ماست
یا علی

سلام مرتضی عزیز
گفتی دبه یاد یه جریانی افتادم که ۶ ماه تلاش و زحمتمون رو به باد دادند وهیچ امتیازی برایمان نداشت.
حیف که ساختار شکنی می شود وگرنه حکایتش را می گفتم!!!
یا علی

شمسی پنج‌شنبه 12 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 12:31 ب.ظ

تعبیری زیبا در
کلام حاج آقا دولابی





حاج محمد اسماعیل دولابی در تعبیری زیبا از وظایف منتظران در دوران غیبت می‌گوید: پدری چهار تا بچه را گذاشت توی اتاق و گفت این‌جا‌ را مرتب کنید تا من برگردم. خودش هم رفت پشت پرده. از آن‌جا نگاه می‌کرد می‌دید کی چه کار می‌کند، می‌نوشت توی یک کاغذی که بعد حساب و کتاب کند

یکی از بچه‌ها که گیج بود، حرف پدر یادش رفت. سرش گرم شد به بازی. یادش رفت که آقاش گفته خانه را مرتب کنید.

یکی از بچه‌ها که شرور بود شروع کرد خانه را به هم ریختن و داد و فریاد که من نمی‌گذارم کسی این‌جا را مرتب کند.

یکی که خنگ بود، ترسید. نشست وسط و شروع کرد گریه و جیغ و داد که آقا بیا، بیا ببین این نمی‌گذارد، مرتب کنیم.

اما آنکه زرنگ بود، نگاه کرد، رد تن آقاش را دید از پشت پرده. تند و تند مرتب می‌کرد همه‌جا را. می‌دانست آقاش دارد توی کاغذ می‌نویسد. هی نگاه می‌کرد سمت پرده و می‌خندید. دلش هم تنگ نمی‌شد. می‌دانست که آقاش همین ‌جاست. توی دلش هم گاهی می‌گفت اگر یک دقیقه دیر‌تر بیاید باز من کارهای بهتر می‌کنم.

آن بچه‌ شرور همه جا را هی می‌ریخت به هم، هی می‌دید این خوشحال است، ناراحت نمی‌شود. وقتی همه جا را ریخت به هم، آن وقت آقا آمد.


. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .


ما که خنگ بودیم، گریه و زاری کرده بودیم، چیزی گیرمان نیامد. او که زرنگ بود و خندیده بود، کلی چیز گیرش آمد. زرنگ باش. خنگ نباش. گیج نباش. شرور که نیستی الحمدلله. گیج و خنگ هم نباش. نگاه کن پشت پرده رد آقا را ببین و کار خوب کن. خانه را مرتب کن، تا آقا بیاید.

انشاءالله

سلام
ببخشید بابت تاخیر
چندروزی جایتان خالی مسافرت بودم.

ماهور پنج‌شنبه 12 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 04:16 ب.ظ

زشت اما دوست داشتنی!!
جولیا زشت بود و کریه المنظر، ب...ا دندان هایی نامتناسب که اصلا به صورت جولیا نمی آمدند. اولین روزی که جولیا به مدرسه ما آمد هیچ دختری حاضر نبود کنار او بشیند. یادم هست همان روز ژانت دوست صمیمی خواهر من که دختر بسیار زیبایی بود مقابل جولیا ایستاد و از او پرسید:

(آیا میدانی زشت ترین دختر این کلاس هستی؟)

همه از این جمله ژانت خنده شان گرفت. حتی بعضی از پسر های کلاس در تصدیق حرف ژانت سر تکان دادند و ویلیام که همیشه خودش را برای ژانت لوس میکرد اضافه کرد: (حتی بین پسرها)
اما جولیا با نگاهی مملو از مهربانی و عشق در جواب ژانت جمل هایی گفت که باعث شد همان روز اول تمام دختران کلاس احترام جولیا را بیشتر از ژانت حفظ کنند! جولیا جواب داد:

(اما ژانت تو بسیار زیبا و جذاب هستی).


در همان هفته اول جولیا محبوب ترین و خواستنی ترین عضو کلاس شد و کار به جایی رسید که برای اردوی آخر هفته همه می خواستند جولیا با آنها هم گروه باشد. او برای هر کس اسم مناسبی انتخاب کرده بود . به یکی میگفت چشم عسلی و به دیگری لقب ابرو کمانی داده بود.حتی به آقای ساندرز معلم کلاس لقب خوش اخلاق ترین و باهوش ترین معلم دنیا را داده بود. ویژگی برجسته جولیا در تعریف و تمجید هایش از دیگران بود که واقعا به حرف هایش ایمان داشت و دقیقا به جنبه های مثبت شخصیت هر فرد اشاره میکرد. مثلا به من میگفت بزرگترین نویسنده دنیا و به سیلویا خواهرم میگفت بزرگترین آشپز دنیا! و حق هم داشت. آشپزی سیلویا حرف نداشت و من تعجب کرده بودم که چگونه جولیا در همان هفته اول متوجه این موضوع شده بود.

سال ها بعد جولیا به عنوان شهردار شهر کوچک ما انتخاب شد و من بعداز ده سال وقتی با او برخورد کردم بی توجه به قیافه و صورت ظاهریش احساس کردم شدیدا به او علاقه مندم. جولیا فقط با تعریف ساده از خصوصیات مثبت افراد در دل آنها جای باز میکرد.
5 سال پیش وقتی که برای خواستگاری جولیا رفتم دلیل علاقه ام را جذابیت سحر آمیزش خواندم و او با همان سادگی و وقار همیشگی اش گفت:
(برای دیدن جذابیت یک چیز، باید قبل از آن جذاب بود )
و من بلافاصله و بدون هیچ تردیدی در همان اتاق شهرداری از او خواستگاری کردم.
در حال حاضر من ازجولیا یک دختر سه ساله به نام آنجلا دارم. آنجلا بسیار زیباست و همه از زیبایی صورت او در حیرتند.
روزی مادرم از جولیا راز زیبایی آنجلا را پرسید و جولیا در جوابش گفت:
(من زیبایی چهره دخترم را مدیون خانواده پدری او هستم)
و مادرم روز بعد نیمی از دارایی های خانواده را به ما بخشید.

سلام
ببخشید بابت تاخیر
چندروزی جایتان خالی مسافرت بودم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد