کلبه ۱۳ شماره ۳

به نام خدا 

سلام به همه خصوصا ۱۳ عزیز 

 

لطفا ۱۳ ما را از مطالب زیبایش کماکان بهره مند کند. 

و سایر دوستان از نظرات پربارشان ما را محروم نکنند.  

ممنون 

استاد

نظرات 100 + ارسال نظر
۱۳ جمعه 7 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 09:49 ب.ظ

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ ﴿1﴾

الحَمْدُ للّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ ﴿2﴾

الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ ﴿3﴾

مَالِکِ یَوْمِ الدِّینِ ﴿4﴾

إِیَّاکَ نَعْبُدُ وإِیَّاکَ نَسْتَعِینُ ﴿5﴾

اهدِنَا الصِّرَاطَ المُستَقِیمَ ﴿6﴾

صِرَاطَ الَّذِینَ أَنعَمتَ عَلَیهِمْ غَیرِ المَغضُوبِ عَلَیهِمْ وَلاَ الضَّالِّینَ ﴿7
معنی:

به نام خداوند رحمتگر مهربان (1)


ستایش خدایى را که پروردگار جهانیان (2)


رحمتگر مهربان (3)


[و] خداوند روز جزاست (4)


[بار الها] تنها تو را مى‏پرستیم و تنها از تو یارى مى‏جوییم (5)


ما را به راه راست هدایت فرما (6)


راه آنان که گرامى‏شان داشته‏اى نه [راه] مغضوبان و نه [راه] گمراهان (7)







اگر واقعا تنها او را بپرستیم
و تنها از او یاری بجوییم...

خودم را می گویم.

۱۳ جمعه 7 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 09:53 ب.ظ

به نام خدا
سلام استاد گرامی
ممنونم که بازهم افتخار دادید تا در خدمت شما درس پس بدم
امیدوارم که همیشه تا ظهور اقامون در کنار هم باشیم
راستی دلم برای اقای صفر دوست هم تنگ شده به نظرم شریک خوبیه
راستی استاد چند روز دیگه مونده تا ارتباط من با شما از طریق وبلاگ به یکسالگی برسه یعنی روز ۱۳ خرداد

موفق باشید

سلام
ممنون
ما بدان مقصد عالی نتوانیم رسید
هم مگر پیش نهد لطف شما گامی چند

آری مرتضی شریک خوبی است.

آری زمان است که ما را یک سال به مرگ نزدیکتر کرده است.

مرتضی شنبه 8 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 12:04 ب.ظ

سلام ۱۳
ممنون از لطفت همتون
ما هم دلمون تنگ شده اما نیستید
خوب بحث یه طرفه هم که فایده ای نداره
در هر حال ۱۳ من به عنوان یه شریک (بد) هر روز میام اینجا و همه نظراتو می خونم. شده نظرتو بی جواب بذارم؟
حالا این دلتنگی ات از نبودن من بوده یا از غیبت چند هفته ای خودت؟
راستی کلبه ات رو خیلی جالب شروع کردی


یا علی

۱۳ شنبه 8 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 06:46 ب.ظ

به نام خدا
سلام اقای صفر دوست
البته من هم در بیشتر این مدت هم به این صندوقچه وهم به صنوقچه اولی سر میزدم و نظرات رو می خوندم.راستش اگه کم پیدا بودم به خاطر این بود که نظری برای گفتن نداشتم و یا اینکه لزومی برای دادن نظر خودم نمیدیدم.

یا حق

مرتضی شنبه 8 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 09:20 ب.ظ

خوب است که دعوتم کرده بودی برای بحث و چیزی برای نظر دادن نداشتی

راستش یه هوا تصمیم گرفتم دیگه باهات بحث نکنم چون دقیقا وسط بحث غیبت می زنه
مثل اینکه آتیشت حسابی خوابیده
احتمالا سرد شدی

در هر حال ما همچنان اندیکاسیون داری (اندیکاسیون هرکاری)

مرتضی یکشنبه 9 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 11:35 ق.ظ

امروز داشتم ایمیل هایم را چک می کردم که با کلمه جاه طلب مواجه شدم
راستش دقیق منظور این کلمه رو نمی دونم
هم جاه طلبی و هم خودخواهی
بعضی هااین خصیصه رو خوب می دونند و بعضی ها ناپسند...
از هرکی هم پرسیدم جاه طلبی یعنی چه جواب سربالا دادم
تا اینکه کمی گشتمین مطلب رو پیدا کردم
واسه من که جالب بود

آیا شما انسان جاه طلبی هستید؟!
پاسخ :
جاه طلب قوی: به شدت طرفدار مقام هستید و دلتان می خواهد از طریق رسیدن به درجات بالا شهرت زیادی کسب کنید این خوب است
ولی مراقب باشید که این ویزگی اثر کاهندگی به بر کارایی شما نداشته باشد.

جاه طلب متوسط قوی: میزان جاه طلبی شما در حد مطلوب و عادی است این ویزگی بسیار خوب است زیرا تعادل و میانه روی در
امور بهترین روش برای برای دست یابی به موفقیت و پیروزی در زندگی می باشد.

جاه طلب متوسط ضعیف : شما تمایل زیادی به صرف انرژی برای کسب دستاوردهای بزرگ ندارید واین باعث میشود که در زندگی
پیروزی های کمتری نصیب شما گردد کمی به خود بیایید و در جهت احراز موفقیت های بزرگ تلاش کنید . مطمئن باشید
که پیروزی از ان کسانی است که تلاش زیادی می کنند.

منتظر دوشنبه 10 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 09:40 ق.ظ

هوالحی

سلام ۱۳ عزیز کلبه ی جدید مبارک

موفق باشید

یا علی

منتظر دوشنبه 10 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 09:43 ق.ظ

استاد یادم رفت بگم من هم دلم برای شما و همه ی اهالی صندوقچه تنگ شده بود

یا علی

بوی فیروزه سه‌شنبه 11 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 09:49 ق.ظ

به به سلام العلیکم و رحمت ا..
مبارکه.به ما سر بزنید اگه مطلبی در خور لیاقت صاحب این کلبه داشته باشم دریغ نمی کنم دوست من.

۱۳ سه‌شنبه 11 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 10:25 ق.ظ

به نام خدا

ممنونم منتظر

امیدوارم شما هم موفق باشی

۱۳ چهارشنبه 12 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 10:26 ب.ظ

به نام خدا


سلام


به همگی عزیزان تولد حضرت صدیقه کبری را تبریک میگم



آن زن که به مُلک آفرینش یکتاست

در وادی عصمت و شرف خیرِ نساست

جز او نبود امّ ابیها به جهان

آن نور دو دیده ی محمد زهراست

سروده شائق





ای شأن نزول آیه های کوثر

از آسیه و هاجر و مریم برتر

وقتی که خدا تو را به احمد بخشید

فرمود به او : صَلِّ لِرَبّک وَالنحَر

سروده سید محسن سادات خلردی






توصیف تو برتر از عقول و ادراک

در مدح تو خالق تو گفته لَولاک

بی فاطمه ام نمی شد هر گز ممکن

خَلق علی و احمد و خَلق افلاک

سروده سید محسن سادات خلردی





جبریل به عرش نقش کوثر زده است

طوبی گل تسبیح به پیکر زده است

از خانه ی کوچک محمد امشب

خورشید زمین و آسمان سر زده است

سروده استاد موید






بر کوکب آسمان عصمت صلوات

بر فاطمه گوهر نبوت صلوات

بر مادر یازده امام برحق

از صبح ازل تا به قیامت صلوات

سروده محمد نژاد







زهرا که گل سر سبد آل عباست

انوار خدایی زِ جمالش پیداست

در قدر و جلالتش چه گویم زین بِه

زهراست محمد و محمد زهراست

سروده کربلایی






تو منشأ خیر و برکاتی زهرا

مجموعه بهترین صفاتی زهرا

بین تو و پیغمبران فرقی نیست

مستوجب ذکر صلواتی زهرا

سروده لطیفیان






بر آینه ی جمال داور صلوات

بر آبروی آل پیمبر صلوات

بر فاطمه ای که شد به شأنش نازل

از سوی خدا سوره کوثر صلوات

سروده حافظی






ای اولین زنی که به مردان سرآمدی

سر تا قدم تجسم اوصاف سرمدی

کانون عشق و عاطفه یعنی که فاطمه

آئینه ی تمام نمای محمدی

سروده موحدیان






آن زن که به مُلک آفرینش یکتاست

در وادی عصمت و شرف خیرِ نساست

جز او نبود امّ ابیها به جهان

آن نور دو دیده ی محمد زهراست

سروده شائق






امشب همه جا جشن مبارکباد است

دلها همه از مقدم زهرا شاد است

از بهر محمد و خدیجه صلوات

روشن همه جا ز نور این اُولاد است

وبلاگ استاد سروعلی







این جشن وسرور سرمدی مارابس

از فاطمه یک خوش آمدی مارابس

لبخند به لب مهدی زهرا باشد

عطری زگل محمدی مارا بس


وبلاگ استاد سروعلی




خدا کند اثری حق به آه ما بخشد

بصیرتی به دل عُذر خواه ما بخشد

به احترام محمد چه میشودکه خدا

شب ولادت زهرا گناه ما بخشد

وبلاگ استاد سروعلی



منبع:www.ansaralreza.blogsky.com

رحیمی نژاد دوشنبه 17 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 08:21 ب.ظ

سلام ۱۳ گرامی
از مطالب خوبت ممنون.

۱۳ دوشنبه 17 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 10:48 ب.ظ

هو الباقی

سلام

نترسید نه من مردم نه کسی از اقوامم مرده.ولی امروز در خیابان به یک اعلامیه برخوردم که بالای اون نوشته بود(هوالباقی).بله واقعیتش هم همینه که فقط خدا باقی است و ما محکوم به زوال هستیم کاش خداون قادر متعال رحم بیشتری به ما گناهکارن درگاهش کند تا(هوالباقی) را با قلبمان درک کنیم
یا حق

به نام خدا
سلام
کاش گاه گاه وقتی به خودمان بدهیم تا این صداها را بشنویم.
کاش گاه گاه کودکی بی ریا پیدا شود که عریانی ما را تذکر دهد.
کاش...

۱۳ دوشنبه 17 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 10:52 ب.ظ

به نام خدا

ممنون خانم رحیمی نژاد.راستش من در کلبه داری به گرد شما هم نمیرسم.چه کنم دستانم خالی ست


اشک من یار حسینه دل خریدار حسینه
اگه دارم ابرویی به خدا کار حسینه

۱۳ دوشنبه 17 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 11:05 ب.ظ

به نام خدا


تقوی




امام باقر علیه السلام فرمود: هر مذهبى شما را براهى نبرد، بخدا که شیعه ما نیست ، جز آنکه خداى عزوجل را اطاعت کند.



امام باقر (ع ) فرمود: رسولخدا (ص ) در حجة الوداع سخنرانى کرد و فرمود: اى مردم ! بخدا چیزى نبود که شما را ببهشت نزدیک و از دوزخ دور کند جز آنکه بدان دستورتان دادم ، و چیزى نبود که شما را بدوزخ نزدیک و از بهشت دور کند، جز آنکه از آن نهیتان کردم .
همانا جبرئیل در دلم افکند که هیچکس نمیرد تا روزیش را کامل گیرد، از خدا بپرهیزید و در طلب روزى آرام باشید (حریص نباشید و خود را بزحمت نیفکنید) و دیر رسیدن روزى شما را وادار نکند که آنرا از راه حرام جوئید، زیرا آنچه نزد خداست جز بوسیله اطاعتش بدست نیاید،




جابر گوید: امام باقر (ع ) بمن فرمود: اى جابر! آیا کسیکه ادعاء تشیع میکند، اوو را بس است که از محبت ما خانواده دم زند؟! بخدا شیعه ما نیست ، جز آنکه از خدا پروا کند و او را اطاعت نماید، اى جابر! ایشان شناخته نشوند، جز با فروتنى و خشوع و امانت و بسیارى یاد خدا و روزه و نماز و نیکى بپدر و مادر و مراعات همسایگان فقیر و مستمند و قرضداران و یتیمان و راستى گفتار و تلاوت قرآن و بازداشتن زبان از مردم ، جز از نیکى آن ها، و آنها امانت نگهدار فامیل خویش باشند.
جابر گوید عرضکردم : یا ابن رسول الله ما امروز کسى را داراى این صفات نمیشناسیم ، فرمود: اى جابر! براههاى مختلف مرو، آیا براى مرد کافى است که بگوید: من على را دوست دارم و از او پیروى میکنم و با وجودئ این فعالیت دینى نکند؟! پس اگر بگوید: من رسول خدا (ص ) را دوست دارم رسولخدا (ص ) که بهتر از على علیه السلام است سپس از رفتار او پیروى نکند و بستنش عمل ننماید، محبتش بپیغمبر باو هیچ سودى ندهد، پس از خدا پروا کنید براى آنچه نزد خداست عمل کنید، خدا با هیچکس خویشى ندارد، دوست ترین بندگان خداى عزوجل (و گرامیترینشان نزد او) با تقواترین و مطیع ترین آنهاست .
اى جابر! بخدا جز با اطاعت بخداى تبارک و تعالى تقرب نمیتوان جست . و همراه ما برات آزادى از دوزخ نیست و هیچکس بر خدا حجت ندارد، هر که مطیع خدا باشد دوست ما و هر که نافرمانى خدا کند دشمن ماست ولایت ما جز با عمل کردن به ورع بدست نیاید.



امام صادق (ع ) فرمود: چون روز قیامت شود، دسته ئى از مردم برخیزند و بیایند و در بهشت را بکوبند، بآنها گویند: شما کیستید؟ گویند: ما اهل صبریم ، بآنها گویند: بر چه صبر کردید؟ گویند: بر اطاعت خدا و از نافرمانى او صبر کردیم ، خداى عزوجل فرماید: راست گویند: ایشانرا ببهشت در آورید و همین است قول خداى عزوجل (همانا صابران اجر خود را بدون حساب بدست آورند، 10 سوره 39).




امام باقر (ع ) فرمود: امیرالمؤ منین صلوات الله علیه میفرمود: علمى که با تقوى همراه باشد کم نیست ، چگونه عمل پذیرفته کم است ؟ با آنکه خدایتعالى فرماید: انما یتقبل الله منالمتقین یعنى خدا فقط عمل مردم با تقوى را میپذیرد


منبع:اصول کافی جلد سوم

به نام خدا
سلام ۱۳
چه جمله عظیمی است
سالها قبل خوانده بودم انسان از روزنه اجل خود روزی می خورد
و این تفسیرش.
ممنونم ۱۳

۱۳ سه‌شنبه 18 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 05:17 ب.ظ

به نام خدا
من هم از شما ممنونم استاد

سلام
از منتظر چه حبر؟

۱۳ چهارشنبه 19 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 12:17 ب.ظ

به نام خدا
سلام استاد
راستش استاد شما باید بیشتر از ایشون خبر داشته باشید.نمیدونم کجاست. (راستش استاد لحن سوال شما جوریه که انگاری من و منتظر خارج از این صندوقچه هم با هم اشنا هستیم .که البته اشنا نیستیم)
امیدوارم که هر چه زودتر منتظر هم برگرده

موفق باشید

سلام
نه
منظورم اینه که بخونه و حاضر باشه.

ممنون
استاد

صندوقچه جمعه 21 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 02:29 ق.ظ

خوب منم اگه جای ... روز ولادت حضرت زهرا (س) عقد می کردم، حالا حالاها پیدام نمی شد.

به نام خدا
سلام به همه
سلام به صندوقچه عزیز

ممنون از خبر خوبتان
ان شاا... خوشبحت باشن
و به حق صاحب همان روز فرزندانی شایسته تربیت کنند.
ان شاا... خداوند یار و یاورشان باشد
و در زندگی پشتیبانشان.

ممنون
استاد

۱۳ یکشنبه 23 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 03:56 ب.ظ

به نام خدا

یک توصیه‌ی ویژه از حضرت امام جواد علیه‌السلام


شیخ صدوق نقل کرده که اسماعیل بن سهل گفته است، من در نامه‌ای به حضرت ابوجعفر دوم (امام جواد) علیه السلام نوشتم: «ذکری را به من بیاموزکه چون بگویم، در دنیا و آخرت با شما باشم!»
حضرت در جواب من به خط خود، که آن را می‌شناختم نوشتند:


اَکْثِرْ مِنْ تِلاوَةِ اِنّا اَنْزَلْناهُ وَ رَطِّبْ شَفَتَیْکَ بِالاِسْتِغْفارِ
هر چه بیشتر سوره انا انزلناه را بخوان و لب‌های خود را به استغفار مرطوب گردان.


منبع: http://www.saafi.net
برگرفته از کتاب بهار جان‌ها (ص 132) / آیت الله کریمی جهرمی

منتظر چهارشنبه 26 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 10:08 ب.ظ

هوالحی

انتظار چیست؟
انتظار دست قاهر قدرتمند الهی ملکوتی است که باید بیاید و با کمک همین انسانها سیطره ی ظلم را از بین ببرد و حق را غالب کندو عدل را در زندگی مردم حاکم کند و پرچم توحید را بلند کند؛ انسانها را بنده ی واقعی خدا کند . باید برای این کار اماده بود... انتظار رها کردن و نشستن برای اینکه کار به خودی خود صورت بگیزذ نیست. انتظار حرکت است. انتظار امادگی است. ... انتظار فرج یعنی کمر بسته بودن، اماده بودن، خود را از همه جهت برای ان هدفی که امام زمان (علیه الصلاه والسلام) برای آن هدف قیام خواهد کرد، اماده کردن.

ولی امر مسلمین جهان 27/5/87

سلام رسیدن به خیر تبریک!

منتظر چهارشنبه 26 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 10:09 ب.ظ

دلم قرار نمی گیرد از فقان بی تو
سپندوار زکف داده ام عنان بی تو
ز تلخ کامی دوران، نشد دلم فارغ
زجام عشق لبی تر نکرد جان بی تو
چو اسمان مه الوده ام ز تنگ دلی
پر است سینه ام ز اندوه گران بی تو
نسیم صبح نمی اورد ترانه ی شوق
سر بهار ندارد بلبلان بی تو
لب از حکایت شبهای تار می بندم
اگر امان دهدم چشم خون فشان بی تو
چو شمع کشته ندارم شراره ای به زبان
نمی زند سخنم اتشی به جان بی تو
ز بی دلی و خموشی چون نقش تصویرم
نمیگشایم از بی خودی زبان بی تو
عقیق صبر به زیر زبان تشنه نهم
چو یادم اید از ان شکرین دهان بی تو
گزارش غم دل را مگر کنم چو"امین"
جدا ز خلق به محراب جمکران بی تو

ولی امر مسلمین جهان

منتظر چهارشنبه 26 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 10:10 ب.ظ

سلام استاد عزیز
سلام به همه ی اهالی صندوقچه

استاد مجددا باید ببخشید چند روز کامپیوترم خراب شده بود و تازه از تعمیرگاه اوردیمش.

ممنونم

یا علی

سلام
خوش آمدی
تبریک

بابت دیرکرد ببخشید.
تهران بودم.

منتظر جمعه 28 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 01:46 ب.ظ

هوالحی
سلام استاد عزیز
خوبید انشاا...؟

ممنونم.
این بود دلیل اون غیبتهام و دیر اومدن هام.
التماس دعا

یا علی

سلام
ممنون
آرزوی سلامتی و سعادت برای همه دانشجویان عزیزم را دارم.

استاد

مرتضی شنبه 29 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 03:27 ب.ظ

سلام ۱۳
کم پیدایی؟
جواب ام رو ندادی؟
دعوت می کنی به بحث و غیبت می زنه؟

سلام منتظر رسیدن بخیر
کامپیوترتون رو می بردین یه مکانیکی خوب که دیگه خدای نکرده وسط جاده لنگتون نذاره
راستی رسیدن بخیر

یه پیشنهاد دارم
فکر کنم شراکت منتظر و ۱۳ چیز خوبی از آب دربیاد

۱۳ شنبه 29 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 06:27 ب.ظ

به نام خدا
سلام به همه
امیدوارم که همه ما به قران ایمان داشته باشیم(البته ایمان واقعی که یکی از ثمرات اون عمل به قرانه) و خداوند کریم هر روز ایمان ما رو افزایش بده یک داستان جالب براتون میذارم

ماجرای‌کسی‌که ‌توسط فرعون‌مسلمان شد

هنگامی که فرانسوا میتران در سال 1981میلادی زمام امور فرانسه را بر عهده گرفت، از مصر تقاضا شد تا جسد مومیایی شده فرعون برای برخی آزمایش‌ها و تحقیقات به فرانسه منتقل شود.
به گزارش«شیعه نیوز»به نقل از رجا،هنگامی که هواپیمای حامل بزرگترین طاغوت تاریخ در فرانسه به زمین نشست، بسیاری از مسئولین کشور فرانسه و از جمله رئیس دولت و وزرایش در فرودگاه حاضر شده و از جسد طاغوت استقبال کردند.
پس از اتمام مراسم، جسد فرعون به مکانی با شرایط خاص در مرکز آثار فرانسه انتقال داده شد تا بزرگترین دانشمندان باستان‌شناس به همراه بهترین جراحان و کالبدشکافان فرانسه، آزمایشات خود را بر روی این جسد و کشف اسرار متعلق به آن شروع کنند.

رئیس این گروه تحقیق و ترمیم جسد یکی از بزرگترین دانشمندان فرانسه بنام پروفسور موریس بوکای بود که برخلاف سایرین که قصد ترمیم جسد را داشتند او در صدد کشف راز و چگونگی مرگ این فرعون بود.

تحقیقات پروفسور بوکای همچنان ادامه داشت تا اینکه در ساعات پایانی شب، نتایج نهایی ظاهر شد؛ بقایای نمکی که پس از ساعتها تحقیق بر جسد فرعون کشف شد دال بر این بود که او در دریا غرق شده و مرده است و پس از خارج کردن جسد او از دریا برای حفظ جسد، آن را مومیایی کرده‌اند. اما مسئله‌ی غریب و آنچه باعث تعجب بیش از حد پروفسور بوکای شده بود این مسئله بود که چگونه این جسد سالم‌تر از سایر اجساد باقی مانده، درحالی که این جسد از دریا بیرون کشیده شده است.
پروفسور موریس بوکای در حال آماده کردن گزارش نهایی در مورد کشف جدید (مرگ فرعون بوسیله غرق شدن در دریا و مومیایی جسد او بلافاصله پس از بیرون کشیدن از دریا) بود که یکی از حضار در گوشی به یادآور شد که برای انتشار نتیجه تحقیق عجله نکند، چرا که نتیجه تحقیق کاملا مطابق با نظر مسلمانان در مورد غرق شدن فرعون است.

ولی موریس بوکای بشدت این خبر را رد کرده و آن را بعید دانست. او بر این عقیده بود که رسیدن به چنین نتیجه ی بزرگی ممکن نیست مگر با پیشرفت علم و با استفاده از امکانات دقیق و پیشرفته کامپیوتری.

در جواب او یکی از حضار بیان کرد که قرآنی که مسلمانان به آن ایمان دارند قصه غرق شدن فرعون و سالم ماندن جثه‌ی او بعد از مرگ را خبر داده است
حیرت و سردرگمی پروفسور دوچندان شد و از خود سوال می‌کرد که چگونه این امر ممکن است با توجه به اینکه این مومیایی در سال 1898میلادیکشفشده است، در حالی که قرآن مسلمانان قبل از 1400 سال پیدا شده است؟
چگونه با عقل جور در می آید در حالی که نه عرب و نه هیچ انسان دیگری از مومیایی شدن فراعنه توسط مصریان قدیم آگاهی نداشته و زمان زیادی از کشف این مسئله نمیگذرد؟

موریس بوکای تمام شب به جسد مومیایی شده زل زده بود و در مورد سخن دوستش فکر می‌‌کرد که چگونه قرآن مسلمانان درمورد نجات جسد بعد از غرق سخن می‌گوید در حالی‌که کتاب مقدس آنها از غرق شدن فرعون در هنگام دنبال کردن موسی سخن میگوید اما از نجات جسد هیچ سخنی بمیان نمی‌آورد و با خود می‌گفت آیا امکان دارد این مومیایی همان فرعونی باشد که موسی را دنبال میکرد؟

و آیا ممکن است که حضرت محمد هزار سال قبل از این قضیه خبر داشته است؟

او در همان شب تورات و انجیل را بررسی کرد اما هیچ ذکری از نجات جسد فرعون به میان نیاورده بودند.

پس از اتمام تحقیق و ترمیم جسد فرعون، آن را به مصر باز گرداندند ولی موریس بوکای خاطرش آرام نگرفت تا اینکه تصمیم گرفت به کشورهای اسلامی سفر کند تا از صحت خبر در مورد ذکر نجات جسد فرعون توسط قرآن اطمینان حاصل نماید.

یکی از مسلمانان قرآن را باز کرد و این آیه را برای او تلاوت نمود:

{فَالْیَوْمَ نُنَجِّیکَ بِبَدَنِکَ لِتَکُونَ لِمَنْ خَلْفَکَ آیَةً وَإِنَّ کَثِیراً مِنَ النَّاسِ عَنْ آیَاتِنَا لَغَافِلُونَ} [یونس:92]

ما امروز پیکرت را [از آب‏] نجات می‌دهیم تا عبرت آیندگان شوى، و همانا بسیارى از مردم از آیت‏هاى ما بى‏خبرند
این آیه او را بسیار تحت تآثیر قرار داد و لرزه بر اندام او انداخت و با صدای بلند فریاد زد: "من به اسلام داخل شدم و به این قرآن ایمان آوردم."

موریس بوکای با تغییرات بسیاری در فکر و اندیشه و آیین به فرانسه بازگشت و دهها سال در مورد تطابق حقائق علمی کشف شده در عصر جدید با آیه های قرآن تحقیق کرد و حتی یک مورد از آیات قرآن را نیافت که با حقایق ثابت علمی تناقض داشته باشد.

و بر ایمان او به کلام الله جل جلاله افزوده شد (لا یأتیه الباطل من بین یدیه ولا من خلفه تنزیل من حکیم حمید).

حاصل تلاش سالها تحقیق این دانشمند فرانسوی کتاب "قرآن و تورات و انجیل و علم بررسی کتب مقدس در پرتو علوم جدید" بود.

(عزیزان برای دیدن عکس فرعون و پرفسور مذکور به ادرس منبع مراجع نمایید)

منبع: http://shia-news.com/fa/pages/?cid=17549

۱۳ دوشنبه 31 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 09:23 ق.ظ

به نام خدا
سلام استاد
به نظر من هم اقای صفر دوست پیشنهاد خوبی دادن و من که حاضرم شریک خوبی مثل جناب منتظر رو داشته باشم البته اگه ایشون افتخار بدن.
از منتظر عزیز به خاطر مطالب قشنگش تشکر میکنم

مرتضی سه‌شنبه 1 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 01:32 ب.ظ

سلام ۱۳

باز هم جواب ام رو ندادی؟

منتظر سه‌شنبه 1 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 08:38 ب.ظ

هوالحی

پیتزا با طعم شهدا
همین که شروع می‌کنم به ریختن سس گوجه ‌فرنگی روی پیتزا همراهم زنگ می‌ زند. شماره‌اش ناشناس است. دگمه سبز گوشی را فشار می‌دهم تا صدای غلامرضا از توی گوشی بیرون بیاید. بعد از چند کلمه تیکه پاره کردن تعارفات از من می‌خواهد که برای ویژه نامه یاد بود شهدای مسجدمان مطلب بنوسیم. می‌گوید راجع به پنج موضوع پیامبر، امام خمینی، جنگ و شهید مطلب لازم داریم.
می‌ دانم.... اینها شدند چهار تا. تقصیر من نیست. پنجمی را غلامرضا هم نگفت. البته مشکلی نیست. خودتان به راحتی می‌توانید پنجمی را هم اضافه کنید. مثلا« انرژی هسته‌ای».
به غلامرضا قول می‌دهم که داستانی با مضمون جنگ را از «ساسان ناطق» برای ویژه نامه انتخاب کنم. می‌گویم روی بقیه موضوعات هم فکر می‌کنم. شاید مطلبی پیدا کردم. اعلام پایان مکالمه با چهار دقیقه و بیست و چهار ثانیه روی صفحه گوشی ظاهر می‌شود. لقمه اول پیتزا را گاز می‌زنم و می‌روم توی فکر...
همان اول پیامبر را بی‌خیال می‌شوم. وصف پیامبر را باید خدا بگوید که گفته است در کتابش، اگر خوانده باشیم:
«انّکَ لعَلی خُلُقٍ عَظیم» «حریصٌ عَلَیکم.....» «عزیزٌ عَلیهِ ما عَنتم» «و لِکُم فی رسول ا.... اسوه حَسنَهِ» و...
این از اولی. دومی « امام خمینی» که چندان ترکیب شیرینی نیست! امام نه خمینی بود، نه ایرانی، نه آسیایی و نه حتی زمینی!
امام آسمانی بود و بی تاریخ. مثل دیگر علمای ربانی سلف شیعه از زندان زمان و مکان معاصرش رها بود و در تاریخ اسلام زندگی می‌کرد. شناخت حقیقی امام هم فقط وقتی برای ما ممکن است که ما نیز بتوانیم به قول شریعتی از چهار زندان انسان یعنی تاریخ، جامعه، طبیعت و خود رها شویم که البته شق القمری است برای ما آخر الزمانی‌ها. وگرنه فوقش امام را «مجاهد مبارز»
«مرجع عالیقدر» «عارف روشن ضمیر» «رهبر کبیر» «سیساتمدار دیندار» و.... خواهیم شناخت و بس.
همه اینها امام هستند، اما امام هیچ کدام اینها نبود! امام امام بود ..... و این را فقط آنهایی می‌توانند بفهمند که مومن به امام بودند و هستند. نه اینکه مثل ما با قلم و تیشه علم و سیاست و فرهنگ بخواهند برای کارها و حرفهای امام توجیه و دلیل بتراشند! آنهایی که هنوز هم با شنیدن «لکن» های لهجه‌دار امام بغض‌ توی دلشان جمع می‌شود بدون اینکه بدانند چرا؟؟
با کتاب و تفسیر و علم و سیاست و فیزیک و شیمی و ریاضیات و ادبیات و هنر نمی‌شود امام را شناخت همچنانکه نمی‌شود خدا و دین و پیامبر را شناخت..... « یومنون بالغیب» می‌خواهد که کیمیاست در این روزگار ما.... پس بی خیال امام هم...!
صدای خنده دختر و پسر جوانی از میز بغلی‌ام می‌ریزد توی گوشهایم. دارند سالاد می‌خورند. سس مایونز لب‌های ماتیک شده دختر را به هم می‌ریزد . با وسواس دهانش را پاک می‌کند. نگاه پسر بدجوری آلوده به نظر می آید. سعی می‌کنم مثل همیشه احمق ( بخوانید خوشبین) باشم. حتماً زن و شوهرند... دختر با صدایی حتی کش‌دارتر از پنیر پیتزا می گوید: «دو تا خواهر دارم و یه برادر...» خنده‌ام می‌گیرد از شوهری که هنوز تعداد خواهر و برادر زنش را نمی‌داند!!!
لقمه توی گلویم گیر می‌کند. چشمهایم را درویش می‌کنم و از میزشان هل می‌دهم بالا و نوشابه بدون گاز را سر می‌کشم.
بالای میز پیشخوان تابلو زده‌اند: «لطفاً حجاب اسلامی را رعایت فرمایید.» کمی بیشتر از وقتی که جوک‌ های بی‌مزه پسر خاله‌ام را می‌شنوم، خنده‌ام می‌گیرد. این هم یک جور جوک است آن هم از نوع «پست مدرن» اش!
پست مدرن که توی ذهنم می‌آید، یاد جبهه می‌افتم. نگویید که چه ربطی دارند؟؟ خیلی هم ربط دارند. چند تا از بچه‌های با ذوق جبهه جعبه خمپاره را رنگ زرد زده بودند و رویش نوشته بودند: «صندوق پست مدرن»
رزمنده‌ها نامه‌هایشان را توی این صندوق می‌انداختند تا از طریق پست اهواز به خانواده‌شان ارسال شود. هزاران صفحه از پست مدرن‌های اروپا و آمریکا خواندیم و آخرش سرمان گیج رفت و افتادیم. جای دوری نمی‌رود اگر چند تا از نامه‌های «پست مدرن» آن صندوقها را توی کتاب «نامه‌های فهیمه» بخوانیم و نفسی تازه کنیم....
مزه سوسیس‌های نپخته توی دهانم کش می آید. قسمتی از پیتزا پف کرده و مثل نان سوخاری رنگش زرد شده است.
زرد مثل «کیک زرد». فکر می‌کنم از سال بعد بچه‌های اول دبستان توی درس فارسی بخوانند: «ک مثل کیک زرد».
بچه‌های مسجد ما هم عجب حوصله‌ای دارند!! کلیک کرده‌اند روی شهداء. کاش به جای ویژه نامه شهدا ویژه‌نامه انرژی هسته‌ای منتشر می‌کردند. هم نویسنده داشت هم خواننده. خود من یکی حاضر بودم در مورد فیزیک هسته‌ای تحقیق کنم و چیز بنویسم. چند تا از بچه‌ها هم که حقوق می‌خوانند، ماهیت حقوقی بحران هسته‌ ای را بررسی و تحلیل می‌کردند...
روی جلد ویژه‌نامه هم با خط درشت تیتر می‌زدیم «انرژی هسته‌ای حق مسلم است ماست». البته برای خوانندگان آن طرفی هم انگلیسی‌اش را چاپ می‌کردیم که: «Nuclear energy is our….»
از بابت خرج و مخارج هم هیچ نگرانی نداشتیم. پیش هر مقام مسئولی که می‌رفتیم تا «هاء» هسته‌ای را نگفته‌ایم، دست توی جیبش می‌کرد! خدا را چه دیدی... آخرش هم شاید جایزه‌ای، چیزی می‌گرفتیم! به این می گویند کار فرهنگی...
صاحب مغازه از دختر و پسر جوان می‌پرسد که چیز دیگری لازم ندارند؟؟ حتماً به قیافه من نمی‌خورد که چیز دیگری لازم داشته باشم.
برای همین هم چیزی نمی‌پرسد و صدای اخبار تلویزیون را زیاد می‌کند. آرزو می‌کنم کاش گوشهایم کلید on/ off داشت.
حالا راحت خاموششان می‌کردم و از شنیدن این همه رکورد زنی‌های علمی، فرهنگی، هنری و ورزشی کشورمان خلاص می‌شدم.
«... ورزشکار ایرانی رکورد رشته... را در آسیا شکست» «ایران در فناوری...... در ردیف پنج کشور اول دنیا قرار دارد»
« یک مخترع ایرانی برای اولین بار در دنیا....» «محققان دانشگاه .... موفق به طراحی ......» « جراحان ایرانی توانستند....» «حق غنی‌ سازی اورانیوم..........» و « تیم ملی فوتبال روز..... عازم آلمان خواهد شد.....»
نمی‌دانم چرا با وجود این همه پیشرفت‌ های علمی و صنعتی و اقتصادی هنوز هم توی کشورمان خیلی ها هستند که شبها گرسنه می‌خوابند! خیلی شعاری شد؟؟ این همه شعار می‌دهیم این یکی هم رویش .... مگر چه می‌شود؟؟
آبدارچی اداره‌مان به خاطر اینکه پول خرید یک جعبه شیرینی را نداشت، خبر تولد بچه‌اش را تا آخر برج به تاخیر انداخته بود! این هم شعار است؟!
البته فکرتان جای دیگری نرود. عادت بد «نوشتن» است که به قول امیرخانی باعث شده تشت رسوایی مردم را بزنیم و دنبال سوژه باشیم و الا ما را چه به فضولی زندگی مردم؟! این روز‌ها یادمان داده‌اند: «عیسی به دین خود موسی به دین خود». همسایه مان هم از گرسنگی بمیرد چه دخلی به ما دارد؟؟!
اصلاً اگر قرار این است که اخبار رکورد زنی‌ها گفته شود پس چرا از رکورهای رضا چیزی گفته نمی‌شود؟ من که حتی یکبار اسم رضا را از تلویزیون نشنیده‌ام! رضا که حتی بهتر از رضازاده رکورد می‌زد. خودش می‌گفت رکورد جهانی ساختن توالت صحرایی را شکسته است! توی چهل دقیقه یک توالت‌صحرایی را راه می‌انداخت و به بچه‌ها می‌گفت بفرمایید افتتاح کنید! همان رضا که توالت‌های یک لشکر را رو به راه می‌کرد، حالا توی یک مربع پنجاه سانتی زندگی می‌کند! زیاد به خودتان فشار نیاورید... اندازه صندلی ویلچر پنجاه سانتی‌متر است...
چه چیز‌هایی از آدم می‌خواهند؟! نوشتن از شهدا و جبهه ... چطور می‌شود از نسل زنده‌ای که رفت برای این نسل مرده ای که مانده است صحبت کرد و چیز نوشت؟ فاصله امروز و دیروز مان از جنس زمان و مکان نیست که بنزین سوپر توی موتورمان پر کنیم و گاز بدهیم تا شاید ما هم به آنها برسیم.... فاصله امروز و دیروزمان از جنس فرهنگ است. بین سال شصت و پنج و هشتاد و پنج یک دنیا فرهنگ فاصله افتاده است. ساده‌ایم اگر مثل بچه دبستانی‌ها شصت و پنج را از هشتاد پنج کم کنیم و بگوییم فقط بیست سال فاصله داریم! حتی بعضی ها که این فاصله عمیق فرهنگی بین ما و شهدا را می‌بینند، بجای اینکه سعی کنند ما را به شهدا نزدیک کنند از سر دلسوزی شهدا را به ما نزدیک می‌کنند!! نمونه ساده‌اش می‌شود این سریالهای آبکی تلویزیون و تایتانیک بازی‌های فیلم‌های جنگی سینما. ورژن پییشرفته‌اش هم می‌شود تآتر و ادبیات دفاع مقدس این چند سال اخیر! اصلاً وقتی خیلی از فرماندهان و همسنگران شهدا که باید راویان ایثار و شهادت برای امثال من می‌بودند، خودشان جا زده‌اند دیگر چه انتظاری می‌توان از دیگران داشت؟؟ زندگی مادی، رفاه، عافیت طلبی و پُز روشنفکری جایگزین شده با آرمان گرایی آنها را هم مثل سایر مردم در خود بلعیده است!
دیگر خبری از آن بسیجی اسیر پانزده‌ساله‌ای که خطاب به خبرنگار زن یک شبکه خارجی گفته بود: «ای زن به تو از فاطمه....» نیست! چند سالی است که توی تلویزیون تصویرش را نشان نمی‌دهند. راستی اگر او همان باشد که بود، حالا چطور توی کوچه و خیابان راه می‌رود؟ حنجره‌اش پاره می‌شود از گفتن چند هزار باره «ای زن به تو از فاطمه ....» خطاب به دختران و زنانی که از کنارش می‌گذرند!! انگار بار معنایی واژه‌ها و کلمات عوض شده است. «حجاب و عفت» در فرهنگ امروز معنایی متفاوت با معنای آن درسالهای جنگ و جبهه دارد. حتی بالاتر از آن اینکه کلماتی مثل «کاخ نشین» «کوخ نشین» «مرفهین بی درد» «مستضعف» «جان بر کف» «فدایی» و خیلی از کلمه‌های دیگر که ورد زبان روح ا..... بود، این روزها به کلی از فرهنگ لغاتمان حذف شده‌اند! شده‌ایم اند روشنفکری! حتماً حالا روح دکتر شریعتی هم به ر یش ما می‌خندد!
این روزها بعضی چیزها را خوب می فهمیم اما بعضی دیگر اصلاً حالیمان نمی‌شود. « زهد و قناعت» « تقوی و عفت» « ایثار و توکل» انگار کلماتی به زبان بورکینافاسویی هستند که چیزی ازشان نمی‌فهمیم! « رفاه و آسایش» را خوب می‌فهمیم اما « زهد و قناعت» برایمان معنی ندارد! دیگر آدرس آن زهد و درویشی سنگرهای جبهه گم شده است. کجایند آن بچه‌هایی که وقتی غذا کم بود فانوس را خاموش کنند و همه الکی سر و صدای غذا خوردن در آوردند و بعد که از سنگر رفتند یکی برگردد و ببیند که ظرف غذا دست نخورده باقی مانده است..!
مسابقه ایثار گذاشته بودند حالا هم مسابقه « مردان آهنین» می‌گذارند…فردا پس فردا هم شاید مسابقه «دختر شایسته» برای بانوان محترم برگزار شود! ترمز بریده‌ایم توی سرازیری روشنفکری.....
نوجوانان امروز ما به راحتی آب خوردن همه فوتبالیست‌های ملی و باشگاهی را می‌شناشند اما دریغ از اینکه بتوانند عکس حمید و مهدی باکری را از هم تشخیص دهند! جوان‌های امروز آخرش می‌شوند بچه سوسول‌هایی که بزرگترین دردشان در زندگی دندان درد بوده و بس! جوان‌های دیروز می‌شدند فرمانده لشکر شهید زین الدین! دکتر و مهندس‌های امروزی فوقش می‌شوند دکتر ومهندس. دکتر و مهندس‌های دیروز می‌شدند شهید چمران و شهید باکری.
بچه‌های دیروز پیشانی بند می‌زدند: « عاشقان کربلا». بچه‌های امروز هدبند می‌زنند: « I Love you ».
دیروز مست جام شهادت بودیم و امروز مست جام جهانی! پرچم‌های دیروزمان کفن شهدایمان بود، پرچم‌های امروزمان شنل تماشاگران فوتبالمان! شیفته خدمت بودیم و حالا شده‌ایم تشنه قدرت! اهل دل بودیم و داریم ادای اهل دلیل در می آوریم! دیروز
می‌ رفتیم که انسان کامل شویم، حالا می رویم که حیوان ناطق باشیم ... خیر پیش! ! !
صدای سفارش مشتری جدیدی حواسم را می آورد روی میزم. هنوز نصف پیتزا را نخورده ام. بغض گلویم را فشار می‌دهد. دردهای کهنه‌ای که در گوشه موشه‌های روحم قایم شده بودند، حالا ریخته‌اند وسط میدان ذهنم و معرکه می گیرند .مثل«ارمیا» ی امیرخانی شده‌ام. احساس می‌ کنم توی زمانی گیر افتاده‌ام که متعلق به آن نیستم! قطره اشکی را که با عجله از گوشه چشمم بیرون دویده است ، پاک می‌کنم . دختر و پسر جوان پول پیتزایشان را حساب می‌کنند و می‌روند. کاش می‌توانستم مثل آنها باشم!
دستشان می‌رود توی هم و پا تند می‌کنند توی کوچه خلوت روبرویی. اشتهای خوردن ندارم. مثل اینکه باز هم اشتباه کرده‌ ام. بقول ودود: « ما که اهل دلیم باید مشتری دل و جگر باشیم نه این هله هوله‌ها...»
فکر می‌کنم طعم پیتزای امروز طور دیگری بود! سمت چپ میز روی دیوار منوی پیتزا را زده‌اند.
پیتزا با ژامبون، پیتزا قارچی، پیتزا با گوشت و.....
گران‌ترین شان پیتزا مخصوص است. دو هزار و ششصد تومان.
دوست دارم بالای لیست با خط درشت بنوسیم: « پیتزا با طعم شهدا» قیمتش هم با شما....


یا علی

منتظر چهارشنبه 2 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 08:27 ق.ظ

هوالحی

سلام استاد عزیز
سلام خدمت ۱۳ عزیز و اقای صفردوست

انشاا... که حالتون خوب باشه

در مورد شراکت لازمه که بگم من شریک خوبی نمیتونم باشم چون همین طور که میبینید خیلی دیر به دیر میتونم به صندوقچه سر بزنم.

یا علی

منتظر چهارشنبه 2 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 08:45 ق.ظ

هوالحی

نمى‏دانید؛ واقعاً نمى‏دانید چه لذتى دارد وقتى سیاهى چادرم، دل مردهایى که چشمشان به دنبال خوش‏رنگ‏ترین زن‏هاست را مى‏زند.
نمى‏دانید چقدر لذت‏بخش است وقتى وارد مغازه‏اى مى‏شوم و مى‏پرسم: آقا! اینا قیمتش چنده؟ و فروشنده جوابم را نمى‏دهد؛ دوباره مى‏پرسم: آقا! اینا چنده؟ فروشنده که محو موهاى مش‏کرده زن دیگرى است و حالش دگرگون است، من را اصلاً نمى‏بیند. باز هم سؤالم بى‏جواب مى‏ماند و من، خوشحال، از مغازه بیرون مى‏آیم.
نمى‏دانید؛ واقعاً نمى‏دانید چه لذتى دارد وقتى مردهایى که به خیابان مى‏آیند تا لذت ببرند، ذره‏اى به تو محل نمى‏گذارند.
نمى‏دانید؛ واقعاً نمى‏دانید چه لذتى دارد وقتى شاد و سرخوش، در خیابان قدم مى‏زنید؛ در حالى که دغدغه این را ندارید که شاید گوشه‏اى از زیبایى‏هاتان، پاک شده باشد و مجبور نیستید خود را با دلهره، به نزدیک‏ترین محل امن برسانید تا هر چه زودتر، زیبایى خود را کنترل کنید؛ زیبایى از دست رفته‏تان را به صورتتان باز گردانید و خود را جبران کنید.
نمى‏دانید؛ واقعاً نمى‏دانید چه لذتى دارد وقتى در خیابان و دانشگاه و... راه مى‏روید و صد قافله دل کثیف، همره شما نیست.
نمى‏دانید؛ واقعاً نمى‏دانید چه لذتى دارد وقتى جولانگاه نظرهاى ناپاک و افکار پلید مردان شهرتان نیستید.
نمى‏دانید؛ واقعاً نمى‏دانید چه لذتى دارد وقتى کرم قلاب ماهى‏گیرى شیطان براى به دام انداختن مردان شهر نیستید.
نمى‏دانید؛ واقعاً نمى‏دانید چه لذتى دارد وقتى مى‏بینى که مى‏توانى اطاعت خدایت را بکنى؛ نه هوایت را.
نمى‏دانید؛ واقعاً نمى‏دانید چه لذتى دارد وقتى در خیابان راه مى‏روید؛ در حالى که یک عروسک متحرک نیستید؛ یک انسان رهگذرید.
نمى‏دانید؛ واقعاً نمى‏دانید چه لذتى دارد این حجاب!


یا علی

۱۳ چهارشنبه 2 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 11:10 ق.ظ

به نام خدا
سلام اقای صفردوست
ببخشیذ شرمنداتون شدم میشه سوال رو مطرح کنید تا د رخدمتتون باشم

مرتضی دوشنبه 7 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 03:27 ب.ظ

سلام ۱۳
جالبه واقعا جالبه که سوال رو خود شما مطرح می کنید و یادتون می ره چی پرسیده بودین
با عرض شرمندگی دیگه حاضر به بحث کردن با شما نیستم.

اما برای یادآوری چندتا از نظرات کلبه ی ۱۳ شماره ۲ رو واستون انتخاب کردم


۱۳
دوشنبه 13 اردیبهشت ماه سال 1389 ساعت 11:18 AM
به نام خدا
سلام اقای صفر دوست
یک سوال:
میخواستم بدونم که ایا شما اماده ای که بحثی که برای قبلا بود (خدایا کفر نمی‌گویم، پریشانم، ......) رو ادامه بدیم؟

مرتضی
دوشنبه 13 اردیبهشت ماه سال 1389 ساعت 10:46 PM
بله اون بحث ناتموم مونده بود
هستم تا تموم بشه
بزن بریم
یا علی

اما شما زدین تو فاز قمه زنی و من بهتون گفتم:
ببینم شما آخر می خواین درباره ی قمه زنی بحث کنیم یا شعر دکتر علی شریعتی؟

و از اون روز به بعد منتظر شما بودم که کی بحث رو شروع می کنید.
که دوباره باید بگم که با عرض شرمندگی دیگه حاضر به بحث کردن با شما نیستم.

یا علی
خدانگهدار

مرتضی زمان امتحانات است.

مرتضی دوشنبه 7 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 03:29 ب.ظ

سلام منتظر
۱۳ هم دیر به دیر به صندوقچه سر می زنه
راستی چی شد اون رسالتی که به عهده گرفته بودین؟
کم آوردین یا خسته شدین یا پشیمون شدین؟
کلبه ی جالبی داشتی
یادش بخیر

مرتضی زمان امتحاناته
مضافا حتی در عالم دوستی به آزادی دوستان احترام بگذار
ممنون
استاد

۱۳ سه‌شنبه 8 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 03:43 ب.ظ

به نام خدا

سلام اقای صفردوست هم حق با شماست و هم حق با استاده
راستش در مورد بحث شعر دکتر شریعتی بحث های زیادی قابل انجام است{من به شخصه این اعتقاد رو دارم که اگر در این بحث دقت کنیم به خیلی از نتایج عالی میرسیم} باور کنید قصد بی احترامی به شما رو نداشتم و مشکلات باعث شد که بحث رو ادامه ندم.
به هر حال حیف شد که شما از دست من ناراحت شدین و دیگه بحث نمی کنین .به امید خدا کم کم سرم خلوت شده.اینو بگم که اگر کسی در این ارتباط{منظور کم سر زدن کم نوشتن و....در صندوقچه} ضرر کنه اون منم نه شما عزیزان.
استاد عزیز و گرامی من هم از من دعوت کرده بود که در بحث{پیتزا با طعم شهدا} شرکت کنم که خیلی شرمندشون شدم واقعا نمیتونستم
{حاشیه:
راستی یادمه یک بار من به استاد گفتم التماس دعا.فکر کنم که استاد واقعا مارو دعا کرد باور کنید تا یک هفته اثرات دعاشون رو میدیدم.استاد عزیز در این ماه خاصان خداوند واحد قهار لطفا و خواهشا ما رو دعا کنید من به شخصه همیشه محتاج دعای شما هستم}
نه اقای صفر دوست عزیز خدا رو شکر الان که نه کم اوردم و نه پشیمان شدم بلکه با افتخار در محضر اهالی صندوقچه کسب فیض میکنم
ومن در پایان به کم کاری خود اعتراف دارم واز خدا و شما دوستان طلب بخشش میکنم{مخصوصا اقای صفر دوست}

ان الله ولی توفیق

بیچاره اگر مسجد آدینه بسازد
یا طاق فرو ریزد و یا قبله کج آید!

۱۳ سه‌شنبه 8 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 04:18 ب.ظ

به نام خدا

مرگ شریعتی و عکس العمل امام خمینی

حجت الاسلام والمسلمین اسماعیل فردوسی پور در رابطه با برخورد امام با قضیه درگذشت دکتر علی شریعتی در کتاب همگام با خورشید چنین نوشته است :

در 29خرداد ماه1356 و به دنبال آن سرازیر شدن سیل تلگرافات و تسلیت نامه ها به نجف اشرف به محضر رهبر کبیر انقلاب ...

در همین رابطه ، آقای دکتر یزدی تیرماه1356 به نجف آمد و دوازده روز در نجف اشرف مهمان ما بود و در آخر ، بدون خداحافظی با امام نجف را ترک کرد او چه می خواست ؟! او برای چه هدفی به نجف آمده بود ؟! از رهبرکبیر انقلاب جواب تلگرامها و از روحانیون مبارز خارج از کشور برگزار نمودن مجلس ترحیم و نوشتن تسلیت نامه را ...

توضیح : در آن ایام ، ارتباط روحانیون مبارز خارج از کشور ، با اتحادیه انجمنهای اسلامی اروپا ، امریکا ، کانادا و ... رابطه ای قوی و مستحکم بود ، رفت و آمدها فراوان و اغلب مفید و پربار بود . گاهی مهمانانی داشتیم که چندین روز در عراق بخصوص نجف اشرف اقامت می کردند ، محضر امام می رسیدند و رهنمود می گرفتند و ...

پس از درگذشت آقای دکتر شریعتی در 29خرداد ماه1356 آقای دکتر یزدی به نجف اشرف آمد و مدت اقامتش 12روز به طول انجامید شبها بالای بام جلسه داشتیم و برادران همه شرکت می کردند در یکی از شبها آقای دکتر یزدی اعلام کرد که شما برای دکتر شریعتی هیچ کار نکردید؟؟ سئوال شد ما چه کار می توانیم بکنیم گفت می توانید مجلس ختم بگذارید البته در نجف استقبال نمی شود . لیکن در خارج ما می توانیم مانور کنیم و تبلیغات راه بیاندازیم . دیگر اینکه برای پدر ایشان (استاد محمدتقی شریعتی) نامه ای بنویسید و مخابره کنید این را هم می دانیم که عراق این تلگراف را مخابره نمی کند یا ایران نمی رساند ولی سوژه ای خواهد بود برای دانشجویان که تبلیغات کنند . در آن شب بحث مختصری شد و تصمیم گرفتیم جلسه ای کامل برای بررسی و تبادل نظر تشکیل دهیم لذا شب بعد در منزل آقای فاضل فردوسی جلسه ای تشکیل شد و برادران شرکت کردند و در غیاب دکتر یزدی تبادل نظر و رای گیری به عمل آمد و تصویب شد که این دو کار یعنی انعقاد مجلس ختم و ترحیم و نوشتن تسلیت نامه را انجام دهیم مشروط به اینکه امام منع نکنند . همان شب تسلیت نامه را نوشتیم و به نظر برخی از دوستان رسید که مورد پسند آنان واقع شد . بناشد من خودم محضر امام برسم و گزارش دهم و نظرشان را بگیرم ...

فردا صبح اول وقت از درب اندرون دق الباب کردم آقای حاج علی درب را باز کرد پرسیدم امام کجایند گفت بالای بام قدم می زنند نوشته را دادم و گفتم روی میز امام بگذار و وقتی آمدند مطاله بفرمایند و نتیجه را بعداً از شما می گیرم . به خانه برگشتم بلافاصله کسی درب را کوبید آقای حاج علی بود گفت امام فرمودند زود بیا .

بلادرنگ خدمتشان رسیدم . دیدم تسلیت نامه در مقابل ایشان روی میز کوچک قرار دارد نشستم ، فرمودند : دکتر شریعتی خوب می نوشت و خوب بیان می کرد ولی اشتباهاتی داشت که ای کاش آن اشتباهات را نداشت .

1) به علما و بزرگان توهین می کرد ، به علامه مجلسی ، مقدس اردبیلی و خواجه نصیر طوسی که خودم دیدم و بعضی دیگر که شنیده ام ولی خودم ندیده ام ...

2) تز اسلام منهای روحانیت از آقای دکتر شریعتی است و اسلام منهای روحانیت یعنی بیمارستان منهای طبیب ، همان سیاستی که برای مسیحیت پیاده کردند مسیحیت منهای پاپ و ... درباره این موضوع امام توضیحات زیادی دادند

3) اشتباه در ولایت و امامت ...

4) و مورد دیگری که من فراموش کرده ام ولی شاید بعضی از دوستان که برایشان آن زمان نقل کرده ام یادشان باشد .

آنگاه فرمودند : آنچه در این تسلیت نامه نوشته اید مطلق است ، همه ی نوشته های او را تایید کرده اید و این دروغ است . اگر پرانتز باز کنید و برخی را استثناء کنید آبروی وی را برده اید!! بنابراین چه داعی دارید این کار را بکنید؟؟ عرض کردم تصمیم داشتیم اگر اجازه بفرمایید و مصلحت بدانید در یکی از مساجد مجلس ختمی بگذاریم البته می دانیم استقبال نخواهد شد ولی در خارج تبلیغ می کنند و ...

فرمودند : باید بدانید که شما نمی توانید خودتان را از من جدا کنید آنچه بکنید به من نسبت داده می شود ، عمل شما ، عمل من تلقی می گردد ... بنابراین اگر شما مجلس ختمی بگذارید می گویند فلانی این کار را کرده است ... لازم نیست این کار را هم بکنید!! هر دو موضوع منتفی است .

شب ، جلسه تشکیل شد ، آقای دکتر یزدی هم بود ، وقتی جلسه رسمی شد ، گزارش ملاقات را ارائه کردم ، به مذاق بعضی خوش نیامد ، برخی ناراحت شدند ، ولی امر امام است و همه التزام عملی به اوامر امام دارند ...

امام به تلگرافها و پیامهای تسلیت جواب داده بودند که در جلسه قرائت شد . متن جواب از این قرار بود :

جناب آقای یزدی ایده الله تعالی

پس از اهداء سلام ، تلگراف های زیادی از اروپا ، آمریکا از طرف اتحادیه انجمن های اسلامی دانشجویان اسلامی ... در مرگ شریعتی به اینجاب رسیده است ، مرگ فرد مهم نیست مرگ جامعه مهم است اگر جامعه بمیرد آمریکا مسلط می شود اگر جامعه بمیرد اسرائیل مسلط می شود اگر جامعه بمیرد رضاخان مسلط می شود... و همینطور یک اعلامیه مفصل که آقای یزدی و بعضی دوستان از این جواب ناراحت شدند و گفتند : ما مرگ آقای دکتر شریعتی را در خارج به عنوان شهادت جا انداخته ایم و امام هیچ بهایی به وی نداد ه است...

آقای محمد منتظری نامه را گرفت و قول داد که فردا محضر امام برسد و عوض کند فردا خدمت امام رسید و اشکالاتی را که وارد می دانست عرضه داشت . امام بدون آنکه پاسخی دهد نامه را گرفتند و نگه داشتند و فرمودند : جواب نمی دهم . بدنبال این برخورد امام بود که آقای یزدی قهر کرد و بدون تودیع با امام نجف را ترک کرد...

یک ماه گذشت مرداد1356 فرا رسید در یکی از روزها حجت الاسلام آقای سید محمود دعایی گفت : آقای یزدی از آمریکا زنگ زده وگفته است : امام نمی خواهد جواب تلگرامها را بدهد؟ عکس العمل خوبی ندارد...!!

آقای دعائی خود می توانست محضر امام برسد و موضوع را به عرضشان برساند ولی چون تعهد روحانیون مبارز این بود که از طریق هسته مرکزی مطالب منتقل شود ، ایشان طبق این تعهد ، مسئولیت را به من واگذار کرد...

پس از نماز ظهر و عصر خدمت امام امت مشرف شدم و پیام آقای دعائی را به عرضشان رساندم...

فرمودند : به آقای یزدی متصل شوید (امام به همان اصطلاح عربی که تلفن را اتصال می گویند فرمود به آقای یزدی متصل شوید) و بگوئید همان نامه هست اگر می خواهد بفرستیم...

به آقای دعائی گفتم ، با آقای یزدی تماس گرفت ، آقای یزدی گفته بود باشد همان جواب را بفرستید... نزدیک غروب منزل امام رفتم دیدم تاکسی گرفته اند و عازم کربلا می باشند (شب زیارتی بود) قبل از آنکه سوار شوند خودم را رساندم و گفتم آقای یزدی گفته است همان جواب را بفرستید خوب است . فرمود : الان عازم کربلا هستم و نمی دانم نامه کجاست . کربلا بیائید تا چیزی بنویسم ، کربلا رفتم و جوابی که ذیلاً ملاحظه می فرمائید گرفتم و به آدرس آقای یزدی ارسال شد .





((پاسخ امام خمینی به تلگرامهای تسلیت اتحادیه انجمنهای اسلامی اروپا ، آمریکا و کانادا در سوگ دکتر شریعتی))

تاریخ مرداد1356

بسمه تعالی

جناب آقای یزدی ایده الله تعالی

پس از اهداء سلام ، تلگراف های زیادی از اروپا و آمریکا از طرف اتحادیه انجمن های اسلامی دانشجویان اسلامی در اروپا و انجمن های اسلامی دانشجویان در آمریکا از بخش های مختلف و از سایر برادران محترم مقیم خارج کشور ایدهم الله تعالی در فقد دکتر علی شریعتی واصل شد و چون جواب به تمام آنها از جهاتی میسر نیست و تفکیک صحیح نمی باشد از جنابعالی تقاضا دارم تشکر اینجانب را به همه برادران محترم ایدهم الله ابلاغ نمائید . اینجانب در این نفس های آخر عمرم امیدم به طبقه جوان و عموماً دانشجویان خارج و داخل اعم از روحانی و غیره می باشد . امید است دانشمندان و متفکران روشن ضمیر ، مزایای مکتب نجات بخش اسلام که کفیل سعادت همه جانبه بشر و هادی سبل خیر در دنیا و آخرت و حافظ استقلال و آزادی ملت ها و مربی نفوس و مکمل نقیضه های نفسانی و روحانی و راهنمای زندگی انسانی است ، برای عموم بیان کنند .

مطمئن باشند با عرضه اسلام آن طور که هست و اصلاح ابهام ها ، کجروی ها و انحراف ها که به دست بدخواهان انجام یافته نفوس سالم بشر که از فطره الله منحرف نشده و دستخوش اغراض باطله و هوس های حیوانی نگردیده یکسره بدان روی آورند و از برکات و انوار آن بهره مند شوند . من به جوانان عزیز نوید پیروزی و نجات از دست دشمنان انسانیت و عمال سر سپرده آنها می دهم . طبقه جوان و روشن بین در خارج و داخل روابط خود را محکم و در زیر پرچم اسلام که تنها پرچم توحید است یکدل و یکصدا از حق انسانیت و انسانها دفاع کنند تا به خواست خداوند دست اجانب از کشورهای اسلامی قطع شود و باید با کمال هوشیاری از عناصر مرموزی که در صدد تفرقه بین انجمن های اسلامی است و مطمئناً از عمال اجانب هستند احتراز کنند و آنها را از جمع خود طرد نمایند .

"واعتصوا بحبل الله جمیعاً و لا تفرقوا" والسلام علیکم و علیهم و رحمه الله و برکاته – روح الله الموسوی الخمینی

هر یک از دوستان من شرکت کند طردش می کنم !!

مقارن اذان صبح بود که مرحوم شهید محمد منتظری دق الاباب کرد درب را گشودم از سفر دور و درازی می آمد و برای هدفی بزرگ ، هنوز دکتر یزدی مهمان من بود و بالای بام خوابیده بود در صحن حیاط نشستیم و به گفتگو پرداختیم... گفت : من آمده ام تا عده ای را برای اعتصاب به پاریس ببرم ، شما باید کمک کنید...

من گفتم اگر امام منع نکند حرفی ندارم فردا خدمت امام رسید و گزارش سفر خویش را ارائه کرد و اعتصاب پاریس را به عرض رساند و اجازه خواست که عده ای از طلاب شرکت کنند ولی امام امت فرموده بودند من اینها را نمی شناسم . شما شرکت نکنید و پس از اصرار شهید منتظری امام فرمودند : هر یک از دوستان من شرکت کند طردش می کنم!! اتفاقاً برخی از برادران به نهی امام اعتنا نکردند و بدون اطلاع و هماهنگی با هسته مرکزی برای شرکت به سوی پاریس رفتند که بعضی مدت 18روز در بازداشتگاه پاریس بسر بردند و برخی هم بدون موفقیت ، از سفر خویش گزارشی ارائه نکردند...

آری رضایت و اراده امام در زندگی کسانی که در ارتباط با وی عمل می کردند تاثیر بسزایی داشت و او از کسانی بود که معصوم می فرماید : (ان لله رجالاً اذا ارادوا ارادالله) . خداوند متعال مردانی دارد که هرگاه اراده کنند وفق اراده و خواست آنان خدای منان اراده می کند .(همگام با خورشید ، تالیف آقای فردوسی پور، ص237 تا 245)

توهین شریعتی به مطلق روحانیت طوری بوده که مورخ انقلاب اسلامی حضرت حجت الاسلام سید حمید روحانی که خود از شیفتگان شریعتی بود چنین نوشته است :

من در آغاز خود از دوستداران شریعتی بودم اما بعداً به خاطر تعبدم نسبت به امام و سپس با پیروزی انقلاب و مسئولیت مرکز اسناد با مطالعه پرونده شریعتی! واقعیات را کاملاً فهمیدم ، در اینجا با وجود اصرار افراد جلسه ، ایشان ماهیت پرونده را فاش نکردند و گفتند : این را هنوز جایی نگفته ام و بگذارید فعلاً مخفی بماند .

امام بعد از فوت آقای شریعتی حتی کلمه مرحوم را در مورد ایشان بکار نبرد و وقتی عده ای (که از جمله آنها آقای محتشمی بود و منهم در آن جلسه بودم) علت آن را از امام پرسیدند ، امام فرمودند : من اگر او را مسلم می دانستم لفظ مرحوم را به کار می بردم لکن من اصلاً او را مسلمان نمی دانم و در جایی دیگر فرموده بودند : اگر من از تمام خطاهای شریعتی بگذرم ، از اهانتهای او به علمای اسلام هرگز نخواهم گذشت و همواره دلم از او چرکین است .(خبرنامه شماره6 هفت دیماه1370 ص18)

شریعتی به حدی بر ضد مطلق روحانیت اقدام کرد تا جایی که استاد شهید مرتضی مطهری چنین نوشته است :

کوچکترین گناه این مرد (شریعتی) ، بدنام کردن روحانیت است .

او همکاری روحانین با دستگاههای ظلم و زور علیه توده مردم را به صورت یک اصل کلی اجتماعی درآورد؟ مدعی شد که ملک و مالک و به تعبیر دیگر تیغ و طلا و تسبیح ، همیشه در کنار هم بوده و یک قصد داشته اند .

این اصل معروف مارکس به عبارت بهتر مثلث معروف مارکس را که دین و دولت و سرمایه سه عامل همکار بر ضد خلقند و سه عامل از خود بیگانگی بشرند ، به صد زبان پیاده کرد ، منتها به جای دین ، روحانیت را گذاشت ، نتیجه اش این شد که جوان امروز به اهل علم به چشم بدتری از افسران امنیتی نگاه می کند و خدا می داند که اگر خداوند ارباب (ویکرون و یمکرالله و الله خیرالماکرین) در کمین او نبود او در ماموریت خارجش چه برسد روحانیت و اسلام می آورد ...(سیری در زندگانی استاد مطهری ص83 چاپ انتشارات صدرا)

منبع:http://naghdeshariati.blogfa.com

استاد سه‌شنبه 8 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 09:44 ب.ظ http://hn

سلام ۱۳ و بقیه دانشجویان عزیز
فبشر عبادالذین یستمعون القول فیتبعون احسنه

این جواب ۱۳ نیست دیدن دکتر شریعتی از زاویه ای دیگر است:
منبع: http://dr-shariati.blogsky.com/1388/05/31/post-7/

امام خمینی مرجع تقلید دکتر شریعتی بود

به گزارش خبرنگار رسا در مشهد، دکتر حسن رحیم پور ازغدی عضو شورای انقلاب فرهنگی و استاد دانشگاه اظهار کرد: دکتر شریعتی در ساواک متهم بود که تئوریسین و رهبر شاخه دانشگاهی خط امام خمینی است.

وی افزود: آن زمان که در رساله ها حتی جرات نمی کردند نام امام خمینی را بیاورند و به اختصار « خ » می نوشتند دکتر شریعتی اعلام کرد که مقلد امام خمینی است.

رحیم پور با اشاره به اینکه خطاهای شریعتی را هرگز نباید خیانت عمدی تلقی کرد ادامه داد: شریعتی منتقد روحانیون بود اما بهترین دفاع ها را از روحانیت آگاه، فعال و درصحنه نموده است و البته این را هم بگویم انتقادات امام (ره) به روحانیت که در منشور روحانیت آمده است بسیار بیشتر از شریعتی است.

وی افزود: شریعتی منتقد روحانیت تشیع صفوی یا به تعبیر امام (ره)، آخوندهای درباری یا اسلام آمریکائی است و بحث امت و امامت دکتر شریعتی، تئوریزه کردن روشنفکرانه نظریه ولایت فقیه امام خمینی (ره ) است.

به گزارش خبرنگار رسا در مشهد، دکتر حسن رحیم پور ازغدی عضو شورای انقلاب فرهنگی و استاد دانشگاه اظهار کرد: دکتر شریعتی در ساواک متهم بود که تئوریسین و رهبر شاخه دانشگاهی خط امام خمینی است.

وی افزود: آن زمان که در رساله ها حتی جرات نمی کردند نام امام خمینی را بیاورند و به اختصار « خ » می نوشتند دکتر شریعتی اعلام کرد که مقلد امام خمینی است.

رحیم پور با اشاره به اینکه خطاهای شریعتی را هرگز نباید خیانت عمدی تلقی کرد ادامه داد: شریعتی منتقد روحانیون بود اما بهترین دفاع ها را از روحانیت آگاه، فعال و درصحنه نموده است و البته این را هم بگویم انتقادات امام (ره) به روحانیت که در منشور روحانیت آمده است بسیار بیشتر از شریعتی است.

وی افزود: شریعتی منتقد روحانیت تشیع صفوی یا به تعبیر امام (ره)، آخوندهای درباری یا اسلام آمریکائی است و بحث امت و امامت دکتر شریعتی، تئوریزه کردن روشنفکرانه نظریه ولایت فقیه امام خمینی (ره ) است.

عضو شورای انقلاب فرهنگی برجسته ترین خصلت شریعتی را دگم ستیزی وی عنوان کرد و تصریح کرد: مطمئن باشید که خود شریعتی با شریعتیسم مخالف بود چون با همه جزمیات ارتجاعی، مارکسیستی و امپریالیستی درافتاد و با روشنفکری دینی در خدمت مفاهیم انقلاب و امام قرار گرفت.

وی با اشاره به برخی اسناد منتسب به شریعتی که او را ساواکی و علیه روحانیت معرفی می کنند گفت: رهبری هم در حاشیه ای این را می فرمایند که شریعتی هرچه باشد ساواکی نیست و مشخص است که او در زندان دارد بازجویش را فریب می دهد و تقیه می کند.

رحیم پور ازغدی افزود : مرحوم شریعتی به پدرم گفته بود که در زندان او را تحت فشار قرار می دادند که وزارت فرهنگ آن وقت را بپذیرد که اگر قبول می کرد به قول خودش می توانست تا درجات بالاتر برود یا در نظامی آمریکائی رئیس جمهور ایران شود اما دیگر هرچه که بود، علی شریعتی نبود.

این استاد دانشگاه و دانش آموخته حوزه علمیه بیان کرد: بنده می توانم چند کتاب در نقد و رد شریعتی بنویسم اما چند برابر آن در خصوص خدمات او در شکل گیری جنبش دینی انقلابی و مفهوم سازی و کادرسازی انقلاب اسلامی می توان گفت و نوشت که این خدمات دکتر شریعتی، همه خدمات و اشتباهات او را پوشش می دهد.

وی تاکید کرد : شهید مطهری و دکتر شریعتی اصلی ترین الهام بخش های جریان دینی به خصوص چند دهه پیش ازپیروزی انقلاب اسلامی بودند که تحت نسیم کلام امام خمینی با انقلاب اسلامی آشنا شده و گام برداشتند.

به گفته دکتر رحیم پور ، شریعتی انسانی عادی و کلاسیک نبود؛ اکثر نظرات او مربوط به رشته درسیش نبود و مانند اکثر طلبه ها و دانشجویان نمی خواست مجتهد و دکتر بشود بلکه مثل یک مجاهد به دنبال ادای دین و وظیفه خودش به شریعت علوی بود و سوز انقلابی و شور مقدس و آگاهی بخشی او در آن دوران بسیار ارزشمند بود.

وی اظهار تاسف کرد : نمی دانم چرا ایده ها و خدمات ارزشمند شریعتی در کنار خطاهای او برشمرده نمی شود ؟ در حالیکه از بعد معرفتی نیز می توان به سخنان شریعتی نگریست.

این عضو شورای انقلاب فرهنگی با بیان اینکه دکتر شریعتی برای نسل ما فقط نوستالژی نیست، تاکید کرد: دیدگاه های او قابل انتقاد است اما اگر درست بازخوانی و قرائت شود بسیار به درد امروز ما و دهه چهارم انقلاب اسلامی می خورد و بازخوانی معرفتی شریعتی ما را در پیمودن مسیر پیشرفت و عدالت کمک می کند.

وی همچنین با بیان برخی نظریه های دکتر شریعتی در برابر اسلام رفرمیستی اظهار کرد: از نظر شریعتی اسلام رفرمیستی، اسلام بی دردهاست کسانی که با دگم های زمانه خو گرفته اند و برای خود اسلام تراشی می کنند و اسم آن را تفسیر امروزین از دین می گذارند.

رحیم پور از دیگر خطرهای زمانه از دیدگاه شریعتی را مرتجعان دانست و از قول وی گفت : اسلام ارتجاعی مفهوم زمان را نمی فهمد اما اسلام انقلابی زمانه را تغییر می دهد؛ اسلام ابوذری و اسلام شورشی است ؛ توحیدش خنثی نیست و منشا نهضت و نظام اجتماعی توام با قسط و جهاد و شهادت توحیدی است.

وی اضافه کرد : دکتر شریعتی چها دهه پیش بحث اسلامی شدن دانشگاه ها و علوم را تئوریزه می کند که اگر با جهان بینی اسلامی به علوم نگاه کنید ماده در خدمت معنا قرار می گیرد و نظام سازی خواهید کرد .

این نظریه پرداز علوم اسلامی با اشاره به کتاب شیعه یک حزب تمام دکتر شریعتی، نگاه وی را به اسلام جهانی توصیف کرد و این نگرش را نزدیک به فرمایشات حضرت امام خمینی (ره) و ایده تشکیل اتحاد جماهیر مستقل اسلامی وصیت نامه بنیانگذار انقلاب اسلامی دانست.

وی خاطرنشان کرد : عمل زدگی و بی عملی از دیدگاه شریعتی هر دو خطرناک است؛ نسبی و شخصی کردن دین و حذف دین از جامعه و به حاشیه بردن دین از متن زندگی ، قدرت طلبی و ثروت خواهی می آفریند.

رحیم پور با اشاره به اینکه شهید مطهری ، شریعتی را برای سخنرانی به حسینیه ارشاد معرفی کرد از اینکه همچنان کتاب های شهید مطهری و دکتر شریعتی پرفروش ترین آثار هستند اظهار خرسندی کرد

۱۳ چهارشنبه 9 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 10:19 ق.ظ

به نام خدا
ممنون استاد
به هر حال استاد حرف های اقای ازغدی هم میتونه درست باشه ولی برای من بالشخصه نظرات امام در مورد شریعتی خیلی عجیب بود مخصوصا این جمله ایشون(امام بعد از فوت آقای شریعتی حتی کلمه مرحوم را در مورد ایشان بکار نبرد و وقتی عده ای (که از جمله آنها آقای محتشمی بود و منهم در آن جلسه بودم) علت آن را از امام پرسیدند ، امام فرمودند : من اگر او را مسلم می دانستم لفظ مرحوم را به کار می بردم لکن من اصلاً او را مسلمان نمی دانم و در جایی دیگر فرموده بودند : اگر من از تمام خطاهای شریعتی بگذرم ، از اهانتهای او به علمای اسلام هرگز نخواهم گذشت و همواره دلم از او چرکین است .(خبرنامه شماره6 هفت دیماه1370 ص18)

یا حق

منتظر جمعه 11 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 10:24 ق.ظ

هوالحی

سلام استاد عزیز
سلام جناب ۱۳

امیدوارم حالتون خوب باشه.

مطالبتون در مورد دکتر شریعتی رو خوندم
جملات زیر گوشه ای از بیانات مقام معظم رهبری در مورد دکتر شریعتی است:

شریعتی بر خلاف انچه همگان تصور میکنند یک چهره ی همچنان مظلوم است و این به دلیل طرفداران و مخالفان اوست.

یا علی

۱۳ چهارشنبه 16 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 03:56 ب.ظ

به نام خدا
سلام
راستش این حقیر در مسافرتم و چند وقتی غیبت خواهم داشت
بعد از چند روز تازه امروز تونستم سری به صندوقچه بزنم و احتمال اینکه تا دو هفته دیگه غیبت داشته باشم زیاده
به یادتان هستم
خدا نگهدار

سلام
ما به یادت هستیم

مرتضی دوشنبه 21 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 02:24 ب.ظ

سلام استاد
من به آزادی دوستان حترام می گذارم
قصدم تشویق کردن و ترغیب کردن بود
شاید منتظر به اون هدفی که داشت رسیده و من و امثال من هنوز اول راه گیر کرده باشیم
شاید مقصر منم که بجای ادامه ی راه امثال منتظر صبر کردم تا اونها بیان و منو با خودش ببرن
شاید می خوام کم کاری ام رو بندازم گردن دیگران و توقع دارم که اونها جورم رو بکشن

اووووووه چقدر فلسفی شد


سلام ۱۳
من کی هستم که بخوام ببخشم
خدا ببخشه
شاید دلت نخواد بحث کنی و حق ندارم به کاری که دلت نمی خواد مجبورت کنم
من هم معتقدم که اگر در این بحث ها دقت کنیم به خیلی از نتایج عالی میرسیم اما به شرطی که وارد بحث بشیم. به شرطی که وقت بگذاریم و بحث کنیم. به شرطی که برای بحث ارزش قائل بشیم و خیلی چیزای دیگه

هر وقت غیبتت تموم شد و دیدی وقت آزاد خبرم کن
یه پیغام هم تو کلبه ام بگذار که بدونم برگشتی

یا علی

مرتضی سه‌شنبه 22 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 05:10 ب.ظ

حجرالاسود چیست و از کجا امده؟

در روایات اهل بیت «علیهم السلام» آمده است که حجرالاسود در عالم بالا، حقیقت و جوهری نورانی بوده است.
حضرت آدم «علیه السلام»، آن هنگام که در بهشت میزیسته، با آن مأنوس بوده و این جوهر نورانی، شاهد پیمان خداپرستی حضرت آدم«علیه السلام» بوده است. چون آدم«علیه السلام» از بهشت به زمین در آمد، حجرالاسود نیز از جهان غیب به صورت سنگی به زمین هبوط کرد.
حضرت آدم«علیه السلام» سنگ را دید و شناخت و به یاد بهشت افتاد و عهد و پیمان فراموش شده خود را به یاد آورد سپس، آن را برداشت و در خانه کعبه نصب کرد. از آن پس، هنگام عبادت نزد سنگ میرفت و عهدو پیمان خداپرستی را تجدید کرد.
و خدا چنین مقرّر فرمود که فرزندان آدم«علیه السلام» نیز نزد آن سنگ رَوند و با دیدنش به یاد بهشت و عهد و پیمان خدایی خویش افتند و آن را استوار سازند.
کسانی که با اخلاص مراسم حج و تجدید عهد خداپرستی را انجام دهند، اعمالشان نزد خدا محفوظ و مقبول است و در قیامت به پاداشش خواهند رسید

آفرین

مرتضی سه‌شنبه 22 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 05:14 ب.ظ

حجر الاسود یا سنگ سیاه، جزئی بسیار مقدس از مسجد الحرام است که در کنار کعبه قرار گرفته. از زمان بنای کعبه، حجر الاسود در کنار آن قرار داشته و پیش از اسلام و پس از آن، مورد اعتنای کامل بوده و به لحاظ همین تقدس است که رسول خدا (ص) آن را نگاه داشتو دیگر سنگهایی را که به شکل بت‏ ساخته شده بود، به دور ریخت.
حجر الاسود، در جریان تخریب کعبه در اثر سیل در فاصله دوری از مسجد قرار گرفت. قریش برای نصب آن با یکدیگر به دشمنی پرداختند، اما با درایت رسول خدا (ص ) همه قریش در فضیلت آن سهیم شدند و عاقبت به دست آن حضرت نصب گردید.
به مرور زمان، از حجم نخستین این سنگ کاسته شد و حتی اجزای آن از یکدیگر جدا گردید.آخرین بار قسمتهای مختلف آن را به یکدیگر متصل کردند و آن را در محفظه‏ای نقره‏ای قرار دادند و تنها به آن اندازه که برای بوسیدن و استلام لازم بود، جای خالی گذاشتند.
در روایات بسیاری که شیعه و سنی نقل کرده‏اند، حجر الاسود از سنگهای بهشتی دانسته شده که همراه آدم (ع) به زمین آمده است.
همچنین، در روایتی از پیامبر(ص) حجر الاسود به منزله دست راست ‏خداوند خوانده شده که در روی زمین قرار گرفته است و مردم با دست کشیدن روی آن و بوسیدنش، با خداوند بیعت و اطاعت ‏خود را از او تثبیت می‏کنند.
در سال 317 ه.ق. یکی از فرقه‏های منسوب به اسماعیلی مذهبان که به قرامطه شهرت داشتند، حجر الاسود را از کنار کعبه برداشتند و به احسا بردند. آنان به مدت 22 سال-چهار روز کمتر-(تا سال 339 ه.ق.)سنگ را در آنجا نگاه داشتند و سپس در عید قربان سال مزبور، آن را به جای نخست باز گرداندند.
پس از آن، در طی سالهای پس از آن، حجر الاسود مکرر- به طور عمد یا غیر عمد- از جایش کنده شد و هر بار اجزائی از آن خرد و جدا شد. و باز به هم چسبانیده شد.اکنون مجموعه آن در هاله‏ای از نقره قرار داده شده است.
حجر الاسود در حال حاضر در کنار کعبه قرار دارد. در روایات بر استلام و بوسیدن حجر الاسود سفارش بسیار شده و در نقلها آمده است که رسول الله (ص) مقید به استلام و بوسیدن آن بوده است.
حجر الاسود نقطه آغاز و پایان طواف بوده و برابر آن سنگ سیاهی روی زمین تا انتهای مسجد کشیده شده است.
به علاوه چراغی سبز رنگ بر دیوار مسجد برابر حجر الاسود نصب شده تا راهنمای طواف کنندگان باشد.

مرتضی سه‌شنبه 22 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 05:14 ب.ظ

سوره سبا آیه 43-44

و چون آیات تابناک ما بر آنان خوانده مى‏شود مى‏گویند این جز مردى نیست که مى‏خواهد شما را از آنچه پدرانتان مى‏پرستیدند باز دارد و [نیز] مى‏گویند این جز دروغى بربافته نیست و کسانى که به حق چون به سویشان آمد کافر شدند مى‏گویند این جز افسونى آشکار نیست (۴۳)

و ما کتابهایى به آنان نداده بودیم که آن را بخوانند و پیش از تو هشداردهنده‏اى به سویشان نفرستاده بودیم (۴۴)
این دو آیه گویا چه حقیقتی است اعراب بت پرست چه چیزی را میپرستیدند ؟
حالا هم ساختن سنگ جدید در کنار مسجدی جدید و جعلیات 1388ساله و ادعای یگانه پرستی!؟

۱۳ پنج‌شنبه 31 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 11:58 ق.ظ

به نام خدا
سلام به همه عزیزان
خوب بعد از مدت طویلی که غیبت داشتم بالاخره برگشتم.راستش خیلی وابسته به صندوقچه و اهالی اون شدم واقعیت اینکه خودم هم فکر نمیکردم که اینقدر به صندوقچه دل داده باشم.خیلی دلم برای شما تنگ شده بود
حیف شد که تا من برگشتم استاد عزیز به زیارت رفته دلم براشون کلی تنگ شده.ولی خوب جای خیلی خوبی رفتن و امیدوارم که ما رو هم فراموش نکنن.
من هم اقای صفردوست تمام حرف های شما رو در مورد بحث قبول دارم ولی بحث شعر دکتر شریعتی و موضوع قابل بحث در ان(یعنی توحید) بسیار بحث دقیقی است و خود من بالشخصه نیاز به مطالعه بیشتر دارم و خواهم داشت . اگر خدا توفیق داد امیدوارم که بتوانم مطلبی هر چند ناچیز در مورد ان شعر و مطالب قابل بحث در ان داشته باشم
یا حق

به نام خدا
سلام ۱۳ عزیز
برگشتم
جای همه خالی
فکر می کنم فقط یک لحظه حال زیارت به من دست داد (شاید) آن هم وقتی که در راه مرقد حضرتش ناگهان به خود گفتم به دیدار دختر علی و فاطمه می روی!
باقی همه بی حاصلی و بوالهوسی بود

۱۳ پنج‌شنبه 7 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 05:01 ب.ظ

به نام خدا
سلام استاد گرامی
چه خوب که برگشتید شما که نبودید متاسافانه شریکتان هم نبود.وصندوقچه به صورت راکد در امده بود.
بله واقعا در مورد مقام شامخ حضرت زینب چیزی نمیتوان گفت چون که او دختر شایسته امام علی(ع) و حضرت زهرا(س) است

سلام

استاد دوشنبه 11 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 09:07 ق.ظ

از ایمیل وارده از طرف آقای دکتز شهیدی:

شاید برای بسیاری متن زیر تکراری است، اما یاد آور اینستکه انسانها چگونه می توانند در زندگی و سرنوشت یکدیگر دخیل باشند.


درس زندگی

در روز اول سال تحصیلى، خانم تامپسون معلّم کلاس پنجم دبستان وارد کلاس شد و پس از صحبت هاى اولیه، مطابق معمول به دانش آموزان گفت که همه آن ها را به یک اندازه دوست دارد و فرقى بین آن ها قائل نیست. البته او دروغ می گفت و چنین چیزى امکان نداشت. مخصوصاً این که پسر کوچکى در ردیف جلوى کلاس روى صندلى لم داده بود به نام تدى استودارد که خانم تامپسون چندان دل خوشى از او نداشت. تدى سال قبل نیز دانش آموز همین کلاس بود. همیشه لباس هاى کثیف به تن داشت، با بچه هاى دیگر نمی جوشید و به درسش هم نمی رسید. او واقعاً دانش آموز نامرتبى بود و خانم تامپسون از دست او بسیار ناراضى بود.
امسال که دوباره تدى در کلاس پنجم حضور می یافت، خانم تامپسون تصمیم گرفت به پرونده تحصیلى سال هاى قبل او نگاهى بیاندازد تا شاید به علّت درس نخواندن او پی ببرد و بتواند کمکش کند.
معلّم کلاس اول تدى در پرونده اش نوشته بود: «تدى دانش آموز باهوش، شاد و با استعدادى است. تکالیفش را خیلى خوب انجام می دهد و رفتار خوبى دارد. رضایت darse zendeghکامل».
معلّم کلاس دوم او در پرونده اش نوشته بود: «تدى دانش آموز فوق العاده اى است. همکلاسیهایش دوستش دارند ولى او به خاطر بیمارى درمان ناپذیر مادرش که در خانه بسترى است دچار مشکل روحى است.»
معلّم کلاس سوم او در پرونده اش نوشته بود: «مرگ مادر براى تدى بسیار گران تمام شده است. او تمام تلاشش را براى درس خواندن می کند ولى پدرش به درس و مشق او علاقه اى ندارد. اگر شرایط محیطى او در خانه تغییر نکند او به زودى با مشکل روبرو خواهد شد.»
معلّم کلاس چهارم تدى در پرونده اش نوشته بود: «تدى درس خواندن را رها کرده و علاقه اى به مدرسه نشان نمی دهد. دوستان زیادى ندارد و گاهى در کلاس خوابش می برد.»
خانم تامپسون با مطالعه پرونده هاى تدى به مشکل او پى برد و از این که دیر به فکر افتاده بود خود را نکوهش کرد. تصادفاً فرداى آن روز، روز معلّم بود و همه دانش آموزان هدایایى براى او آوردند. هدایاى بچه ها همه در کاغذ کادوهاى زیبا و نوارهاى رنگارنگ پیچیده شده بود، بجز هدیه تدى که داخل یک کاغذ معمولى و به شکل نامناسبى بسته بندى شده بود. خانم تامپسون هدیه ها را سرکلاس باز کرد. وقتى بسته تدى را باز کرد یک دستبند کهنه که چند نگینش افتاده بود و یک شیشه عطر که سه چهارمش مصرف شده بود در داخل آن بود. این امر باعث خنده بچه هاى کلاس شد امّا خانم تامپسون فوراً خنده بچه ها را قطع کرد و شروع به تعریف از زیبایى دستبند کرد. سپس آن را همانجا به دست کرد و مقدارى از آن عطر را نیز به خود زد. تدى آن روز بعد از تمام شدن ساعت مدرسه مدتى بیرون مدرسه صبر کرد تا خانم تامپسون از مدرسه خارج شد. سپس نزد او رفت و به او گفت: «خانم تامپسون، شما امروز بوى مادرم را می دادید.»
خانم تامپسون، بعد از خداحافظى از تدى، داخل ماشینش رفت و براى دقایقى طولانى گریه کرد. از آن روز به بعد، او آدم دیگرى شد و در کنار تدریس خواندن، نوشتن، ریاضیات و علوم، به آموزش «زندگی» و «عشق به همنوع» به بچه ها پرداخت و البته توجه ویژه اى نیز به تدى می کرد.
پس از مدتى، ذهن تدى دوباره زنده شد. هر چه خانم تامپسون او را بیشتر تشویق می کرد او هم سریعتر پاسخ می داد. به سرعت او یکى از با هوش ترین بچه هاى کلاس شد و خانم تامپسون با وجودى که به دروغ گفته بود که همه را به یک اندازه دوست دارد، امّا حالا تدى دانش آموز محبوبش شده بود.
یکسال بعد، خانم تامپسون یادداشتى از تدى دریافت کرد که در آن نوشته بود شما بهترین معلّمى هستید که من در عمرم داشته ام.
شش سال بعد، یادداشت دیگرى از تدى به خانم تامپسون رسید. او نوشته بود که دبیرستان را تمام کرده و شاگرد سوم شده است. و باز هم افزوده بود که شما همچنان بهترین معلمى هستید که در تمام عمرم داشته ام.
چهار سال بعد از آن، خانم تامپسون نامه دیگرى دریافت کرد که در آن تدى نوشته بود با وجودى که روزگار سختى داشته است امّا دانشکده را رها نکرده و به زودى از دانشگاه با رتبه عالى فارغ التحصیل می شود. باز هم تأکید کرده بود که خانم تامپسون بهترین معلم دوران زندگیش بوده است.
چهار سال دیگر هم گذشت و باز نامه اى دیگر رسید. این بار تدى توضیح داده بود که پس از دریافت لیسانس تصمیم گرفته به تحصیل ادامه دهد و این کار را کرده است. باز هم خانم تامپسون را محبوبترین و بهترین معلم دوران عمرش خطاب کرده بود. امّا این بار، نام تدى در پایان نامه کمى طولانی تر شده بود: دکتر تئودور استودارد.
ماجرا هنوز تمام نشده است. بهار آن سال نامه دیگرى رسید. تدى در این نامه گفته بود که با دخترى آشنا شده و می خواهند با هم ازدواج کنند. او توضیح داده بود که پدرش چند سال پیش فوت شده و از خانم تامپسون خواهش کرده بود اگر موافقت کند در مراسم عروسى در کلیسا، در محلى که معمولاً براى نشستن مادر داماد در نظر گرفته می شود بنشیند. خانم تامپسون بدون معطلى پذیرفت و حدس بزنید چکار کرد؟ او دستبند مادر تدى را با همان جاهاى خالى نگین ها به دست کرد و علاوه بر آن، یک شیشه از همان عطرى که تدى برایش آورده بود خرید و روز عروسى به خودش زد.
تدى وقتى در کلیسا خانم تامپسون را دید او را به گرمى هر چه تمامتر در آغوش فشرد و در گوشش گفت: «خانم تامپسون از این که به من اعتماد کردید از شما متشکرم. به خاطر این که باعث شدید من احساس کنم که آدم مهمى هستم از شما متشکرم. و از همه بالاتر به خاطر این که به من نشان دادید که می توانم تغییر کنم از شما متشکرم.»
خانم تامپسون که اشک در چشم داشت در گوش او پاسخ داد: «تدى، تو اشتباه می کنى. این تو بودى که به من آموختى که می توانم تغییر کنم. من قبل از آن روزى که تو بیرون مدرسه با من صحبت کردى، بلد نبودم چگونه تدریس کنم.»
بد نیست بدانید که تدى استودارد هم اکنون در دانشگاه آیوا استاد برجسته پزشکى است و بخش سرطان دانشکده پزشکى دانشگاه نیز به نام او نامگذارى شده است.

۱۳ دوشنبه 11 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 11:22 ق.ظ

به نام خدا
ممنون استاد

۱۳ دوشنبه 11 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 07:27 ب.ظ

به نام خدا
توصیه‌های امام زمان (عج) به شیعیان، که معمولا عمل نمی‏کنیم!
آنچه در پی مآ‌اید توصیه‌هایی است که امام عصر (عج)‌خطاب به شیعیان و پیروان اهل‌بیت (ع) فرموده‌اند.
براستی، چقدر به اینها عمل می‌کنیم؟!

1. از خداوند ـ جل جلاله ـ بترسید و تقوا پیشه کنید.

2. به ما در بیرون آوردن شما از فتنه و امتحانی که بر شما روی آورده است کمک کنید.

3. عهد می‌کنم که هر کدام از شیعیان که راه تقوا را در پیش گیرد و هر آنچه که لازم است ]و حق خداست[ از مال خود خارج کند، از فتنه‌ی گمراه‌کننده و رنج‌های ظلمانی در امان باشد.

4. هر کدام از شیعیان، در بخشش اموالی که خداوند به او داده به کسانی که خداوند فرمان داده است بخل ورزد، در دنیا و آخرت زیانکار خواهد بود.

5. اگر شیعیان ما در وفا نمودن به عهد و پیمانی که از ایشان گرفته شد، همسو و یک‌دل شوند، دیدار ما از ایشان به تأخیر نخواهد افتاد.

6. ظهور ما به تأخیر نیفتاده مگر به سبب اعمال ناپسندی که از ایشان سر می‌زند و خبر آنها به ما می‌رسد.

(توقیع به شیخ مفید)

7. از خدا بترسید ؛ و از ما اطاعت کنید ؛ و از راه راست منحرف نگردید.

8. نیت خود را ـ مطابق سنت آشکاری که به شما گفتم ـ با دوستی، به سوی ما برگردانید.

(توقیع به ابن ابی‌غانم قزوینی و جماعتی از شیعیان)

9. اموال شما (خمس و زکات) را قبول نمی‌کنیم مگر اینکه پاک و طاهر باشد... هر کس می‌خواهد عمل کند و هر که نخواهد نکند ؛ چرا که ما به آنچه شما دارید نیازی نداریم.

10. ظهور و فرج در دست خداست و کسانی که وقت رای آن تعیین می‌کنند "دروغگو " هستند.

11. در مسایلی که روی می‌دهد به فقهاء مراجعه کنید ؛ زیرا که ایشان حجت من بر شمایند و من حجت خدایم بر ایشان.

12. منتفع شدن از من در ایام غیبتم، مانند استفاده از خورشید است زمانی که ابر روی آن را پوشانده باشد.

13. درباره چیزهایی که به درد شما نمی‌خورد سؤال نکنید، و در دانستن چیزهایی که از دانستن آنها معاف شده‌اید خود را به سختی نیاندازید.

14. برای تعجیل فرج بسیار دعا کنید ؛ چرا که همین فرج شماست.

(توقیع به اسحاق بن یعقوب)

15. هر کس بدون اجازه ما در اموال مربوط به ما (خمس، زکات و وقف) تصرف کند، از جمله ظالمین است و ما در روز قیامت شاکی او خواهیم بود.

(توقیع به محمد بن جعفر اسدی)

16. آیا نمی‌دانید که خداوند از زمان حضرت آدم تا حال، برای مردم ملجأ و پناهی قرار داده که به ایشان پناه برند و راهنمایانی تعیین کرده که به سبب آنها هدایت یابند. هر زمان که نشانه‌ای از آنان پنهان شد نشانه‌ی دیگر آشکار گردید و هر وقت که ستاره‌ای از ایشان غروب کرد ستاره‌ی دیگر طلوع نمود ؛ و وقتی که خدای عزوجل امام حسن عسکری (ع) را به سوی خود برد گمان ننمایید که واسطه میان خود و مخلوقاتش را قطع نموده است. هرگز چنین چیزی نشده و نخواهد شد تا وقتی که قیامت برپا شود.

(توقیع به محمد بن ابراهیم بن مهزیار)

17. آیا نمی‌دانید که روی زمین از حجت خدا خالی نمی‌گردد ؛ خواه آن حجت، ظاهر باشد و خواه پنهان.

18. مردم پیروی از خواهش‌های نفسانی را از خود دور کنند ؛ و همانگونه که ]پیش از غیبت[ رفتار می‌نمودند رفتار کنند ؛ و امری که از آنان پوشیده و پنهان شده است را جستجو ننمایند ... و بدانند که حق با ما و در نزد ماست.

منبع:مذهب نیوز

سلمان رحمانی دوشنبه 11 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 07:58 ب.ظ

سلام استاد
خیلی زیبا بود لذت بردم
۱۳ ما منتظر کامنت های شما هم هستیم
یا علی

سلام

۱۳ دوشنبه 11 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 09:39 ب.ظ

به نام خدا
سلام استاد
یکی از بستگان من در کار طلاسازی هستن ایشون یک سوالی از من پرسیدن و من تا حدودی جوابشان را ادم ولی از من خواستن که باز هم برایشان تحقیق کنم.استاد سوالشان این بود که ایا ازمایشگاه ها اگر بهشان ماده ای بدهیم میتوانند تمامی مواد سازنده را تشخیص دهند(اخر دوست ایشان مادهای را به ازمایشگاهی داده بود و مدعی بوده که دو عنصر را ازمایشگاه تشخیص نداده) واینکه ایا ازمایشگاه خوبی را در این زمینه سراغ دارید
ممنون

به نام خدا
سلام
باید همیشه ایده اولیه ای راجع به نوع مواد تشکیل دهنده داشت وبه آزمایشگاه و متخصص مربوطه مراجعه کرد. از سوال شما بر می آید نمونه مورد بحث فلزی است برای تشخیص فلزات راههای گوناگونی وجود دارند که برخی روشها برخی فلزات را تشخیص نمی دهند. در هر حال اگر بدانید دنبال چه فلزی هستید کار راحت تر است.
متاسفانه من اطلاعات زیادی ندارم اما یک استاد متالورژی حتما کمکتان می کند. دکتر فضلی نیز بیشتر از من وتردند.

یک دانشجوی قدیمی در تهران دارم که سررشته دارد خواستید میل بزنید تا شماره اش را بدهم.

ممنون
استاد

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد